سلام امیدوارم که از این پارت هم لذت ببرید ، خوشحال میشم نظرتون رو درباره ی داستان بدونم 🌸
نقشه از این قرار بود که : هاوارد برای پشتیبانی در نزدیکی قلعه کمین کنه و زمانی که ما به قلعه نفوذ کردیم با تیر و کمانش ، کماندارهای قلعه رو بزنه . از اون طرف قرار شد که من و اولیور و مایکل از سه جهت وارد قلعه بشیم و به سمت جایی که حدس میزدم مقر فرماندهیشون هست حمله کنیم ، حدس میزدم که نگهبان های قلعه رو گروگان گرفته باشن و توی انبار تسلیحات زندانی کرده باشنشون و همه ی سلاح های توی انبار رو فروخته باشن ، احتمال میدادم جایی که بیشترین محافظت ازش میشه به احتمال زیاد فرماندهشون اونجاست . اگه موفق بشیم که فرماندشون رو بگیریم بقیه شون به احتمال زیاد تسلیم میشن . خورشید غروب کرد و ما از مسافرخونه خارج شدیم ، داخل شهر خلوت بود و فقط یه چندتا مغازه ی آهنگری و نجاری هنوز باز بودن ، سوار اسب هامون شدیم و به طرف قلعه تاختیم . بعد از تقریبا ده دقیقه به نزدیکی قلعه رسیدیم ، هممون سر جاهامون مستقر شدیم قرار بود به محض اینکه تیر آتشینی که من میزنم رو توی آسمون دیدیم حمله کنیم . تیرم رو برداشتم و سرش رو آتیش زدم بعد زه کمان رو کشیدم و تیر مثل ما که توی این شهر غریبه هستیم وارد آسمون بی انتها شد . بعد هم شمشیرم رو کشیدم و طبق معمول از دیوار بالا رفتم و وارد محوطه شدم ، هنوز چند قدم نرفته بودم که صدای قدم های چند نفر رو شنیدم پشت یکی از دیوار ها قایم شدم و صبر کردم تا رد بشن . بعد از چند ثانیه دو نفر که مشعل دستشون بود رو دیدم ، لباس های تیره پوشیده بودن و داشتن با هم دیگه حرف میزدن ، اونی که چاق تر بود و قد کوتاه تری داشت گفت : معلوم نیست رئیس تا کی می خواد اینجا نگهمون داره ، حالا که اسلحه ها رو فرستادیم دیگه اینجا موندنمون چیه ؟ اون یکی که لاغر تر بود گفت : من هم مثل تو نمیدونم جان ، فعلا بهتره که حواسمون به دور و اطرافمون باشه وگرنه قبل از اینکه مهاجم ها بکشنمون رئیس میکشدمون . بعدش ازم دور شدن من هم به طرف جایی که قرار بود حمله کنیم راه افتادم و بعد از چند دقیقه به ساختمونه رسیدم از دیوارش رفتم بالا و وارد بالکن شدم ، خوشبختانه پنجره باز بود ، آروم پنجره رو هل دادم و وارد اتاق شدم ، اونجا یه نفر رو دیدم که روی تخته خوابیده و بعد هم متوجه دو نفر شدم که توی سایه ها پنهان شده بودن بعد از چند ثانیه متوجه شدم که اون دو نفر اولیور و مایکل هستن . شمشیرم رو آماده کردم و نزدیک تخت شدم که یه دفعه ..... .
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
وای عالی بود😃
داستانت معرکسسسسست خیلی هم خوب مینویسی👍
برم پارت بعدی ببینم چی شد راستی اون فرد شنل سبز کی معلوم میشه کیه؟
مرسی که خوندی 🌸 نظر لطفته 🌸 خب فعلا که نه اما معلوم میشه بالاخره 😆
چرا هر دفعه که داستانت میاد احساس میکم قسمت جدید فیلم مورد علاقم امده ؟؟؟؟؟؟
به جرعت می تونم بگم حتی اونیم که تخیلاتش ضعیفه میتونه راحت با این طرز نوشتنت تخیل کنه
کاش منم بلد بودم مثل تو بنویسم ، راستش بیشتر به خاطر اسم های خوبی که واسه هر فرد یا قوم انتخاب میکنی بهت حسودی میکنم من خودمو بکشم هم نمیتونم چیز خوبی انتخاب کنم
کاش میشد یه جوری بهم کمک کنی 😧
نظر لطفته 🌸 سعی میکنم هر چی خودم تصور میکنم رو با جزئیات بنویسم بعد اسم ها هم بیشترشون رو برای مجازاتگران انتخاب کرده بودم که متاسفانه مجازاتگران سر از دره در آورد بعضی اسم های دیگه هم بر اساس معنی شون انتخاب میکنم مثل آلیس که یعنی دختر نجیب زاده بعضی های دیگه هم اسم شخصیت های مورد علاقه ام هستن ، خوشحال میشم بتونم کمکت کنم 🌸 مرسی که خوندی و نظر دادی 🙏🌸🙏🌸🙏
واییی ممنون که کمک می کنی می تونی دوتا اسم دختر ، دوتا اسم پسر و یه اسم مناسب یه مرد تقریبا 40 ساله بگی ؟؟؟؟؟؟
ببخشید این قدر رک می گفتم 😂😂😂
خب اسم پسر اول بگم : برایان _ توماس _ جیسون _ کوین _ جیمز _ ویکتور _ دیوید _ رابرت دیگه برای یه مرد 40 ساله : استفان _ مارسل _ ادوارد _ استیون _ متیو و اسم دختر : روبینا _ آریان _ کاترین _ راشل _ کارمن _ سوفی _ جاسلین _ اشلی ( البته این اسم هم برای دختره ، هم برای پسر ) شایلی _ لورا _ مایا _ رانا _ نادیا _ ریتا . نه بابا این چه حرفیه ، راحت باش هر وقت کمک خواستی بگو 🌸
واییییی چقدر زیاددددد ممنونم ، قربون دستت 😍😍😍😍
خواهش میکنم 🌸 امیدوارم به کارت بیان .
عالیییی بوددددد😍😍😍
مرسی که خوندی 🌸
عالی عالیییییییی
ممنون که خوندی 🌸
عالی بود
مرسی که خوندی 🌸
الان تا انتها خوندمش خیلی قشنگ بود از فرقه ی جهنمی خیلی خوشم اومد اسمش که خوبه خودشم باید باحال بشه از شخصیت اولیور خیلی خوشم میاد یاد آلفرد پنی ورث می افتم در کل عالی بود
سلام ممنون که خوندی 🌸