حیحی ….
داشتم با لونا حرف میزدم که صدای جیمینو شنیدم : مینیونگ … ع•زیزم بیا بریم …. کیفمو از کنارم برداشتمو لونا رو بغ•ل کردم و گفتم : همه چیز عالی بود ، خوشحال شدم از دیدنت (: لونا با خنده گفت : اینجوری حرف نزن ، اخرین بارمون نیست که همو میبینیم … سرمو تکون دادمو گفتم : اوهوم صحیحه …. دیدم یونا و سویونگ دست تو دست دارن باهم میان که چهارتایی زدیم زیر خنده … یهو یونا با اخم بهم گفت : خاله سولونگ بلا منه … پیش خودم قلاله امشبو بمونه … زدم زیر خنده و گفتم : یونا جان ، صب تو مدرسه سویونگو میبینی دیگه … سویونگ یهو یونا رو بغل کردو گفت : دلم بلات تنگ میشه … یونا هم گفت : دل منم … با خنده داحافظی کردیمو رفتیم … وسط راه سویونگ خوابش برد که جیمین بهم گفت : خب دوستی با لونا چطور بود ؟ هوم ؟ تو چشاش نگاه کردمو گفتم : عالییی که خندیدیم … جیمین گفت : هوم … بریم بستنی …؟ که اروم گفتم : نه سویونگ خوابش برده … یهو با شیطونی گفت : همیشه که قرار نیس به اون اهمیت بدی هوم ؟ شاید این گردش یه گردش مادر پدری بود ، چطوره ..؟ با خنده گفتم : حیح … جیمین از دست تو … رسیدیم جنگل و اونجا بستنی گرفتیم که جیمین گفت : کتمو بنداز رو شونههات … طوری که داشتم بستنیمو میخوردم گفتم : نه نیاز نیس هوا گرمه … که چپچپ نگاه کردو گف : لباست اصلا برا بیرون مناسب نیس … اونجا خونه ی ته بود اما الان دیگه بیرونیم … با اعتراض گفتم : اخه من این لباسارو اینجا نپوشم کجا بپوشم ؟؟؟؟ جیمین بستنیش رو لیس زدو گفت : توخونه … که گفتم : برا کی اخه ؟ خودشو کیوت کردو گفت : برا من … خندیدمو گفتم : خجالت بکش اقای پارک الان دیگه ۲۰ سالت اینا نیستاااا شما الان ۳۳ سالتونه و صاحب یه دخترید … یهو با اعتراض گفت : یااااا چرا بچهدار شدن رو همیشه پایان ارتباط عا•قانه ی پدر و مادر میدونی ؟ با خنده گفتم : خب باشه اصلا پایانش نباشه راس میگی تو اینده به درد دخترتم میخوره … چپ چپ بهم نگاه کردو گف : من دخترمو به کسی نمیدم 😌 که گفتم : خب اون موقع اونم عین من فرار میکنه ….😅 که با شوخی داد زد : اقاااا من میخوام دخترم برا خودم باشهعهععهه … هردوتامون خندیدیمو که گفتم : خب پس من برا پدرمم ، صب هم برمیگردم پیشش 😌 که گفت : یااا اذیتم نکن ! که اروم با خنده گفتم : میکنم ….
خلاصه من گفتم و میگم از زندگی با جیمین پشیمون نیستم ✨
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
گایز یه فکت جالب راجب این داستان …
شخصیت سوبین ( بخش های خوبش ) ، نصف ضربه ها و رفتار سوبین از من و نصف دیگش از رفتار و ضربه هایی که دوستم خورده درست شده (:
عالییی
نه دلم واسش نسوخت! چون اگه عش*قش واقعی بود مجبور نمیکرد
هیچوقتنمیبخشمتاشکامودرآوردی😢😭
خواستم درکم کنی … ارع
برایتوهمچیناتفاقیافتاده؟😢
عالی بود 🙃🌊
(:
قشنگتر از همه پارتا بود مین سو شی🥲💞
ولی من دلم برای سوبین نسوخت چون شما فقط داستانشو خوندید ولی من درکش کردم🙂💔
مرسی (:
میدونی اینکه کسیو دوس داشتی باشی ولی نخوادت خیلی سخته …
اره🙂💔
سوبین فلک زده چقد دلم واسش سوخ::::)
ولییی نباید سویونگو میدزدید
میشه آخرشو شاد تموم کنییی؟ سرجدم
خودم دلم برا سوبین خیلی سوخت 🥲💔
نمیدونم باید بهش فک کنم 🤌🏻✨
فالو=بک:)
فالو=بک:)
فالو=بک:)
فالو=بک:)
فالو=بک:)
فالو=بک:)
فالو=بک:)
فالو=بک:)
فالو=بک:)
فالو=بک:)
انفالو=انفالو:)
آنفالو=آنفالو:)
آنفالو=آنفالو:)
آنفالو=آنفالو:)
آنفالو=آنفالو:)
آنفالو=آنفالو:)
آنفالو=آنفالو:)
آنفالو=آنفالو:)
آنفالو=آنفالو:)
آنفالو=آنفالو:)