فالو کنیییید 💜 پارت بیست و ششم 👇👇👇
هانا : لایلا میشنوی چی میگم ؟؟....
لایلا : بله خاله.....من الان سرمیز غذا خوری هستم !!!!.......
هانا : اوه..... کی اومدی تو آشپز خونه ؟؟؟!!!!!😰....
لایلا : چند دقیقه پیش ....ولی شما از بس سرگرم حرف زدن بودی که متوجه نشدی ....آخ ...آخ...( لایلا درد زیادی رو تو کل بدنش احساس میکنه و لحظه ای بعد دیگه لایلایی اونجا نیست ....)
هانا : خدای من .....یا عیسی مسیح!!!!....اینجا چه خبره.....( هانا بعد از دیدن صحنه ناپدید شدن لایلا از حال میره و کف آشپز خونه میافته.....)
ریناروژ : پس کجا رفت ؟؟؟؟.... گمش کردم !!!!😵😵....اَهههه☹.....حالا که مایورا رو گم کردم بهتره برگردم پیش کت نوار....
__________________________________
لیدی باگ : وقتشه شرارتت خنثی بشه آکوما.....گرفتمت..... بای بای پروانه کوچولو ....خیلی ازت ممنونم ریوکو کمک بزرگی کردی .....
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
کشتی منو از هیجان
زود پارت بعد رو بزار
انقدر این داستان خوبه که الان که ساعت داره میشه چهار صبح هم دوام نیاوردم که پارت جدید داستان رو نخونم.🐞🐈⬛
۴صبح 😰😰
چشم رود میزارمش 😅
ممنون 💛🧡❤️
خواهش 💖