سریال ارباب شرارت پارت یک

چند وقت میشد ک یونگی به خونه نمیومد همه نگرانش بودیم. خوابیده بودم ک صدای وسایل اومد ماماااااااان دزد اومدهههه جیغغغغغغغغغغ _عیش یکبار نشد بدون سرصدا غذا درس کنم. #چیشده دخترم

+دزد اومده مامان جون رفت پایین یونگی بود خوشحال از پله ها پایین اومد#یونگی برگشته خونه یونگی غذاشو خورد و بدون توجه ببینم رفت خابید(صبح روز بعد) از خاب بیدار شدم یونگی نبود رفتم دست و صورتمو شستم و یه دوش بیست دقیقه ای گرفتم.

و رفتم صبحونه خوردم و یه ارایش کوچیک کردم و رفتم به سمت شرکت (نه ساعت بعد) بالاخره کارم تموم شد و رفتم خونه یونگی اونجا بود و بدون توجه بهش از کنارش رد شدم +از اتاق برو بیرون میخام لباس عوض کنم.

_خو عوض کن +نمیخام برو بیرون_نمیرم+عیششششش اصن میرم یه جا دیگ لباسامو برداشتم عوض کردم #بچه ها بیاین شام بخورین _چشم+چشم رفتیم سمت میز نهار خوری.

#بچه ها نظرتون چیه بچه دار شین؟؟؟ _فک نکنم این اتفاق بیوفته(روز بعد) #دخترم بیا بریم لباس بخریم+خبری شدع؟ #نه داشتم ماشین میروندم ک یونگی با یک دختر ک تو بغلش بود دیدم.

بغض تو گلم چنگ زد. پارت دوم بعد حمایتتون❤️