من وتهیونگ پارت ۲

سلامم اینم از پارت ۲ لایکم کنید من زود داستانرو براتون میزارم .❤❤❤

تهیونگ تودلش :وقتی اون دختر به من خورد یه حسی داشتم حسی که تا حالا نداشتم ،ا/ت:باورم نمیشد اون تهیونگه ولی واقعا تهیونگ بود😳،داشتم میرفتم خونه که یک رعدوبرق زد وبارون خیلی شدیدی اومد باد هم میومد خیلی سرد بود

انگار توی برف بودم کاپشن هم نداشتم از سرما سرم درد گرفت سخت راه میرفتم یهو جلوی چشمام سیاهی رفت و دیگه هیچی نفهمیدم از زبون اعضا،جین:چه قدر سرده،جیمین:راست میگی خیلی سرده،تهیونگ اون کیه

اونجا افتاده،اعضا یک نگاهی کردن و اومدن نزدیک،تهیونگ تودلش:این همون دخترست که به من خورده بود،جیهوپ:باید ببریمش خونمون،اعضا،تأیید کردن و ات رو با خودشون بردن خونه .

وقتی بیدار شدم دیدم تو یک اتاق با هفتا پسرکه بالا سرمن هستم اول ترسیدم بعد که بادقت نگاه کردم دیدم بی تی اسن تعجب کردم وگفتم،ا/ت:من کجام اینجا کجاست من رو برای چی اوردین اینجا،

تهیونگ:تو توی خیابون بی هوش شده بودی و ما آوردیمت خونمون،ا/ت:من باید برم،نامجون:چرا،ا/ت:برای اینکه من دکترم وفردا باید برم بیمارستان،اعضا با حرفم تعجب کردن وباهم گفتن،اعضا:بهت اصلا نمیخوره دکتر باشی،ا/ت:حالا که هستم چرا نمی زارین برم،جیمین:با این تبت باید یک هفته پیش ما بمونی

خوب بچه ها پارت دوهم تموم شود لایک وکامنت یادتون نره بای بای😍🥰