
ناظر بنشر(مایک دراپ:پیشنهادی من خودم اینو گذاشته بودم)
آرو ویو:داشتم میرفتم ته حیاط که یکدفعه افتادم تو استخر یکی هولم داد به زور خودمو کشیدم بیرون چون با لباس افتاده بودم سنگین شده بودم من:اخیشش اهم اهم عایی نفسم کار کدومتون بودددد که کوک فرار کرد حالا وایسا دارم برات منو میندازی تو اب؟؟نامجون:بچه ها ی لحظه بیاین اینجا ارو برو لباساتو عوض کن بعد بیا من:باشه لباسامو عوض کردم و دوباره رفتم پیش اعضا نامجون:خب حالا دیگه ما ی گروهیم و قراره از فردا شروع کنیم 12 ژوئن دبیو میکنم(2013) تهیونگ:خیلی خب شد بی تی اس رو انتخاب کردیم بیگ کیدز واقعا ی جوری بود جیمین:و موچی بهترینه مثلا بیبی جی چیبود (اطلاعات رو از برنامه یامان تی وی گرفتم که 2015 بی تی اس رفته اگه ندیدینش پیشنهاد میکنم قبلش برای هر چیزی اماده باشید:| )من:اره بهترین هارو انتخاب کردیم نامجون:درسته و اینکه ما الان یک خانواده ایم و اگه هر مشکلی داشتیم به هم دیگه میگیم کسیم اذ.یت نمیکنیم اول کاری کوک خان کوک:اوکی ببخشید من:باش
هوسوک ویو:همینجوری داشتیم حرف میزدیم بین حرفها متوجه شدم که یونگی با ارو دوسته بهش اشاره کردم ی لحظه بیاد من:هیونگ فکر کنم با ارو دوستی نه؟خب راستش منم میخواستم ولی حالا که شما باهم دوستید من فقط ی همکار میشم یونگی:ما اتفاقی باهم بودیم و ب نوعی خیلی معمولی هستیم هرجور که دوست داری بنظرم همکار بهتره هوسوک:باشه فعلا بریم الان میگن کجایین یونگی:اوهوم بریم(ی سامرایز گذاشتم امیدوارم متوجه منظورم شده باشید♥)

ارو ویو:یونگی و هوسوک رفتن بعد چند دقیقه برگشتن که تهیونگ گفت:ارو من حوصلم سر رفته میای بریم بیرون؟ من:منم همینطور اره بریم اماده شدیم و رفتیم بیرون (استایل ارو) تهیونگ:ارو کجا بریم؟ من:نمد بریم ی پارکی چیزی یذره درخت اینها داشته باشه اینجا خیلی خشکه تهیونگ:موافقم بریم پارک پس

(استایل تهیونگ من یعالمه عکس دارم ولی وقتی میخوام بذارم هیچی نیس ایشش) رسیدیم به ی پارک و داشتیم قدم میزدیم من:میگم ی زنگی به مامان اینها بزنیم؟ تهیونگ فکر خوبیه ویدیو کال گرفته بودیم داشتیم با مامان و ایون جین(یاداوری خواهر دیگه تهیونگ) حرف میزدیم 10 دقیقه حرف زدیم بعدش دیگه خسته شدیم قطع کردیم تهیونگ:من گشنمه من:اوهوم منم تهیونگ:بستنی میخوای؟ من:نه قهوه میخوام تهیونگ:باشه من میرم بگیرم من:باشه تهیونگ رفت کافه منم نشتم روی نیمکتی که توی پارک بود یکم لق میزد ولی خب بهتر از این بود که سرپا وایسم همینجوری داشتم بازی بچه هارو تماشا میکردم که متوجه شدم بین زمین و هوام جلوی چشمام گرفته شد من:ولم کنید چکارم دارید
تهیونگ ویو:رفتم یچیزی بگیرم بخوریم وقتی برگشتم با صحنه عجیبی مواجه شدم یکی ارو رو بلند کرده بود و ارو خیلی قشنگ با دستش ز.د تو شکم طرف طوری که افتاد زمین ارو ویو:یکی خ.اب.و..ن.دم تو شیکمش اوخی افتاد زمین بعد با کیفم ز.د.م تو ش.ق.ی.ق.ه اش که کلا از ه.و.ش رفت بعضیا ق.ا.ط.ی دارنا داشتم ب شاهکارم افتخار میکردم که تهیونگ رو دیدم تعجب کرده. با قدم های استوار(خدا قوت دلاور) رفتم طرفش من:چرا وایسادی بیا بریم دیگه تهیونگ:این قهوه ، دختر نگفته بودی من:خداروشکر کن نگفته بودم چون باید یبار دیگه این اتفاق میافتاد که بگم دیگه تهیونگ:اوکی اوکی تو راه برگشت به خوابگاه کلی کل کل کردیم و وقتی رسیدیم هردوتامون خیلی سریع خوابمون برد
بچه ها ایده بدید یکم ببینم داستانو چکارش کنم و خب اینکه نمیدونم متوجه شدید یا نه اما انگار ارو داره ی چیزهایی رو مخ.فی میکنه مثلا یکی از پارتها به مغزش گف یا مغزش به ارو گف نمد ولی ی خبرایی هست که بریم جلو میگم حدس بزنید چیرو مخ.فی میکنه؟؟ ناظر بنشر پلیزز♥
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ی جوری میگه تو دوستی من همکارش میشم انگار بوی فرندشه :-/ 😂😂
اره جرر
😂😂
عالی بود
♥♥
ولی خب ..🖖😂
من خودم ایده ندارم😐🖖
اومممم😂
عالیییی
💗💗
من یک ایدل تازه کارم خوشحال میشم ازم حمایت کنی :)
بک هم میدم :)
آگه ناراحت شدی می تونی پاک کنی :)
دنبالی