
لایک کنید پارت بیست و سوم 👇👇👇
الیا : ممنون خانم دوپن.....من یکم عجله دارم پس میرم کتابمو بردارم.... سابین: باشه .... الیا : بعد از اینکه وارد اتاق مرینت شدم سریع رفتم سراغ کشو مخفی زیر تخت و جعبه معجزه گر هارو بیرون اوردم بعد از یکم گشتن تونستم معجزه گر لاک پشتو پیدا کنم ......برداشتمش و جعبه رو سر جاش گذاشتم .... نینو: بیرون شیرینی پزی دوپن چنگ منتظر الیا بودم که با عجله تقریبا خودشو از شیرینی پزی پرت کرد بیرون ..... الیا : زود باش بریم نینو .... ممکنه دیر بشه .... نینو : الیا حتی بهم فرصت عکس العمل هم نداد و دستمو گرفت و باعجله شروع به دویدن کرد...... هی الیا.....میتونی یکم آروم تر حرکت کنی ؟؟.... الیا : اوه ... متاسفم نینو..... من یکم حول شدم به خاطر همینه که اینقد تند راه میرم .....
نینو : مشکلی پیش نمیاد ...آروم باش .... ______________________________ پلگ: خسته نشدی از بس شعار دادی ؟؟؟.... آدرین : پلگ قایم شو ... ممکنه کسی ببینتت..... پلگ : اولا کسی حواسش به من نیست ..... دوما فکر نمیکنی دیگه باید برگردی !!!.... آدرین: وای نه !!!!.....از بس مشغول شده بودم که یادم رفت باید برگردم فاضلاب...... بچه ها من یه مشکلی برام پیش اومده باید برم..... میلن : اشکالی نداره آدرین ..... ایوان : امروز خیلی بهمون کمک کردی ...... خانم بوستیه: ممنون که بهمون کمک کردی..... امید مردم داره کم کمک به لیدی باگ و بقیه قهرمان ها بیشتر میشه .....اما فقط ما کافی نیستیم .....خودشون هم باید یه کاری انجام بدن ..... آدرین : مطمئنم بزودی وارد عمل میشن ..... ______________________________ آدرین : وقتی که چشمم به تابلو خیابون هفتم افتاد دستامو روی زانوهام گذاشتم تا حالم جا بیاد ....آخه ۲۰ دقیقه تمام بدون استراحت دویدم....خوبه فقط ۲۵ دقیقه دیر کردم .....
پلگ: اما من بعید میدونم این خوب باشه ها..... آدرین : خب...حداقلش اینه که لیدی باگ یه چشم غره کوچولو بهم میره.....کوچولو .... خیلی کوچولو ......... ______________________________ لیدی باگ : معلوم نیست این گربه کجا مونده ؟؟!!!!!..... کاراپکس: عصبانی نباش ...بالاخره پیداش میشه .... لیدی باگ : امید وارم.... ریناروژ : میگم ....بنطرتون کی قراره هاگ ماث شکست بخوره ؟؟؟.... لیدی باگ : نمیدونم ..... ریوکو: اتفاقاتی که افتاده خیلی با نقشه های قبلی هاگ ماث فرق داشته.....کاملا مشخصه که اون قوی تر شده..... ریناروژ : بهتره بگیم اونا قوی تر شدن .....هاگ ماث، مایورا و وایلد تایگر..... کاراپکس : اصلا حواستون هست که مایورا رو به کل فراموش کرده بودیم !!!!..... ریوکو: درسته...اصلا مایورا ممکنه کجا باشه ؟؟؟..... کت نوار : یه جایی نزدیکی سنتی ماستر لایلا.....تا بتونه کنترلش کنه ...... لیدی باگ : چه عجب !!! بالاخره اومدی ؟؟؟.....فکر نمیکنی خیلی زود اومدی ؟؟؟....😡😡😡 کت نوار : ببخشید ....اینقدر مشغول انجام وظیفه بودم که زمان قرارمونو یادم رفت 😁😁..... همون طور که حدس زده بودم لیدی باگ یه چشم غره حسابی بهم رفت ....اما باید اعتراف کنم از اینجا بودن ریوکو ، کاراپکس و ریناروژ واقعا شکه شدم .....
لیدی باگ : درسته که هاگ ماث و گروهش قوی تر شدن ....ولی ماهم قوی تر شدیم .....یادتون باشه تا وقتی باهم متحد باشیم چیزی نمیتونه شکستمون بده ..... ریوکو : حالا بریم این جنجال رو سرکوب کنیم ؟؟؟.... لیدی باگ: ( ماکارون ها و تکه پنیری رو که از قبل آماده کرده بودم رو از توی یویوم در اوردم ) ....قبل از اینکه بریم....اینارو بخورید..... ریوکو: یکی از ماکارون های رنگی توی دست لیدی باگو برداشتم .....اینا که فقط ماکارونن!!!... لیدی باگ: نه ماکارون های معمولی....توشون ترکیبی به کار رفته که باعث میشه صاحبان معجزه گر ها بعد از استفاده از قدرتهاشون به حالت عادی برنگردن و بتونن چند بار از قدرتشون استفاده کنن ...... کت نوار : تیکه پنیری که کنار ماکارون ها بود رو برداشتم و توی دهنم گذاشتم....واووو....تو کی تونستی به این ترکیب دست پیدا کنی؟؟!!!!... لیدی باگ : بازم مثل همیشه من مجبورم در جواب سوال کت سکوت کنم ..... کتنوار : میدونم ....میدونم....نمیتونی این موضوع رو بهم بگی .....😔😔...
لیدی باگ: ریناروژ !!!.... برو سراغ مایورا و مواظبش باش ....حواست باشه کمش نکنی ....شاید بتونیم از این طریق به هاگ ماث برسیم .......ریوکو.....برو و ولپینا رو پیدا کن .....وسیله ای که اکوما توش پنهان شده رو پیدا کن و نابودش کن .....بعد از اون آکومارو توی حباب آب گیر بنداز و بیا پیش من .....کت نوار بهتره تو با ریناروژ بری و پوششش بدی ....کاراپکس ....تو هم با من بیا ...... _____________________________ ریوکو: مدتیِ ولپینا رو پیدا کردم .....روی یه ساختمون ایستاده و به جمعیت تظاهرات نگاه میکنه و گاهی با توهماتش جمعیت مردم رو بیشتر میکنه تا پلیس ها بترسن و از سر راه مردم کنار برن.....منتظر یه موقعیت مناسبم تا حمله رو شروع کنم ..... ______________________________ ریناروژ : چند دقیقه ای میشه که با گربه سیاه از فاضلاب بیرون اومدیم و داریم خودمونو مخفیانه به محلی که قرار بود مردم به لایلا برای مرگ مادرش تسلیت بگن می رسونیم.... فکر نمیکنم که لایلا هنوزم اونجا باشه.....
اما امید وارم فکرم اشتباه باشه ...چون در غیر این صورت کارمون خیلی سخت میشه .... گربه سیاه: دارم با سرعت و احتیاط پشت سر ریناروژ حرکت میکنم.....دلم میخواد راجب لیدی باگ تو دنیای واقعی ازش بپرسم ....به هر حال اون هویتش رو میدونه .....اما مطمئن نیستم .... ریناروژ : همش حس میکنم کت نوار میخواد چیزی بگه ولی قبل از این که بگه پشیمون میشه .....کت نوار !!!! ....تو میخوای چیزی بگی؟؟؟...... لایک ، کامنت ، فالو یادتون نره 😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لطفا سریع بقیه را بزار
چشم
سعی میکنم زود بزارم 😊
مرسی
ممنون
عالییییییی بوددددددد👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
ممنون 😙