
خوب امیدوارم از این داستان خوشتون بیاد 🥰
خوب خوب شما یک دختر 18 یا 19 ساله اهل ایران هستید پدر شما یک بازرگان بزرگه که خیلی پولداره اما رابطه خوبی با شما نداره و میخواد از شما برای رسیدن به موفقیت خودش استفاده کنه ( شما یک دختر با چشمای خاکستری لبای خوش فرم اندام عالی موهای بلند و صاف ) حالا پدر شما میخواد شما رو به یک پسر پولدار اهل کره بده تا باهاش ازدواج کنید و پدرتون بتونه با اون پسر رابطه کاری برقرار کنه و پول زیادی به جیب بزنه ( مادر شما مرده و مادر خونده شما رو بزرگ کرده )
آتنا +( اسم شما اتناست چون داستان در مورد دختر ایرانیه اسمشم ایرانی گذاشتم ) خدایا چطور از دست این نره قولا فرار کنم خدایا تو نجاتم بده اخه حالا چرا من و توی اتاق زندانی کردن ولی اینا هنوز من و نشناختن 😈 رفتم سمت پنجره و با گیره ای که توی موهام بود افتادم به جونش بلاخره بازش کردم 😉 خدا اون عجوزه رو خیر بده اگر اون وقتی بچه بودم من و انقدر قول و زنجیر نمیکرد العان این کار و بلد نبودم سرم و از پنجره کردم بیرون خداروشکر کسی نبود ساکی که اماده کرده بودم و از پنجره انداختم بیرون فاصله چندانی تا زمین نداشت 🤔 حالا خودم و چیکار کنم با این لباس عروس کوفتی ( امشب شب عروسی شما با اون پسر کره ای ) به هر مشکلی که بود از پنجره زدم بیرون خوب خداروشکر این از خان اول
رفتم سمت در پشتی اما دوتا از اون نره قولا اونجا وایساده بودن اتی به موخت فشار بیار همیشه چطور از خونه فرار میکردی 🤦♀️🧐 اها یادم اومد 🤗🤭 خیلی اروم رفتم سمتشون از محافظای خودمون بودن + سلام اقایون پدرم گفته کاری با شما داره😊 فقط نگام میکردن + ده چرا مثل بز من و نگاه میکنید برید دیگه هنوزم وایساده بودن + خیلی خوب نقشه دوم و پیش میگیریم از اونجایی که من یک رزمی کار ماهر بودم بی سر و صدا نفلشون کردم و از در زدم بیرون حالا من ندوم کی بدوه دوتا پا داشتم چهارتای دیگه هم قرض گرفتم برو که رفتیم این خان دوم
توی خیابونا همینجوری برای خودم راه میرفتم اخه من اینجارو بلد نبودم نه تنها اینجارو بلد نبودم بلکه از زبانشونم چیزی حالیم نمیشد همینجور داشتم برای خودم راه میرفتم که چندتا از این پسرا دورم و گرفتم با اون زبون عجیبشون چیزایی میگفتن من همینجور نگاشون میکردم که یکیشون از پشت گرفتنم میخواستن اذیتم کنن محکم یا گذاشتم روی پای اون پسره که گرفته بودم از درد پاش دستش ازاد شد منم ساکم و چنگ زدم و با دو رفتم سمت خیابون صدای بوق ماشین و شنیدم بعدم همه جا تاریک شد
از زبان جیهوپ ( یک نکته این داستان در اصل در مورد اتنا و اعضای BTS هست ) با بچه ها داشتیم از یکی از برنامه ها برمیگشتیم جین : هوف چقدر خسته شدم تهیونگ : اخی نازی 😑 انگار ما خسته نشدیم جین : ته ته امروز از دنده چپ پاشدی جیهوپ : باشه باشه اروم باشید شما دوتا امروز یه چیزیتون میشه ها یه دفعه یه چیزی به ون خورد و بعد ون وایساد همه میخواستیم ببینیم چی شده پس در ون و باز کردیم و پردیم بیرون از زبان کوکی . همه از ون زدیم بیرون و دیدیم چند تا پسر با چشمای گرد دارن جلوی ون و نگاه میکنن و تا توجهشون به ما جمع شد فرار کردن با شاخای در اومده داشتیم هم و نگاه میکردیم اروم اروم رفتیم سمت جلوی ون چند قدم که جلو رفتیم مایع قرمز رنگی رو روی زمین دیدیم جیمین : این .... خونه 😬 شوگا : بچه ها اونجارو ساک مسافرتیی کنار لاستیک ون افتاده بود سرعتمون و تند تر کردیم و به جلوی ون رسیدیم راننده داشت با بهت جایی رو نگاه میکرد تهیونگ که کنارم بود دستم و کشید : چی میگی تهیونگ با دست به جایی اشاره کرد 😳 😲 دختری روی زمین افتاده بود و زمین پر از خون بود
از زبان کوکی زود تر از همه به خودم اومدم و رفتم سمت دختره دستم و زیر بینیش گرفتم هنوز نفس میکشیدم سریع روی دست بلندش کردم و رفتم سمت در ون کوکی : بچه ها سریع باشین جیمین اون ساک و بیار باید بریم بیمارستان همه سوار ون شدن سریع رسیدیم بیمارستان فوری از ون بردمش بیرون و وارد بیمارستان شدم کوکی : کمک یکی اینجا نیست پرستار با برانکارد اومد سمتم دختره رو گذاشتم روی تخت و دنبال تخت راه افتادم دکتر : وضعیتش بده باید بره اتاق عمل سریع باشید توجه نکرده بودم اما دختره با لباس عروس بود و صورتش به زیبایی ارایش شده بود البته لباسش کاملا خونی بود بعد از چند دقیقه دختره رو بردن اتاق عمل من هم با بچه ها منتظر موندیم تا ببینیم چی میشه
خوب خوب اینم از این
لطفا نظر بدیم و بهم بگید که این داستان و دوست داشتیم و ایا ادامش بدم یا نه ❤💋🥰
ممنون از توجهتون 🌹
نظر بدید 😊 ممنون 😍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
ادامه بده هههههه منتظر پارت بعدی هستیم
حتما
تا اینجا خوب نوشته بودی عزیزم منتظر پارت بعدی هستم خیلی خوب بود
💙💙💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍
دختره لاله؟
من نمد ولی احتمال میدم بعد این تصادف لال میشه🤔🧐
خیلی عالی است که میشه گفت معرکه بود
پارت بعدی رو زود بزار خیلیییییییییییییی قشنگ بود
خوب بود😍
اع اسم من آتنا😍
حتما ادامه بده. عالی😉💜
عالی منتظر پارت بعد هستم تو رو خدا زودتر بزار