
سلام بر دوستان عزیز من😀
امیلی:ادرینننن چیکار کردیییی گابریلللل گابریل:چی شده واییی ادرینننن زنگ زدم به انبولانس امیلی: ادرینو گرفتم تو بغلم داشت از دوتا دستش خ*و*ن میومد.........(۵ دقیقه بعد)امیلی: انبولانس اومد ادرین خیلی ازش خ*و*ن رفته بود دیگه از حال رفته بود باهاش رفتم تو انبولانس مچ دست چپش با کف دست راستش خ*و*ن*ا*ش*و پاک کردن ولی هنوز بیهوش بود رسیدیم به بیمارستان گابریل هم با ماشین پشت سرمون اومد بردنش تو اتاق به ماهم گفتن بیرون وایسید
مری:اون عروسی مسخره تموم شد رفتم تو اتاق اخبار گوشیمو نگاه کردم ببینم درباره ما چی وراجی کردن چییی😨😨😨نادیا:گیج نشین این فقط اخباره ادرین اگراست مدل معروف فرانسوی به علت بریدگی در هر دو دست در بیمارستان بستری شد(گابریل نگفته که خ.و.د.ک.ش.ی هست اینو به خبر نگارا گفته)مری: یعنی چییی؟؟؟؟سریع لباسمو عوض کردم موهامم باز کردم هووووفف چیکار کرده واییی تو هم گره خورد خلاصه بعد از نیم ساعت تونستم بازش کنم صورتمم با دستمال مرطوب پاک کردم ولی هنوز چشام سیاه بود اههه از لوازم ۲۴ ساعته استفاده کرده😑😑 میخواستم برم بیرون که جیم اومد تو اتاق همین الان باید بیاد اخهه😫😫جیم:کجا داری میری نصفه شبی؟؟ مری:هیچ جااا امممم راستش مامان بزرگم رفته خونه و میخوام وسایلمم بیارم شاید امشبم موندم اونجا جیم:خیله خب برو مرینت رفت کای؟؟ کای: بله جیم:برو دنبالش
مری:رسیدم بیمارستان رفتم بخش پرستاری گفتم ادرین اگراست کجا بستری شده ؟؟پرستار:به خانوم ویگسون عروسیتون مبارک مرینت تو دلش:خانوم ویگسونو کوفت حالم به هم خورد😬😬گفتم بگید کجاست؟؟؟؟؟ پرستار:انتهای راهرو دست چپ مری:رفتم دیدم امیلی و گابریل وایساده بودن اومدن سمتم بدون مقدمه پرسیدم چی شد؟؟ امیلی: اون اومده بود تو مراسمت ما هم اومدیم دنبالش و اوردیمش خونه و بعدش از روی عصبانیت زد تمام وسایل اتاقشو شکوند و بعد با شیشه خورده هاش دست خودشو برید
مری :وای خدای من😭😭😭 ...... کای:زنگ زدم به جیم جیم:چیه؟؟ کای:اون نیومده خونه خودشون اومده بیمارستان پیش ادرین جیم:چییی ؟؟؟😬 گوشیو قطع کردم خیله خب دیگه صبرم تموم شد مرینت خانوم قراره تموم واقعیت بفهمی تا حد خودتو بدونی 😠....مری:یک ساعت اونجا بودم که ادرین به هوش اومد امیلی: میخوای بری ببینیش مری:نه من منشا دردشم 😢نرم پیشش بهتره منو از حالش با خبر کنید خدافظ امیلی:رفتم پیش ادرین
امیلی: دیدم داره میگه مرینت رفتم نشستم رو صندلی کنار تختش گفتم مرینت اینجا نیس ادرین: اون منو ول کرد با اون عوضی ا*ز*د*و*ا*ج کرد😭 امیلی: ادرین اروم باش ادرین:من کلا تو زندگیم دو بار عاشق شدم یکی لیدی باگ یکی مرینت میدونی چیه مامان اولین باری که مرینت تو چشمام نگاه کردو خندید یاد شما افتادم لبخندش نگاه کردنش مثله شما بود با همون نگاه همون قدر مهربون همون قدر شیرین امیلی: 😢
مری:رفتم خونه خودمون مامان بزرگ:تو اینجا چیکار میکنی دخترم مگه نباید خونه خودت باشی؟؟ مری:اومدم وسایلمو جمع کنم شبم اینجا میمونم مامان بزرگ: باشه دخترم برو بخواب دیر وقته مری: رفتم تو اتاقم این اتاق خیلی عذابم میداد چون پر از خاطراتی که با کت داشتم بود یه جعبه برداشتم(هم اندازه جعبه کفش)تمام عکسای ادرین و عکسای کت همشو گذاشتم توش دفترچه خاطراتمم گذاشتم حتی اون گوشی که برام خریده بودم خاموشش کردم و گذاشتم توش یه دسته گل رز خشک شده داشتم که همشون کت بهم داده بود اونا هم گذاشتم توش درشو بستم و گذاشتمش زیر تختم رفتم رو تختم سرمو فرو کردم تو بالشت زار زار گریه کردم😭😭😭
فردا صبح
مری:از خواب بیدار شدم رفتم جلو اینه موهای بلندم منو یاد ادرین مینداخت یه قیچی بر داشتم و موهامو تا روی شونه هام کوتاه کردم و موهایی که چیده بودم و تو دستم بودو ریختم تو سطل و موهای کوتاهمو بستم و رفتم پایین صبحونه خوردم مامان بزرگ:دخترم موهاتو چیدی؟؟ مری:اره اممم ازشون خسته شده بودم..... رفتم سمت خونه جیم رسیدم رفتم تو اتاقمون که یهو در بسته شد جیم بود پرسید دیشب کجا بودی؟؟ گفتم که رفتم خونه خودمون جیم:به من دروغ نگو تو رفته بودی بیمارستان پیش ادرین مری:چی تو منو تعقیب میکردی؟؟؟ جیم:اره ببین مرینت بهت زمان دادم تا شاید حد خودتو متوجه بشی ولی نشدی خب الان باید بهت بگم که من ادرینو انداختم زندان مری:چییی😨😨😨 جیم:اون مردی که اون شب مُرد اسمش کارن بود ادم من بود بعدشم که ادرین رفت زندان بعدش پدرم اومد گفت ازادش میکنه ولی باید باهام ا*ز*د*و*ا*ج کنی در اصل تمام اینا نقشه خودم بود که تورو بدست بیارم و به خاطر این بهت گفتم که حالیت بشه من تورو خریدم و الان صاحبتم پس باید هرچی گفتم بگی چشم هر کاری که من بخوام میکنی هر جا که من رفتم میری هر جا که نرفتم نمیری فهمیدیییی و از اتاق رفتم بیرون مری:باورم نمیشه همش کار خودشههههه😭😭😭
ادرین:اومدن بهم گفتن مرخصم دستامو بخیه زده بودن رفتیم خونه امیلی: از بیمارستان اومدیم خونه گابریل ادرین نمیتونه اینجا بمونه باید بفرسیمش امریکا گابریل: لویس امریکایی هست اونجا هم مشهور هستن احتمالا خبرا اونجا هم پیچیده میفرسیمش انگلیس امیلی:اره گابریل:یه خونه براش میگیرم بهتره تنها نباشه به فیلیکس هم میگم بره پیشش حتی تو اتاقشم نباید تنها باشه امیلی:اوکی میرم بهش میگم ادرین؟؟؟ ادرین:بله امیلی: میخوام بفرسمت انگلیس برای خودت بهتره و با فیلیکسم همخونه هستین اتاقتونم یکیه چون میترسم تنها ولت کنم باید بری ادرین:خیله خب..............................
خلاصص بکوبین لایکووو ناظر عزیز لطفا منتشرش کن ممنون🌷🌷🌷🌷
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام Nika خانم
درسته 👆
داستانت عالی فقط ی ایراد داره
اینکه در هر صفحه کم می نویسی و دوم اینکه خیلی داری از اون چیز های ناخوشایند داره تو اصلا نباید چنین چیز های رو بنویسی
چون شاید ی بچه ۸ یا ۹ ساله داستانتو بخونه
من قبلا داستان نوشته بودم ی بچه ۸ ساله داستانمو خونده بود و نظر داد
الان داستانامو پاک کردم
MSV
| 4 ساعت پیش
چی بهم دادی؟؟😂
هیچی شوخی کردم هیچی بهت نگفتم فقط خیلی نامردی از پارت بعدی آدرینتی کن لاقل😢
عالی بود
کاربر hedieh و Manely حالا کدومتون داستان منو منتشر کردین؟؟😂😂
باید توسط3تا ناظر تایید بخوره تست
هالی بعدییییییی
ای خدا مگه قرار نشد دیگه انقد غمیگن ننویسی لطفا سریع تر ادرینتی کن 😢🥺
یه چند تا پارت دیگه باید صبر کنی😀
عالیییییی
عاشقشم عالیییییییییییی بود
عالییههههه خیلی خوبه 😍😍😍😍😍😍😍بعدی بعدی بعدیییی😍
تا پارت 26 گذاشتم
عالی بود 🥺😭