Eternal Love41

]صبح] مرینت:هااام چقدر شب خوب خوابیدم وایسا ببینم اتاقم کو وسایلم چی شدن؟! این لباسا چین تن من؟! اینا مثلا مخصوص بودنا! با یادآوری دیشن خیلی اعصبانی شدم رفتم به سمت در اتاقم [چه زود شد اتاق خودت😑]قفل بود رفتم سمت در اتاق آدرین که تو اتاقم بود خم شدم و زیرش آدرین آریا رو دیدم آدرین:بریم به مرینت سر بزنیم شاید تا حالا پاشده باشه ! آریا:آقای ع.اش.ق شاید مرینت دوست نداشته باشه! چرا اینطوری میکنی ! ع.ش.ق یه رابطه دو طرف است که مال جنبالی یه طرفه است آدرین:باتندی سرم به سمتش برگردوندم یه سی.لی. زدمش آریا:آآییی چته!؟ دختر غر.ب.یه از داداشت مهم تره؟

آدرین:این فقط یه هشدار بود دفعه ی بعد حواست به کارات باشه مرینت:داشتن به سمت در اومدن سریع پریدمروتخت چشمام بستم خدایا کمکم کن😰 آدرین:اینکه هنوز خوابه آریا:خداحافظ آدرین:کجا؟! آریا:میرم برا مراسم ......... لباس سیاه بگیرم آدرین:آریا به اندازه کافی حالم بد هست توهم سر به سرم میزاری بدتر میشم لطفا دیگه بس کن😬 مرینت:از زیر چشمم یکم نگاه کردم که یهو آریا دید چشمم باز شد با اشاره به آدرین فهموند که بیدار شدم سریع دویدم سمت اتاق آدرین در اونم قفل بود آدرین: دیدی ع..... ایندفعه از تو زرنگ تر بودم

آدرین:قبل از اینکه چیزی بگی فقط به حرفام گوش کن تو این مدت خیلی غر.و.رم بخاطر تو پایین اوردم دیگه ایندفعه تصمیم بگیر یا من ببخش یا دیگه این ......... همینجا خط.م میشه مچ دستش محکم فشار دادم نظرت چیه؟ مرینت:ببخشیدمت و ازتم معذرت می خوام لطفا من ببخش آدرین:فقط همین؟ 😈 مرینت:منظور چی عم.را آدرین:واقعا ‌که تو نمی تونی..... مرینت:نذاشتم حرفش ادامه بدم و گون.ش ......... کردم😳

آدرین با تعجب نگاهم اما یکدفعه آدرین:مرینت ب.غل کردم تو هوا چرخوندم و گفتم :می دونستی فردا تولدمه؟! مرینت:پاک یادم رفت بود هدیه براش نگرفته بودم! لباس مناسب نداشتم حتما کلی جمعیت میومد خدای مننننن آدرین:راستش بگو هدیه برام چی گرفتی؟ مرینت:راستش ... اوم راستش یادم رفت برا تولد کاری بکنم