اینم از این قسمت میرونم خیلی دیر شد ولی چون درخواست شده بود داستان طولانی باشه انقدر طول کشید عکس روی تصویر هم فرد خاصی نیست فقط یه عکسه کامنت ها فراموش نشه♥
که گفتم کای چقدر طول میکشه تا خوب بشه؟ گفت چی ؟ گفتم گردنم گفت حدود یک ماه فقط ردش میمونه نگران نباش گفتم اخه مامان بزرگم رو میشناسی که خیلی حواسش بهم هستش ? گفت اون با من و ادامه داد چیزی میخوای؟ گفتم چی؟ گفت چیزی میخوای برات بیارم بهش با خنده گفتم من فقط گردنم رو یکی گاز گرفته میتونم راه برم? بلند شدم ولی نتونستم درست وایسم و افتادم روی کای? کای گفت دیگه رو حرف من حرف نزن? اون بهت زهرش رو زده که بعدا بیاد بخورتت گفتم یعنی قراره بیاد? گفت کلکش رو منو کیم کندیم ?فتم خوب نطرت چیه برگردیم ! کای گفت قفط یک دقیقه اینجا بشین و بعد رفت یه لیوان اب اورد و گفت دیگه خودت میدونی میخوام چیکار کنم ? گفتم البته که میدونم? کای دوباره از قدرتش استفاده کرد و آب رو به حرکت در اورد و گفت خوب یک دقیقه پارچه روی گردنت رو باز کن بازش کردم خیلی گردنم میسوخت ? کای گفت قلقش رو که میدونی یکم میسوزه و بعدشم که خوب میشه اوکی؟ گفتم اوکی آب رو دور دست خودش کشید مثل یه دستکش ولی از جنس اب? دستش رو گذاشت روی گردنم اولش یهو از سرمای اب به خودم لرزیدم و بعد انقدر سوخت که گفتم ***F خندید و گفت بیتربیت?? گفتم ببخشید? گفت مهم نیست? دیگه سوزشش رفت و بعد از چند ثانیه کای دستش رو برداشت چقدرم آبشم سرد بود? کای اب رو از پنجره به طرف یکی از درختا پرت کرد صدای کیم اومد که گفت اهایی شوخی در چه حد و بعد صدای خنده انجل اومد که کای گفت انگاری به درخت نخورد ? و بعد بلند گفت شرمنده اشتباهی خورد بهت? اخه کیم زیر پنجره نشسته بود و انگاری اب به طرف پایین رفته بود بجای مستقیم? کای یه پارچه دیگه رو تا زد و اروم بست دور گردنم که زیاد تو دید نباشه و دستم رو گرفت و گفت حالا بیا بریم بیرون دستش رو گرفتم یکم راه رفتن برام سخت بود تا بلند شدم و قدم اول رو برداشتم مثل چی افتادم روی زمین و بعد بلند خندیدم? کای با خنده گفت دیونه? و بعد دستش رو دراز کرد و دستم رو گرفت و بلندم کرد یکی از دستام که به طرف خودش بود رو انداخت دور گردنش که راه رفتن برام راحت تر بشه
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
جرر مادر بزرگ ایرانی بود 😂😂 یاد بگیر😐
عالی?♥️ من که دیگه از خواندن میراکلس خسته شدم ?ولی این خیلی خوبه??
چرا بعدی را نمیزاری
دوستان فسمت ۳۱ میراکلس در حال برسی هستش قسمت ۲۰ زندگی جدید من با تعخیر روبهرو شده ( فشار زیاد درس های پایه هشتم - نداشتن وقت زیاد - فشار خانواده?) این موارد شامل هم قسمت آخر میراکلس و هم زندگی جدید من هستش من خیال همگی رو راحت کنم قسمت آخر هر دو داستان تا نصفش نوشته شده پس نگدان نباشید❤?
سلام بهار نکنه مامان بابات با هم مشکل دارن وای خیلی بده?امیدوارم اینطوری نباشی درکت میکنم ممنون
نه عزیزم پدر و مادرم باهم مشکلی ندارن خیلی هم خوبن منظورم از اون حرف این بود که مثلا روی درسا اونجوری هستن دوستان قسمت ۲۰ رو وارد کردم داره برسی میشه
چرا بعدی رو نمینویسی خسته شدم از انتظار
عالللللللللللللللللللللللللللللللللللللی بود لطفاً قسمت
بعدی رو سریعتر بزار
واااااااااااااااااااااااای .
یکی از عزیزترینایی.?????
داستانت فوق العادست . منتظر وقتیم که بچه دار میشن??????????
فکر کنم بچشون دختره.
لطفا زودتر قسمت بعدی رو بزار .
عزیز من که دق کردم پارت بعد نمیزاری ?
عالیییییییییی
بالاخره دختره هم خون آشام شد. ?☺️????
من که دیگه از میراکلس خسته شدم ولی خدایی این داستان عالی هم طنز هم عاشقانه هم ماجراجویی و خلاصه .... دختر تو معرکه ای انقد خندیدم نزدیک بود منفجر شم مخصوصا اون خیس شدن کیم???