forst love,جنگل عشق قسمت دوم

سریعا پیش جادوگر رفتند و در زندند🙁 جادوگر در را باز کرد و گفت: میدونم چرا به اینجا آمده اید ولی قانونش این است که بپرسید✌🏻 ماریا همه چیز را برای جادوگر تعریف کرد😔 جادوگر گفت:من طلسمی را برای آن ها در نظر میگیرم تا خوب شوند🙏🏻ولی زمان میبرد😳 و اینکه خود شما باید حتما از من خواسته باشید که این کار را بکنم😟 بچه ها بدون صبر قبول کردند چون از کار های اون دوتا خسته شده بودند😕 جادوگر یک بار دیگر گفت:به عواقب آن فکر کردید؟ از کارتان مطمئنید؟😖 آن ها باز هم بی درنگ قبول کردند😭😟😔🙁....

ناگهان دودی چون مِه بلند شد که به معنی آن بود که به جادوگر اجازه اجرا کردن طلسم روی کیت و لیام را داده بود💨😫 بچه ها خوشحال و با کمال ناباوری به طرف در رفتند و کلی تشکر کردند🥰😍😓😪☹️🥲 جادوگر با زرنگی ای که کرده بود گفت:خواهش میکنم😏😛 تا امشب ساعت ۴ صبح طلسم اجرا خواهد شد😼 😿😿😿😿😿😿😿😿....

وقتی که ساعت چهار صبح شد ناگهان نور آبی رنگ و وحشت ناکی روی روستا را پوشاند😥😨😱 کیت و لیام از داخل رخت خوابشان به بالا کشیده شدند و داخل آن نور آبی رفتند😧 ماریا و مکس و پیتر وآنا که شاهد آن ماجرا بودند فوری فهمیدند که این موضوع تقصیر جادوگر است.🙂😞 پس،،فردای آن روز هرچه سریع تر پیش جادوگر رفتند و در زدند جادوگر در را باز کرد.....

پیتر با سرعت تمام وارد خانه شد و به جادوگر گفت ای احمق حقه باز دروغ گو😡 دوستامون رو برگردون😓👿 جادوگر گفت:من از شما پرسیدم که مطمئنید و به عواقب آن فکر کردید😏 حالا هم امکان ندارد👹 آنا گفت ما به همه میگوییم تا بیایند و تو را زندانی کنند تا برشان گردانی😡 ولی جادوگر خیلی سریع و با خنده ای شیطانی گفت:اگر به کسی راجع به من بگویید......

طلسم آن ها دائمی میشود و دیگر هرگز بازنمیگردند😏حتی من هم نمیتوانم بازگردانمشان😈 بعدشم خنده ای شیطانی کرد و دود شد و در اُفق فرو رفت😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈😈 پسرا و دخترا باید فکری میکردند بنابراین با خودشان گفتند:ما این بلا را سر آن ها آوردیم خودمان هم درستش میکنیم😞❤️ بعدش هم قسم خوردند تا آن ها را پیدا نکردند و بر نگردودن دست از تلاش برندارند🥰 در همین حال کیت و لیام........