
این قسمت اخره اما نگران نباشید اصلاً غم انگیز نیست
فرد:«هنوز بهم یه بوس بدهکاری میدونی که.» سی سی:«خفه شو.» فرد:«سی سی لی درسته؟» سی سی:«تو از کجا میدونی؟» فرد:«ساده اس پدرت یه نقاش معروف شده.» سی سی:«چی؟ چرا اون چیزی بهم نگفت؟» فرد:«من برای این اینجا نیومدم اومدم اینجا چون میتونی به جای بوس بهم گوش بدی.» سی سی:«خب من دارم گوش میدم.» فرد:«نباید وسط حرفم بپری.» سی سی:«قبوله.» فرد:«من قدرتی دارم که میتونه به هر کسی صدمه بزنه اما این برای تو صدق نمیکنه و این باعث شده عاشقت بشم....» لی:«چی؟ ببخشید ادامه بده.» فرد:«من یه شیطانم که قدرت های تاریک داره این وحشتناکه من دود ه سیاه دارم که همه رو میکشه جز تو من یه بار عشق زندگیم رو کشتم بعد هم فرار کردم و دیگه هیچ وقت جریٔت عاشق شدن نداشتم حالا من میخوام ازت یه سوالی بپرسم.»
بلند شد و دست سی لی رو گرفت و گفت:«سی سی لی ایا دوست دخترم میشی تا موقعی که ازت خواستگاری کنم باهام میمونی؟» سی سی پشت سر هم پلک زد و این ور و اونور رو نگاه کرد ژاکتش رو برداشت و از اتاقش رفت بیرون توی راه خورد به یه نفر همه جا تاریک بود چیزی معلوم نبود اما صدای افتادن یه بطری روی زمین اومد لی چراغ قوه ی گوشیش رو روشن کردم و گرفت روی صورت اون اون دستاش رو گرفت روی صورتش بعد برداشت ادوارد بود سی سی رو بغل کرد و گفت:«عاشقتم سی سی لی وایلدرز انقدر که اگه با من نمونی خودم رو میکشم.» سی سی:«باز تو مست کردی.» ادوارد رو زد کنار و داشت میرفت که ادوارد گفت:«عشقت چشمم رو کور کرده حتی تو روشنایی هم چیزی نمیبینم.»
از مدرسه رفت بیرون داشت میرفت تو جنگل که یه صدایی گفت:«اومدی که از دست اون دوتا خلاص شی؟» برگشت و به صاحب صدا نگاه کرد اشک تو چشماش جمع شد و اون رو بغل کرد گفت:«بابا دلم تنگ شده بود.» بابا:«عزیزم بیا بریم خونه.» یه نفر داد زد:«سی سی میخوای بری؟» سی سی روش رو کرد طرف اون دید بن ه و دوید بغلش گونه اش رو بوسید و گفت:«تو برگشتی.» بن:«من از همه چیز خبر دارم یه صدایی گفت:«ما هم همینطور.» سی سی نگاه کرد ادوارد بود و فرد
بن:«من به تصمیمت احترام میزارم.» سی سی:«من بن رو دوست دارم.» ادوارد و فرد:«چی؟» بن سی سی رو بغل کرد و گفت:«جدی؟» سی سی:«مطمئن نیستم اخه ادوارد اولین عشقم بود و فرد اولین بوسم و تو دومین عشقم و بهترین دوستم بودی؟ولی الان تصمیم قطعی نیست و باید تا یه سال دیگه صبر کنید من تا اون موقع میخوام با پدرم برم کانادا.» و دوید سمت پدرش و بغلش کرد
یک سال بعد
سی سی از ماشین پیاده شد و ادوارد و بن و فرد رو بغل کرد و گفت:«تصمیمم رو گرفتم.» سی سی:«میخوام از همتون یه سوالی کنم. جونتون رو برای من فدا می کنید.»و رفت جلوی ماشین و به پدرش علامت داد هر سه تا داشتن نگاه می کردن که ماشین خیلی به سی سی نزدیک شد ادوارد پرید و سی سی رو نجات داد
ادوارد:«خوبی؟» سی سی در جواب لب ادوارد رو بوسید
سی سی بلند شد و گفت:«ادوارد عشق زندگیم ه.»
بعد از سه سال و شیش ماه ادوارد دنیل کروز توی کلیسا توی نیوجرسی با سی سی لی وایلدرز ازدواج کرد و بعد از یک سال و هشت ماه صاحب یه دختر به اسم سارا دنیل کروز شدن
چطور بود؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بازم اینطوری بساز لطفاً
محشررررررررررررررررررررررر
بودددددددددددددددددد
عالی بود