
فالو کنیییید😐😐
آدرین: مثل صدای صحبت کردن کسی با تلفن بود ... انگار صدا از توی یکی از اتاق ها میومد ..... اتاقی که نزدیک اتاق من بود ......جولوتر رفتم و از لای در نیمه باز اتاق داخلو نگاه کردم ..... فیلیکس کنار پنجره بزرگ اتاق وایساده بود و با تلفن صحبت میکرد ...... اینجا موندن فیلیکس اونم برای این مدت طولانی خیلی عجیبه 🤔.......کار های پدر خیلی مشکوک شده ..... مطمئنم یه اتفاقی داره میافته...... گوشامو تیز کردم تا بتونم بهتر صدای فیلیکسو بشنوم ...... فیلیکس: آره مادر ..... قول میدم هر چه زود تر برگردم ..... میدونی ... شوهر خاله عجیب و مرموزم راز های جالبی داره ..... اوه نه..... من نمیتونم اونا رو بهت بگم ..... فقط بدون به محض اینکه حلقه رو بگیرم بر میگردم لندن.....شب بخیر .... خیلی زود میبینمت..... آدرین : وقتی صدای خدا حافظی فیلیکس با مادرشو شنیدم فورا از جلوی در کنار رفتم و پشت گلدون بزرگی که کنارش بود قایم شدم ...... به خاطر فضای نیمه تاریک سالن متوجه من نشد و بدون اینکه ببینتم از کنار گلدون رد شد و به طبقه پایین رفت ....... وقتی دیگه صدای پاشو نشنیدم نفس حبس شدمو آزاد کردم .....
پلگ : به نظرت منظور فیلیکس از اینکه شوهر خاله عجیب و مرموزم راز های جالبی داره چی بود ؟؟!!!!..... آدرین : نمیدونم.....مطمئنا تو این خونه داره یه اتفاقایی میافته..... پلگ: تنها چیزی که این خونرو عجیب میکنه پدرته..... آدرین : میدونی..... لازم نیست هر بار اینو بهم یاد آوری کنی ..... خودم خوب میدونم کار های پدرم عجیب و مرموزه...... ________________________________ ناتالی : پدرت گفته که با بادیگاردت بری مدرسه ..... آدرین : از روی صندلی بلند شدم و کیفمو که روی زمین کنار پایه صندلی بود برداشتم و روی شدنم انداختم و به ناتالی گفتم : منم دیشب بهش گفتم که نمیتونه بازم محدودم کنه..... از این به بعد خودم تنهایی میرم بیرون و لزومی نمیبینم که بادیگاردمو با خودم ببرم .... و به سمت در خروجی راه افتادم ...... ناتالی: آدرین !!! صبر کن .... تو نمیتونی از دستور پدرت سر پیچی کنی !!..... آدرین: من بردش نیستم که بخوام ار دستوراتش پیروی کنم....... لطفا دنبالم نیا ناتالی ...... ناتالی : از رفتار آدرین واقعا شکه شدم.... اصلا فکرشم نمیکردم بخواد اینطوری باهام صحبت کنه .... تبلتمو از روی میز غذا خوری برداشتم و به طرف اتاق کار گابریل راه افتادم ..... پشت در وایسادم و چند بار دستمو بهش کوبیدم .... با صدای گابریل که میگفت برم داخل درو باز کردم و وارد شدم ..... قبل از هر چیزی نگاهم به فیلیکس افتاد که روی مبل نشسته بود و خودشو با معجزه گر ببر سر گرم کرده بود و هر از گاهی گوشیشو چک میکرد ..... گابریل : اتفاقی افتاده ناتالی ؟؟....
ناتالی : به گابریل که کنار نقاشی ایمیلی استاده بود نگاه کردم ...... موضوع آدرینه.... اون با بادیگاردش نرفت .... و خیلی هم از دست شما عصبانی بود ..... گابریل : اون خیلی شبیه مادرشه.... اصلا دوست نداره کسی بهش دستور بده و خیلی هم سریع عصبانی میشه ...... فیلیکس : فکر نمیکنی که داری زیادی محدودش میکنی ؟؟.... تو اونو خیلی از خودت دور کردی .... وقتی نمیتونی باهاش صمیمی باشی بهتره بزاری بیشتر پیش دوستاش باشه..... پدر من خیلی باهام صمیمی بود .... حیف شد که مرد 😔.... گابریل: شاید تو درست میگی !!!.... من باید بیشتر درکش کنم ..... ناتالی: فیلیکس تو قرار نیست آزمونی برای سال آخر دبیرستان بدی ؟؟؟.... من فکر میکردم تو از مدرسه برای چند هفته مرخصی گرفتی .... اما اونا برای آزمون ها مرخصی نمیدن !!!!..... فیلیکس: اصلا فکر نکردی چرا این همه مدت بدون هیچ مشکلی اینجا موندم؟؟!!!.... من چند وقت به طور فشرده درس خوندم و حالا تو مرخصی تحصیلی قبل از دانشگاه هستم ..... ناتالی: که اینطور .... گابریل: به آدرین بگو میتونه تنهایی هر جایی که بخواد بره.... به هر حال اون دیگه ۱۸ سالشه و قرار نیست تا آخر عمرش پیش من بمونه ....
ناتالی: از این حرف گابریل خیلی خوشحال شدم و فورا گفتم : بهش زنگ میزنم و اطلاع میدم .... ________________________________ الیا : روی یکی از نیمکت های حیاط مدرسه نشسته بودم و منتظر بودم تا مرینت از سالن امتحانات بیرون بیاد که نینو و آدرینو دیدم که داشتن با خوشحالی با هم صحبت میکردن.... از جام بلند شدن و به سمتشون رفتم .... چه اتفاقی افتاده که اینطور خوشحالید؟؟!!!..... نینو : به طرف الیا که داشت با کنجکاوی منو آدرینو نگاه میکرد برگشتم.... فکر میکردم مرینت هم کنارش باشه اما اونجا نبود.... احتمالا هنوز تو سالن امتحاناته.... آدرین: باورت نمیشه الیا .... پدرم بهم اجازه داده تنهایی هر جا که دلم میخواد برم😀😀.... الیا: واقعا !!!😲😲....این عالیه!!.... نینو : از این به بعد ادرینم دیگه میتونه تو مهمونی ها و دور همی هامون باشه .... آدرین: یا حتی جشن تولدا.... نینو : سینما .... آدرین: باغ وحش .... الیا : دستامو به نشونه دیگه کافیه بالا اوردم.... خیلی خب... خیلی خب .... فهمیدم ... آدرین میتونه همه جا با ما بیاد .... آدرین: پشت گردنمو خاروندم و بایکم خجالت زدگی از این رفتار گفتم : ببخشید من یکم ذوق زده شدم 😅..... نینو : اشکالی نداره پسر 😅😅....
مرینت : برگه امتحانو تحویل دادم و از سالن امتحانات که خیلی بزرگ بود و البته یکم سرد خارج شدم .... خودمو با دستام بغل کردم ..... تیکی این سرما باعث میشه استرسم برای جواب امتحانات بیشتر بشه .... تیکی: تو خیلی از سوالاتو درست جواب دادی ..... صد درصد قبول میشی .... مرینت : معلوم نیست الیا کجا رفته !!! .... گفت روی همین نیمکت میشینه !!.... نگاهمو دور تا دور حیاط چرخوندم و الیا و پیش چند تا از بچه ها دیدم .... یعنی چی شده؟؟؟.... خودمو با عجله بهشون رسوندم و کنارشان وایسادم.... چه اتفاقی افتاده ؟؟؟؟.... مکس: پدر آدرین بهش اجازه داده بدون بادیگاردش بره بیرون .... مرینت: واووو.... الکس : تازه .... منم تونستم رکورد اسکیت سواری رو تو یه ساعت بزنم ...... کیم: خب منم رکورد شنا قورباغه رو تو یه ساعت زدم .... الیا : هی بچه ها .... فقط یه ربع تا پرواز لایلا به مالزی مونده .... اگه میخواید باهاش خداحافظی کنید باید عجله کنید ..... مرینت : خطاب به الیا گفتم: حتما باید بریم؟؟؟....
الیا : یه نگاه شکایت بار به مرینت کردم و بعد دستشو گرفتم و دنبال بقیه بچه ها که خیلی از ما دور شده بودن دویدم .... ________________________________ آدرین: تو نمیخوای بدی و با لایلا خداحافظی کنی ؟؟؟.... میدونم که اون دردسرای زیادی بران درست کرده اما بهتر نیست بدرقش کنی ؟؟؟.... مرینت :اوه.... نه .... من ترجیح میدم از همینجا باهاش خداحافظی کنم ..... و دستمو به حالت نمایشی برای لایلا که داشت با الیا عکس میگرفت تکون دادم ..... اما اون حتی نگاهم نکرد..... آدرین: هر طور خودت راحتی .... مثل اینکه الیا خیلی یا لایلا صمیمی شده .... اون حتی خبر رفتن لایلا رو تو کفشدوز بلاگ هم نوشته !!!!.... مرینت : در جواب آدرین فقط شونه هامو بالا انداختم .... در واقع هیچ جوابی نداشتم..... مکس: مرینت میتونم باهات صحبت کنم ؟؟.... مرینت : صحبت کنی؟؟.... البته!!.... لایک کنید 💛💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
و راستی یک سوال : چگونه اون دسته که نوشتی سرگرمی رو درست کردی؟🤨🤔🧐
بالای هر کدوم از تست ها اون بخشی که اسم سازنده تست و.... رو نوشته یه قسمتی هم داره به اسم افزودن لیست بزن رو اون اونجا مراحل ساخت لیست به ترتیبه خیلی راحت میتونی لیست درست کنی
مرسی💖🍭🌸💕🌺
لطفا پارت بعد رو زود بزار.🤩😍
فردا چهار شنبه هست و بعدش هم پنجشنبه و جمعه هست پس لطفاً چون تعطیل هست زود پارت های بعد رو بزار. منم وقتی صد تا فالوری شدم تو رو معرفی میکنم تا تعداد دنبال کننده هات زیاد بشه.☺️😊
باشه حتما
ممنون 😙
عالی پارت بعد
مرسی 😄
پارت بعدو زود میزارم