And now she is dead

رفتم طبقه بالا روی آینه با رژ لب سرخ ابی که لیلی برای تولد 16 سالگیم خرید بود نوشته بود دیگه دنبال من نگرد وگرنه برات گرون تموم میشه من همه جا هستم پایین هم یه شکلک خنده ی شیطانی کشیده شده بود

آینه رو پاک کردم و کمدم از توی اینه معلوم بود یه چیزی توی کمدم برق میزد رفتم و برداشتمش یه ست الماس و طلای اصل بود یادم اومد که یه بار با لیلی رفتم موزه این دقیقا عین همون ستیه که مجسمه ی الکی یکی از دوشیزه ها داشت صدای بلند تلویزیون تا اینجا میومد و من رفتم کمش کنم که اخبار گفت جواهرات یکی از دوشیزه های امریکایی دزدیده شده پلیس از همین الان تحقیقات رو شروع کرده

داشتم سکته میکردم مطمئن بودم دارم بهای گشتن دنبال اون عوضی رو پس میدم رفتم بالا و لباسم رو عوض کردم و جواهرات رو گذاشتم تو کیفم تا برم پیش پلیس تازه چهار پنج قدم از خونه به طرف اداره ی پلیس برداشته بودم که ماشین های پلیس محاصره ام کردن

منو بردن اداره ی پلیس یه پلیس به اسم خانوم جورجیو ولی برقیه پلیس ها بهش میگفتن ستوان جورجیو من:«من ای....» لبتابش رو برگروند سمتم و یه فیلم رو پخش کرد فیلم یه نفر با کاپشن سیاه و یه ماسک سیاه که کل صورتش رو پوشونده بود گفت:« توی؟ ساعت مچی تو افتاده بود اونجا.» گفتم:«یکی دیروز از پنجره وارد اتاقم شده بود و یه چیزی برداشت من اون موقع حموم بودم ساعت مچی من از دیروز گم شده بود من فکر کردم بخاطر شلوغی اتاقه ولی الان میفهمم دزدیده شده بود.» خانوم.ج:«ما دوربین های مداربسته ی مدرسه ات رو چک کردیم روز شبی که این ست دزدیده شد تو این ساعت دستت بود.»

یک دفعه در باز شد و یه پلیس اومد داخل و گفت:«این خانوم جوان با وثیقه آزادن و منو بردن بیرون لیلی همراه مادرش بیرون بود پدر و مادر لیلی در حال طلاق گرفتن هستن ولی هر دوشون پنج تا شرکت به نام خودشون دارن و مدیرش هستن پس وثیقه ای که برای آزاد کردن من گذاشتن یک میلیونوم پولشون هم نیست وثیقه ی من هزار دلار بود رفتم و مادر لیلی یعنی خاله جولیا یا همون جولیا کیتن رو بغل کردم بعد هم لیلی رو بغل کردم خاله جولیا بهتر از پدر لیلی ه خاله جولیا دوست صمیمی کل ترم های دانشگاه مادرم ه پس منو خیلی دوست داره سخت گیر هست ولی مهربونم هم هست

(اسم کامل لیلی لیلی پیتر ه و اسم کامل مادر لیلی تا قبل از طلاق جولیا کیتن پیتر بود و اسم کامل اقای پیتر چارلی پیتر ه) خانوم کیتن با نامزدش اقای پیت ساموئل تاجر بزرگ کالیفرنیایی میلیارد رفت و به من و لیلی اجازه داد با هم بریم خونه‌ی ما و قول داد که نه توی اخبار چیزی راجب من میگن نه تو روزنامه حتی کسی خبر دار نمیشه این راز توی اون اتاق کوچیک بازجویی دفن میشه

کم کم داشتم نفس آزادی می‌کشیدم که لیلی دهنش رو باز کرد و منو خفه کرد اون گفت:«یه مهمونی سفید و سیاه گرفتم اخه پدرم از کارش پشیمونه و برای جبران کردن کارش گفت میتونم مهمونی بگیرم مهمونی از ساعت 8 شبه تا 10 11 شب تو هم باید بیای این مهمونی شراب نداره فقط شیرینی داره و اب میوه و اب با شکلات اخه برای بهتر شدن روحیه ی بد منو تو گرفتمش

اون لحظه فقط میخواستم سر لیلی داد بزنم ولی با خون سردی تمام گفتم:«همین 3 روز پیش من روی تخت بیمارستان با مرگ رو به رو شدم و همین چند لحظه ی پیش بی خود و بی جهت رفتم اتاق بازجویی اون وقت داری مهمونی میگیری.» لیلی:«این مهمونی حال همه مون رو بهتر می کنه و برای اینکه همه بتونن ارامش داشته باشند توی جنگل خونه مون رو به ابشار کوچیک مون یه تاپ زدم که فقط 5 6 متر از مهمونی فاصله داره تازه یه ایده ی خلاقانه هم دارم که سورپرایز ه.»

رفتیم خونه من برای شب یه لباس مجلسی سیاه پوشیدم و رفتم. مهمونی پر از لباس های سیاه و سفید بود دم در سه نوع پیش خدمت بود که به اونایی که لباسش سفید داشتن بادکنک سفید به اونایی که لباس سیاه داشتن لباس سیاه و به اونایی که لباس سیاه سفید داشتن بادکنک سیاه و سفید میدادن بادکنکم رو گرفتم رو رفتم داخل باید روی بادکنک ها اسم کسی که می‌خواستیم این رو بهش بدیم می نوشتیم و بهش می دادیم و اون می ترکوند که یعنی قبولش کرده در اون صورت اون رو به میله ی کنار در گره میزد

کل مهمونی رو دنبال لیلی گشتم و پیداش نکردم بعد یاد حرف امروز صبحش افتادم که راجب تاب بود رفتم پیش تاب دیدم یه دختر با لباس سفید و بادکنک سفید توی دستش روی تاب نشسته که لیلی اومد و منو سورپرایز کرد ازش پرسیدم:«این دختر کیه؟» گفت:«من به بچه ها اجازه دادم 2 نفر از خانواده شون که سنش بیشتر از 10 سال بود و کمتر از 18 سال بیارن پس من همه رو نمی‌شناسم تازه این طوری با خانواده ی هم کلاسی هامون هم اشنا میشینم خوب نیست؟» سرم رو به نشونه ی تایید تکون دادم و دوتایی تو راه برگشت به مهمونی بودیم که از توی جنگل یه صدایی اومد و.........