بچه مهندس4

از زبان جواد: داشتم تو خانه خورشید شعر ای ایران رو واسه بچه ها توضیح میدادم یهو چشم به مرضیه خانم افتاد😨😨 یه چند دیقه داشتم یواشکی نگاش میکردم یه یهو.......

از زبان مرضیه: یهو دیدم بچه ها دارن چپ چپ به مهندس جوادی نگاه میکنند وبه تخته..... یه نگاه چپ چپی به مهندس جوادی کردم (قیافه مرضیه:😐😐😮) این نگاهو که به جوادی کردم قیافش اینجوری بود:😬😬😑😆😆😆 ) معلوم نبود چشه!😧😧

از زبان جواد: اون نگاهی که مرضیه خانم به من کرد حتا عمو کریمم این ریختی نگام نمیکرد😣 به خودم اومدم دیدم .....از ای ایران پریدم روی بحث کوات کوپتر😱 ینی وقتی تو حال خودم نبودم دارشتم مرضیه خانومو نگاه میکردگ از روی هواس پرتی داشتم فرمول فزیک ریاضی مینوشتم😑😑😑😑😑😑😑

شب قصد خوابیدن داشتم😪😪 داشتم مسواک میزدم دیدم رحیم و باران با یه لبخند شیطنت امیزی نگام میکنن😨 رفتم بخوابونمشون یهو......

یه بالشت خورد پس گردنم😢😢😱😱😱😱 یهو ول شدم رو زمین باران عسل رحیم حامد علی رویا تینا و... ریخنه بودن رو سرم با بالش میزدم سر صورتم😉😂 داشتم کیف میکردم یهو دیدیم بچه هابه در نگاه میکننند کسی نبود جز عمو کریم😊 از زبان عمو کریم: هار هار هار شب تو خیار شور خوابیی اقا جواد؟ جواد؛😱😱😱😲😲😵😵😵 عمو کریم: چتونه شما هاااااا😠😠😠😠 پرورشگاهو گذاشتین رو سرتونننن؟؟؟؟؟ بعد عمو کریم اومده یقه جوادو کشید گفت: توکه بچه نیستی خرچه ایی!! گفتم: عمو اونا داشتن منو میزدن منم از ذوق بچگی داشتم میخندیدم😂😂 عمو کریم: بعله اون سوتی های بعد ظهرو داشتم میدیدم😒 بچه بازیا چیه جواد؟ مثلا نخبه هوا فضا هستیا! جواد در ذهن خود: یا خدا نکنه عمو............😨😨😵

از زبان مرضیه : هوف چقد خسته شدم هنوز داشتم از اون سوتس وحشتناک مهندس جوادی میخندیدم😂😂😂 رسیدم خونه چادر کیف گوشی سوییچ اینا رو انداختم رو اوپن خونه .... از زبان زهرا خانم مادر مرضیه مقدم: مرضیه اومد ☺ رفتم استقبال دخترم با صحنه ایی مواجش شدم که نمیتونستم جلوی خنده خودمو بگیرم😆😆😆😆😂😂 مرضیه مثل دوران کنکورش که از کلاس کنکور میومد خونه بازور داشت کفششو در میاورد😂😂😂 از زبان مرضیه اوفففففف چرااا این لاکردار در نمیاد😡😡😡😡😡😠😠😠 یهو چشم به مامان افتاد😳

مامان مرضیه: سلام دخترم😐 مرضیه؛ س س سلام.. خوبی مامان😊 مامان مرضیه: چرا باید وقتی دارم خنگ بازیای دخترمو نگا میکنم شاد نباشم😄😄😄

مرضیه:😅😅😅😂😂 مامان مرضیه:😅😅😆 بیا دخترم واست پلو چشم بلبلی درست کردم😉 مرضیه: اخ جونننن💋💋❤❤ باشه مامانی😙 پس من برم دستامو بشورم☺☺☺☺☺ ........ رفتم پایین که شامو بخورم انتظار داشتم باباهم باشه😓 پرسیدم مامان بابا کو؟نیومده خونه؟ مامانم: نه مادر پیش پات رفت خانه خورشید بیش اقا جواد

میخواستم به بهونه شام بردن بابا برم خانه خورشید😈😈 که.....( اینقد که مرضیه جواد عاشقن لیلی مجنون نیستنن😑)مرضیه : جواددد جونمو ببینمم😗😗😗😗 ولی دیدم خیلی ضایس اخه وقتی بابام اونجا شام میخوره چرا من بابد برم اونجا اونم به بهونه شام😑..

شاممو خوردم رفتم بخوابم😪 گوشیمو چک کردم دیدم مهندس جوادی پیم واتسپ داده😍😍😍 باز کردن نوشته بود( سلام مرضیه خانم فردا تشریف میارین کافه مورف که درباره اون موضوع صحبت کنیم؟) وای یادم رفتتتتت بوددد کافه رو😑😨 (میدونین که اون موضوع چیه😉😍) خوابیدم:.........