اینم قسمت 8 به علت مشکل اینترنتم نتونستم وارد کنم نطرات فراموش نشه♥
که یهو چنتا پسر با چشم های قرمز و نارجی میان جلوم و میگن او اینجارو ببین تو اینجا چیکار میکنی خانم خانما؟ یکیشون یهو میاد جلو و دست چپم رو محکم میگیره و میشه یادم اومد همون دختر آدمیزاد توی جنگل که جون سالم به در برد? و همشون زدن زیر خنده تو دلم گفتم نمیدونم کجای این حرف خنده داره!? یکی شون گفت همش خنده داره یهو چشمام گرد شد گفت چیه تعجب کردی خوب ذهنت رو خواندم و بعد یکیشون گفت خوب بچه ها دیگه بسه اون الان یه خوناشام مثل خود ماست باید بهش احترام بزاریم و بعد یکی دیگه گفت اون که شوهری نداره چطور با یکی از ماها ازدواج کنه ? همونی که دست چپم رو گرفته بود گفت خوب مال خودمه دیگه دور بشید اومدم چیزی بگم که دیتش رو گذاشت روی دهنم دست چپم رو داشت میبرد سمت دهنش داشتم دندوناش رو میدیدم که یهو کای اومد و سریع اون پسره رو از من دور کرد و گفت میبینم که دارید از حد خودتون میگذرید ما باهم قرار گذاشته بودیم اون پسره گفت درسته پس از همسر آینده من دور شو کای به خنده گفت همسر آینده تو اون بیشتر از چندین ساله که همسر منه چی داری میگی
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
کلارا نمیره لطفا ?
بدون کلارا داستان مثل قبل خوب نمیشه
تو رو خدا زودتر قسمت بعدی و ابزار
با تشکر از همگی خواستم جواب همه رو توی یک پیام بدم
ظاهر برادره ر توی قسمت 9 میگم
سعی میکنم از کلمه یهو کم تر استفاده کنم
راستشو بخوای زهرا جون دوست دارم این داستانم رو خودم بنویسم ولی بازم ممنون
میخوام یه تیکه هایی رو از قسمت 9 رو از چشم کای ببینیم چون توی اون زمان کلارا یا کیتی مرده ( کمی از قسمت بعدی رو لو دادم )
از قسمت 10 به بعد وارد فصل دوم داستان میشیم و در کل این داستان دو فصل داره که میشه 20 قسمت و قسمت 20 قسمت آخر داستان هستش
♥ با تشکر از همگی اگه سوالی داشتید برام بنویسید حتما جواب میدم ♥
تروخداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بیشتر بنویس ????????????????????این همه ترفدار داری چرا بیشتر نمی نویسی میدونم سخته شاید مدرسه ای باشی و درس و مشق داشته باشی و لی تو انفدر ترفداری داری که تورو درک میکنن و صبر میکنن فقط تروخدابیشتر از ۲۰ قسمت بنویس
باحال بود ادامه بده منتظرم
خوناشام بودنم همینش بده دیگه شکارچی ها ولت نمیکنن !
ولی خب این قضیه ازدواجش با پسره هم خیلی چرته ها کاش نمیذاشتی اون جوری باحالتر میشد چمدونم تهش ازدواج میکردن?
فک کنم گرگ و میش رو که دیدی جو گیر شدی?
عالی هست لطفا بعدی رو بزار
یهو چی شد؟⁉️
قسمت بعدی رو باید سریع بزاری?
این قسمت دیر گذاشتی بعدی و زودتر بزار?
وای عالی بود زودتر قسمت بعد رو بزار دیگه نمیتونم صبر منم
عااااااالی??? بعدی رو زودتر بزار❤
خیلی بد شد ولی لطفا لطفا زود از سلولش درش بیار همش داری می پری هی غمگین و هی خوشحال هی عصبانی هی ترس خب این بچه هم گناه داره سرنوشتش دست توعه توهم داری زجرش میدی عه