
های گایز 💜💜💜😜😜😜
ناگهان قطره اشکی از چشمم سرازیر شد... پشت سر اون بقیه ی اشک هام هم سرازیر شدن...با خودم گفتم : تو باید قوی باشی مارینت!.... نباید به خاطر کسی که دوستت نداره گریه کنی!....دست خودم نبود..... ولی من باید قوی باشم! نباید به خاطر هر اتفاق بزنم زیر گریه! من که قبلا اینجوری نبودم!. مدام با خودم تکرار میکردم: من قوی ام... من قوی ام... من قوی ام! . از جام بلند شدم و رفتم توی دستشویی اتاق، دست و صورتم رو شستم و بعد توی حموم دوش گرفتم. از در اتاق رفتم بیرون.... صدای ادرین میومد که داشت سر نینو داد میزد
داشت بهش میگفت : تو به چه حقی گذشته ی منو فاش کردی؟.... چرا؟!!؟؟؟... وقتی اون ازت خاست تو باید حتما انجام میدادی؟!!!..... اخه اون کیه که بخواد راز های منو بدونه!. نینو هم عصبی شد و بهش گفت : دختر مردومو دزدیدی و دست روش بلند میکنی؟! الان این کارا چه فایده ای داره؟! هم به اون بدبخت کتک زدی هم دست خودتو داغون کردی! . گفتم : من حق دارم که بدونم چرا کتک خوردم! تو منو به خاطر اون دختره کتک زدی! مگه من چیکارت کرده بودم؟! . ناگهان سرشون چرخید به طرفم. ادرین به نینو گفت : پدر اون باعث مرگ پدرم شده! . با خودم احساس کردم که هیچ اهمیتی توی زندگیش ندارم.... دوباره بغضم گرفت و گفتم : یعنی من هیچ اهمیتی برات ندارم؟! . بدون این که صبر کنم جواب بده زدم زیر گریه. ادرین بدون توجه بهم به نینو گفت : کمکم میکنی خرید هارو ببرم بالا؟
نینو گفت : باشه حتما! . منم یکی از کیسه خرید هارو برداشتم که ناگهان گل رز رو دیدم که افتاده گوشه ی راه پله.... با تردید برش داشتم و به ادرین گفتم : بعد از این اگر اشتباهی کردی برای معذرت خواهی از زبونت استفاده کن به جای هدیه خریدن! . شاخه گل رو به موهام زدم و از پله ها بالا رفتم
وارد اتاق شدم..... رفتم جلوی میز ارایش... چقدر اون گل رز به چشمای ابیم میومد!.... انگار باعث شده بود موهام بدرخشه!...به تصویر خودم توی اینه گفتم : اخه مارینت تو چرا عاشق این پسره شدی؟ چرا واقعا؟؟؟ باورم نمیشه پسری که دوستم نداره رو دوست دارم! احساس میکردم ادرین ازم متنفره!...اون نسبت به من هیچ حسی نداشت! حتی موقعی که میخواست بهم گل بده توی چشماش هیچ احساسی نبود!...
خلاصه رفتم توی رختکن و یک تیشرت و شلوارک مشکی پوشیدم.... واقعا حس اعتماد بنفس داشتم! من چقدر زیبام! پس چرا ادرین ازم خوشش نمیاد!؟ داشتم دیوانه میشدم...تنها کسایی که تو دنیا داشتم الیا و پدرم و نینو بودن!... دلم نمیخواست ادرین بلایی سر بابام بیاره! یه جورایی میترسیدم... از ادرین نمیترسیدم اما از عشق میترسیدم! معلوم نبود که عشق چه بلاهایی سرم میاره!
خداحافظ ᕦ😃ᕤ ᕦ😄ᕤ
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی مثل همیشه بعدی زود تر بزار
ممنون عجقم
عالیی بود گلم پارت بعدی رم بزار😍
اوکی ،
پس چرا نمیزاریییییی
الان دارم مینویسم
ویانا این داستانت با داستان پارمیدا موضوش یکیه و من دارم خیلی گیج میشم😶که کدوم مال کدوم یا این اتفاق مال کدوم بوده🤐
پارمیدا جان از من کپی کرده برای همین اجی هام تستاشو گزارش میکنن
عالی بود خیلی قشنگ و غم انگیز بود لطفاً پارت بعدی رو زودتر بزار عزیزم
چشم ممنون
عالی بود عشقم ❤ زود بعدی رو بزارررررر
اوکی عجقم 🐞🍓🍓
عالی بود لطفا بعدی و بزار
ممنون ᕦ😃ᕤ
بببعععدیییییییی زود ببببزاااااررررر
اوکی
آجی خیلی کم بود بعدی رو هم امروز بزار لطفا🥺
اگه بتونم حتما 💜
بزارررررر بعدیووووووو عالی بود
حتما 🍒🦇