ماجراجویی در پاریس فصل 4

کیفم رو نگاه میکنم و ماکارون های رنگی رو میبینم.نیلی،صورتی،زرد،نارنجی،بنفش....یادم میاد استاد فو گفته بود رنگ زرد برای پرواز هست پس ماکارون رو بالا میندازم و میگم :تیکی افزایش قدرت.)تیکی اون رو میخوره و میگه :تیکی پرنده)بعد من دوتا بال زرد در میارم .اولش نمیتونستم تعادلم رو حفظ کنم تو هوا اما بعدش مسلط میشم.ناگهان فرد شرور که اسمش دست انفجاری بوده میاد دنبال من و من هم پرواز میکنم.متوجه میشم اون با دو تا جت پک میتونه پرواز کنه.

از زبان کت نوار/لیدی باگ رو میبینم که دوتا بال در آورد ،بال هاش واقعا زیبا بودن.پس منم پنیر زرد رنگ رو به پلگ میدم و میگم:پلگ افزایش قدرت.)پلگ هم میگه:آخجون پنیر..پلگ پرنده.)و من دو تا بال در میارم،بال هام از لیدی باگ کلفت تر و مردونه تر بود.?اینجوری منم با لیدی باگ همراه میشم تا اینکه.....

از زبان لیدی باگ/یهو یه شرور دیگه هم پیدا میشه که اونم جت پک داشته ولی میتونسته توفان ایجاد کنه.میاد و میگه:من ابر توفان هستم،لیدی باگ و نوچش اون معجزه گر هاتون رو به من بدید!)کت رو دیدم که حسابی عصبانی شده بود.او گفت:باز یکی دیگه.آخه مگه میشه؟!)بهش میگم:کت پنجه ی برنده!)و اون پنجه ی برنده رو حاضر میکنه و من هم لوکی چارم رو.یهو یه پرنده ی کوکی که میتونسته پرواز کنه تو دستم میوفته.بعدش چیزاهایی به ذهنم میرسه.به کت نوار میگم:کیتی به دمت نیاز دارم.)با تعجب میگه:دمم؟!)میگم :آره)بعدش پرواز میکنم و دمش رو بهم میده.اونوقت از یکی از توفان ها و انفجار ها جا خالی میدم و به سوی دست انفجاری پیش میرم و با دم کت دو تا دستاش رو میبندم اونم با عصبانیت داد میزنه.بعدش من میچرخونمش و روش رو به سمت ابر توفان میکنم که یک توفان روبروش برای کت درست کرده بود.بعدش از انفجار دست انفجاری جاخالی میدم و انفجار به ابر توفان میخوره و اون توی توفان خودش پرت میشه و اونجا گیر میوفته.بعد هم کت با پنجه ی برندش جت پک دست انفجاری رو نابود میکنه و یک پر بیرون میاد.دست انفجاری هم که نمیتونسته پرواز کنه سقوط میکنه اما کت اونو میگیره.

من هم پر رو میگیرم و اونو خنثی میکنم.بعد به یویوم ابر توفان رو از توفان خودش نجات میدم و جت پکش رو میشکونم.و یه پروانه از اون بیرون میاد.پروانه رو میگیرم و ابر توفان رو روی زمین میزارم.

از زبان کت نوار/لیدی باگ میگه کفشدوزک معجزه آسا و همه چی درست میشه و دو تا قربانی هم به حالت اول بر میگردن.اونا دوتا برادر دوقلو بودن.اونا تعجب میکنن و تشکر میکنن و میرن.به لیدی باگ میگم:روز شلوغی بود.)میگه آره خیلی.)میگم :پس معجزه گر طاووس درست شده و ارباب شرارت با مایورا دو نفر رو شرور کردن.)میگه:آره اونا قوی تر شدن پس ما هم باید قوی تر بشیم.)میگم:چجوری؟)میگه:ما باید یه پایگاه برای خودمون درست کنیم دور از چشم دیگران و اونجا تمرین کنیم و به قدرت هامون پی ببریم.)میگم:یعنی باید هویت هم رو بفهمیم؟???)به طور ضد حالی میگه نه!)میگم باشه.)

از زبان لیدی باگ/این ایده تازه به ذهنم رسیده بود و خودم هم هیجان داشتم.یهو گوشواره هام و انگشتر کت نوار صدا میده و خداحافظی میکنیم و میریم.

تو خونه تیکی میگه مرینت ایده ی خوبیه اما کجا میخواین برین؟)میگم:خونه ی استاد فو)و تیکی هم موافقت میکنه.یهو لوکا زنگ میزنه بهم و میگه مرینت حالت خوبه؟نگرانت بودم آخه دیگه پیدات نکردم.)میگم:سلام..خوبم.آره من رفتم یجا قایم شدم و منم تو رو دیگه ندیدم.)خداحافظی میکنیم و قطع میکنم.خیلی خسته بودم برای همین روی تختم به خواب میرم.

از زبان آدرین/به پلگ میگم:پلگ بنظرت کی هویت هم رو میفهمیم؟)میگه:بزار فکر کنم....شاید هیچوقت)وحشت میکنم اما میگم نه اینطوری نیست.بعد یهو یاد پدرم میوفتم و سریع میرم و ناتالی رو میبینم که یجا وایساده.بهش میگم ناتالی پدرم کجاست؟حالش خوبه؟)با ناله میگه :بله خوبه موقعی که اون شرور حمله کرد اون هم یجا پنهان شد.و الان هم در حال استراحته .)میگم باشه و میرم تا یکم کتاب بخونم.

از زبان گابریل/باورم نمیشه این بار هم شکست خوردم اما اشکال نداره دفعه ی بعدی موفق میشم چون دیگه معجزه گر طاووس هم درست شده و ما از اون قهرمان ها قوی تریم..............در همین حال که گابریل اونجا بود،مرینت در حال استراحت بود و آدرین داشت کتاب میخوند،مردی چینی تصمیم گرفت تا به پاریس بیاد تا چیزی که خیلی وقت پیش برای اون بوده رو پس بگیره.

ممنون که دیدید این تست رو.منتظر پارت بعدی باشید.