معمای عشق..: p1

اسم من ا.ت هستش و توی دانشگاه سئول درس میخونم. طرف مقابلم هم تهیونگ هستش.

(صبح شد)گوشیم دینگ دینگ زنگ میخورد زدم تو ملاج گوشیم تا خ*ف*ه بشه پاشدم دیدم رییس کمپانی داره بهم زنگ میزنه+الوو_سلام ا.ت میخواستم بهت اطلاع بدم که از امروز ماموریتت شروع میشه نزن زیر قولت به معامله فکر کن و دست مزدت کارتو توی شرکت تهیونگ خوب انجام بده تا سعی کنی دلشو به دست بیاری+اکی. گوشیو قطع کردم رفتم دست و صورتمو شستم برای صبحانه با هیونگ تو کافه قرار داشتم(دوستشه)

(لباس ا.ت)حاضر شدم و سوار ماشین خودم شدم رفتم کافه پیش هیونگ مشغول صحبت بودیم _راستی رییس کمپانی بهت هنوز خبر نداده؟+چرا زنگ زد از امروز ماموریت شروع میشه +واقعا برای یه مفدار پول باید بری توی اون شرکت نا دل تهیونگ رو به دست بیاری که اون مردک پولای شرکت تهیونگ رو بالا بکشه؟+مجبورم بخاطر اون پول خیلی بدهی دارم _میتونستی این کارو نکنی خودم کمکت میکردم+ببخشید ولی مجبورم بیا دیگه بریم._اکی بریم.

{ا.ت ویو}هیونگ رو رسوندم اون دوست خیلی خوبیه اما نمیتونم الان به حرفش گوش بدم من مجبورم این کارو انجام بدم. رسیدم به شرکت تهیونگ خیلی بزرگ بود رفتم داخل تهیونگ با قیافه ی اصبانی از کنارم رد شد ولی برگشت سمتم _تو همون منشی جدید هستی؟+بله قربان خودمم_خوبه دنبالم بیا +چشم قربان. سوار ماشینش شدم رسیدیم به یه رستوران رفتیم داخل تهیونگ از دور با یه مردی سلام کرد.

رفتیم نشستیم کنارش مرک منو با تعجب تمام نگاه میکرد تهیونگ سرشو تکون داد_این منشی جدیده از وقتی چه یونگ رفته همچی بهم ریخته ماهم فعلا اینو آوردیم. مرده سشو تکون داد. زیر لب بهش گفتم اصلا خودت کی مرتیکه ی پرو فک کرده کیه اصلا خودت کی.... تهیونگ یواش توی گوشم زمزمه کرد و گفت _میشنوم که چی میگی بهتره ساکت شی بعدش فورا ساکت شدم بعد از صحبت های کاری رفتیم وار ماشین و به شرکت رسیدیم {تهیونگ ویو} ا.ت با بغص دوید سمت اتاقش توی شرکت رفتم دنبالش در زدم و درو باز کردم دیدم داره گریه میکنه گفتم چیشده؟+ببخشید متوجه نشدم که اینجایید قربان_تهیونگ صدام کن خالا هم بگو چیشده؟+من..... من.......

پایان منتظر پارت بعد باشید بای بای🌹🌹(اتاق ا.ت تصویر بالاست)