لبخند غمگینی زدم گفتم: بزار مطمعن بشم ادرین نیستی باشه!
با برداشتن دستاش از کنار سرم، چند قدم به قدم برداشت.
تازه حس کردم هوا به ریه هام رسید.
نفس عمیقی کشیدم و اروم لب زدم: اگه تو ادرینی باشی نمیتونی اینو تحمل کنی!
چشماش و ریز کرد و با نگاه مشکوکی سر تا پام و وارسی کرد.
فاصلمون و با چند قدم پر کردم. یهویی روی پاشنه پا بلند شدم و با گذشتن دستام روی قفسه سینه اش از پایین به چشمای از حدقه بیرون زده اش خیره شدم.
چون کارم ناگهانی بود. سرجاش خشک شده بود.
کمی صبر کردم تا ری اکشنش و ببینم ولی خبری از هیچ چیز غیر عادی نبود.
بهت زده هاج و واج خیره نگاهش کردم. ادرین باید نسبت به این واکنش میداد.پس اون فوبیاش چی!
زیاد طول نکشید که بلاخره به حرف اومد:احیانا چیزی زدی!؟
انتظار هر چیزی و داشتم غیر از این.
با گرفتن بازوهام محکم به عقب پرتم کرد.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
28 لایک
درود دوست عزیز
من قبلا که تو تستچی اک نداشتم داستانو دنبال میکردم الان بعد مدت ها پیداش کردم
آجب میشی
مرسیی البته هانیه ام خوشبختم😁♥
تازه دیدم عالی بوددددد😍
چرا نمیزاریییییییییییییییییبییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
دیروز گذاشته بودم ولی هنوز منتشر نشده
تلوخدا بعدیو بده😿
اجب یه سوال ادرین میخواد چه غلطی کنه ؟
هنوز معلوم نیست ولی پارت بعد معلوم میشه😊😂
ادرین خبر دار شد و گریهههههههه
ادرین زندست 🥺هولاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
😂اره زندست
😂خخخخخخخخ
راستی اجی میشی
ماهک(فقط این که دختر هستم:)) ۱۳ ساله
البته قشنگم هانیه ام ۱۵ سالمه😊
عالی بود بعدی رو بزاررررر😊😊🥺
خیلی ممنون☺️😘چشم
عاااااااالی
ممنون عزیزم🫰♥