
ناظر منشر
ماشین روشن کردم و به سمت محل قرار رفتم.... یه مترو.که بود رفتم داخلش همجا تاریک بود یهو با ض.ربی که به سرم خورد بی. هو.ش شدم....... وقتی بیدار شدم س رم در.د داشت دست پام بسته شده بود و فیلیکس جلوم بود فیلیکس:سلام به داداش خودم چطور مطوری؟!😏 آدرین:خف.ه شو عوض.ی با مرینت چیکار کردی؟ فیلیکس:هیچ کار فقط یه زخ.m کوچولو روش انداختم! و قراره یه حقایقی رو دربارهی تو بدونه! اما خب می خوام یه معامله باهات انجام بدم! این برگه رو امضا کن در ازاش من مرینت چند روز دیگه سر مر گنده میدم خدمتت! آدرین:حالا این چی هست؟! فیلیکیس: قرار داد اگه امضا کنی 60 درصد سهام شرکت مال من میشه!😈 آدرین:باشه..ا..اما فقط واسه ی مرینت!
فیلیکیس:آخی!🤪 بیچاره اما مامان امیلی جونتم باید ببینه! آدرین:درست صحبت عوضی! فیلیکیس:محکم ز.دم تو صورتش دهکی! بهتره مراقب حرف زدنت باشی فسقلی تو اینجا زندانیه! آدرین:من من...مطمئنم م..رینت میاد مم.یاد من نجات میده فیلیکیس:پوزخندی زدم با دستم چونه اش اوردم بالا زل زدم تو چشماش! مرینت تو از فکرت بنداز بیرون! چون اون از تو متنفر.ههههه نگهبانا بعد از اینکه ادبش کردین بفرستینش بره پیش امیلی جونش!

مرینت:تو فکر بودم تو فکر آدرین یعنی ممکنه! مم.کنه خدایا خودت بهم کمک کن ! ا.شک تو چشمانم جمع شده بود آدرین من و تو خاطراتمون لیدی و کت دو ◇قشاع◇ بودیم باهم میر.قصی.دیم اگه کلارا نمیومد ! یا مامان بابام نمیرفتن الان من اینجا نبودم تو ب.غل آدرین بودم نه پیش اون زن عموی بد.جنس تو افکارم بودم که دختری با موهایی حنایی اومد داخل مونا: سلام گلم بهتری؟! مرینت:ببخشید؟! شما مونا:اِ... من هم.سر فیلیکیس هستم فیلیکس:منظورش اینه دختر خالم و لب گز.یدم مونا:اِفیلیکس جان کی اومدی؟! بدجور سو.تی داده بودم! مجبور بودم اصلا با فیلیکیس خودمونی نشم!
چون شرایط کامل شده اسلاید 4 نداریم😔🤧💘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
مر۳۰❤
عالیییییییییییی
مرسیی
یکم زیاده روی نکردی تو شرایط😐