10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Nika انتشار: 3 سال پیش 1,101 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سیلام پارت ۲۴و۲۵ همزمان تو یه روز نوشتم راستی یه نکته من موقعی که مرینت و کت با هم بودن یه سری از کاراشونو نگفتم و از این به بعد هر چیزی که مرینت یا ادرینو یاد اون خاطره میندازه فلش بک میزنم و براتون تعریف میکنم😉
دو سال بعد
(ادرین الان لندنه)ادرین: میخوام برگردم پاریس فیلیکس:مطمئنی با قضیه کنار اومدی؟؟؟ ادرین: اره فیلیکس: خیله خب برات بلیت میگیرم ادرین :زنگ زدم به مامانم گفتم من دارم برمیگردم امیلی: با قضیه کنار اومدی؟ ادرین:چرا همتون همینو میپرسین😐 امیلی:چون ما به خاطر همین قضیه تورو فرستادیم اون ور ادرین: اره امیلی: بلیتت کی هس؟؟ ادرین: عصر ساعت شیش(الان صبه) امیلی: خب با این حساب ساعت ۸ شب باید اینجا باشی (همیجوری یه ساعتی گفتم) بادیگارد همیشگیتو میفرسم چند نفر دیگه هم به همراهش میفرسم یه چیزی هم برات میدم بیارن منو بابات قراره بریم یه مهمونی مهم نمیتونیم بیایم ادرین:باشه..........(ادرین رسید)
ادرین: رسیدن پاریس واوووو چقدر دلم تنگ شده بود رفتم دم در ۵نفر دم در بودن یه نفرشون اومد جلو و گفت سلام اگراست منو پدرتون فرستاده درخدمتم راستی اینم مامانتون داد که بدم بهتون ادرین: یه اسلحه بود گفتم این برای چیه؟؟ گفت راستش پاریس خیلی ناامن شده مخصوصا برای افراد مشهور بهتره این همراهتون باشه ادرین:گذاشتمش پشت کمرم رفتم سوار ماشین کروک مزدام (همین عکس)شدم رنگش مشکی بود و رفتم طرف خونمون تو راه یه خیابون بود که بین خونه ما و خونه مرینت مشترک بود خیابون دوطرفه بود و مرینت از طرف مخالف من رد میشد که یهووو
مری:از وقتی فهمیده بودم که تمام ماجرا زیر سر خود عوضیشه محلشم نمیگذاشتم به زور تونستم کاری کنم که رو تخت کنارش نخوابم اون رو کاناپه که میشد مثل تختش کنی میخوابید منم رو تخت فقط اتاقامون مشترک بود شب بود ساعت هشت و ربع اینا بود تو اتاق بودم داشتم دنبال یه مدل شیکو پیک برای سالنم میگشتم یه اتاق طراحی لباس عروس و کت و شلوار دامادم میخواستم بزارم که جیم اومد تو
جیم:تو تصمیم نداری مامان بشی؟؟ مری:اینو که گفت ترس تموم وجودمو گرفت گفتم نه میخوام درس بخونم نمیتونم همزمان هم بچه داری بکنم هم درس جیم: خیله خب ولی من دیگه داره صبرم تموم میشه مری:من میرم بیرون خونه مگی جیم:مری رفت بیرون رفتم به یکی از ادمام گفتم و دنبالش مری:رفتم سوار موتورم شدم راستش از ماشین خیلی خوشم نمیومد هوای توشم خفه هس به علاوه نمیشه تو جای باریک لایی کشید😀 یه موتور مشکی بود(عکس موتور مرینت من خودم مشکی دوستم اینجا همچی مشکیه😂)
مری:حوصله کلاه نداشتم فقط میخواستم از دست این روانی خلاص شم روشنش کردم و با سرعت رفتم تو خیابون موهام که از اون موقع دو سانت بلند تر شده بود باد میبردشون از خونه ادرین اینا رد شدم داشتم میرفتم تو خیابون اصلی که یهو یه ماشین از خیابون اصلی پیچید تو خیابون فرعی سریع ترمز زدم موهام اومد تو صورتم موهامو که زدم کنار دیدم که😨😨
ترکید دستم😐😐 دو تا پارت پشت سر هم گذاشتم یه استراحتی بگم بر میگردم پیام بازرگانی هلوشو بدم موهیتوشو بدم کدومو بدم؟؟؟؟😂😂😂
ادرین:رانندم داشت میرفت تو خیابون فرعی که یهو یه موتور مشکی اومد سمتمون سریع ترمز کرد دختره چقدر اشناس چییی؟؟😨😨😨مرینتتتت😱😱😱 مری:موهامو که زدم کنار دیدم که ادرینننن😱😱😱😱😱 کپ کرده بودم با قیافه تعجب کرده نگاش میکردم پیاده شدم رفتم سمتش
ادرین: اون مرینت بود چقدر عوض شده بود نه نه نهههه اون برای من تموم شدس پیاده شد اومد سمتم گفت تو اینجا چیکار میکنی؟؟؟چرا برگشتی؟؟؟ ادرین:پیاده شدم و جلو روش وایسادم گفتم بخوام به شهر خودم برگردم باید جواب پس بدم؟؟ مری:اگه میخواستی برگردی چرا اصلا رفتی؟؟ ادرین: به خاطر اینکه دو سال پیش یه دختر وارد قلبم شد و بعدش ولم کرد و من موندمو عذابایی که باید میکشیدم مری: فک میکنی فقط خودت تو این عشق عذاب کشیدی؟؟؟ ادرین:من فقط اونی که با چشمام دیدم باور میکنم تو که خوش به حالت شد مری :اینطور نیس ادرین:پس چه جوریههه اههه ولم کن برو موتورتو از سر راه بردار میخوام برم مری:سوار موتورم شدم ادرین برگشته وایییی دوباره همون حال بد دو سال پیش اومد سراغم😭😭(مرینت درحال حرکته و گریه)رفتم خونه مگی موتورمو پارک کردم و رفتم در زدم درو باز کرد مگی باحال بدم منو دید گفت چی شده؟؟ مری:ادرین برگشته😭 ......سوار ماشین شدم و اون رفت دستمو گذاشتم رو قلبم به تپش افتاده بود بر خلاف رفتاری که باهاش کردم هنوز عاشقشم .......رسیدم خونه همزمان با من پدر و مادرمم اومد بغلم کردن منم بغلشون کردم امیلی:خوش اومدی برو تو اتاقت لباستو عوض کن بیا پایین برای شام ادرین:اوکی رفتم سمت اتاقم مامانو بابامم رفتن تو اتاقشون در اتاقم قفل بود برگشتم رفتم سمت اتاق مامانو بابام درش کامل بسته نبود که صدای حرف مامانمو رو شنیدم(این دو تا سر همون کاری که مرینت برای نجات ادرین کرد دارن حرف میزنن و ادرین اینجا فقط حرف اخر امیلی رو میشنوه) امیلی:گابریل مرینت به خاطر ادرین اینکارو کرد ادرین تو دلش:چی مرینت برای من چیکار کرده....😨😨
ناظر عزیز لطفا منتشرش کن ممنون🌷🌷😘😘
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
68 لایک
خیلی بد تمومش کردی مردم از گریه😭😭😭
بالاخره گذاشتی من داستانت تو لیستم گذاشتم خیلی خوب مینویسی فقط اینا رو به هم برسون وگرنه لشگر( همه قهرمانان میراکلس تا فصل چهارم ) جمع میکنم میام ترورت میکنم
بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی عرررر 😂😐🤲 عالییی
تا پارت ۲۷ گذاشتم
وایییییییییییییییی عالیییییییی بود عزیزم ادامه 😍😍
عالییی بودددد.پارت بعدی💝
عالی بود خیلیییییی ںا مردی نامرد عالم این دوتا مرغ عشق و بهم برسون دیگگگ ترورت میکنماااااااا(حالا ن ک خودم کرم ندارم توی داستانم الان چند پارته مری و آدری و بهم نرسوندم)حالا از اینا گذشته چون منم نویسندم میدرکمت آخه موقع نوشتن تو برات مهم نیست همینجوری مینویسی میری چون نقشه ی بعدشو داری اما خواننده ها ک میخونن میخوان ترورت کنن و هیت بارونت میکنن البته ک طرفدارای من خوبن ترورم نمیکنن یا هیت نمدن😌درک و شعروشون بالاس👌
😂😂😂
عالی خیلی گریه کردم پارت بعد 😭😭😭😭😭
🥺😭
عالییییی
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی