
اینم پارت سوم ببخشید من دیر متوجه میشم که پارتام ارسال شده سعی میکنم زودتر پارت بزارم ممنون دوستون دارم لایک یادتون نره ❤💜

بلاخره ساکم و اوردن دادن بهم انقدر هیجان زده بودم در ساک و باز کردم توش همه چیز پیدا میشد از لباس تا انواع مدل گوشی و لبتاب و تبلت حالا شاید بگید خوب اینجوری میتونن سریع میدام کنن ولی من فکر همه جارو میکنم 😁 تمام خط های من به نام خودم یا خانوادم نبود خط های بی نام بود یا به نام کس دیگه ای بود پس از این بابت خیالم کاملا راحت بود خداوکیلی این پسرا رو چرا اینجوری نگام میکنن گوشی اصلیمو برداشتم و بازش کردم نتم و فعال کردم رفتم دنبال اخبار تا ببینم پدر و مادرم کجان بلاخره سایت مورد نظرم و پیدا کردم بله .... نوشته بود بعد از مراسم دیشب که به فنا رفته بود پدر بنده از کره رفته خوب چه بهتر وایسا ... چیو بهتر بدبخت شدم که خدایا حالا چیکار کنم ولی چه انتظاری داشتم وقتی من و به اون ادم فروخته بود بایدم با خیال راحت بره خوب حالا در مورد اون فرد اسکل که من قرار بود زنش بشم که ماشالا حتی اسمشم به یاد ندارم نوشته .....
نوشته اقا .. که دیشب به شکل عجیبی مراسم ازدواجش به هم خورد حالا ادعا داره که زنش و دزدیدن ولی شایعاتی هست که میگه همسر ایشون دیشب به خواست خودشون فرار کردن حالا سوال اینجاست که این عروس فراری یا دزدیده شده کجاست 🙄 مردک روانی من و دزدیدن چیز دیگه ای نداشتی بگی ای خاک تو سرت تند تند داشتم اخبار نگاه نیکردم و اصلا نگاه های متعجب اون چندتا پسر برام مهم نبود بلاخره از اخبار دل کندم و به اون پسرا نگاهی انداختم داشتم با تعجب و دهانی باز نگام میکردن وقتی دیدم به خودشون نمیان دوتا دستم و محکم به هم زدم که از اون حالت شوک دربیان که این کارم باعث شد یکیشون بد بپره با و ناخداگاه جیغ بزنه دههه چه بلند بود گوشم کر شد چند ساعت با مگس پروندن گذشت تا اینکه یکی در زد و اومد تو یه دختر با یه پسر چیزی به اون پسرا گفت و اومد سمت من نگاه که کردم پسرا یکی یکی از اتاق زدن بیرون دختره اومد و به زبان ایرانی روبه من گفت سلام خوبی من در جوابش ممنونی گفتم که چشماش گرد شد یه لحظه احساس کردم دوتا شاخ دارم
بعد از کلی سوال پیچ کردن گفت که این پسرا کین و اینکه چه اتفاقی برای من افتاده گفت که مسرا میخوان به من کمک کنن وقتی پرسیدم چطور در جواب گفت میخوان اول بدونن تو کی هستی منم گفتم بهشون میگم ولی دوست ندارم با خودشون حرف بزنم منم شروع کردم به معرفی خودم و همه چیزم و گفتم و اینکه از کجا اومدن و چه بلایی سرم اومده بعد از حرفای من پسرا یکی یکی اومدن داخل و اون مترجمم شروع کرد به ترجمه با ترجمه هر کلمه از حرفای من پسرا چشماشون گرد تر میشد یکی از پسرا چیزی گفت که با ترجمش حالا من داشتم شاخ در میاوردم پسره گفت : ما میخوایم تا زمانی که همه چیز درست بشه تو با ما زندگی کنی تا ما کاری برای تو کرده باشم حالا من با دهن باز اول به اون دختر مترجم بعدم به پسرا نگاه میکردم
از زبان کوکی : وقتی دختره در ساکش و باز کرد شاخ در اوردیم این دیگه کی بود همه چیز توش پیدا میشد و این نشون دهنده این بود که وضعیت مالی خوبی داره ولی چرا اینجوری بعد از دیدن چند چیز داخل گوشیش زیر لب چیزایی میگفت که کاملا نمیشد فهمید ما که از حرکاتش مونده بودیم این دختر یه تختش کم بود ولی از نظرم میشه گفت همچین بدم نبود شیرین بود رفتارش مثل یه دختر کوچولوی شیطون وقتی مترجم اومد و دختره باهاش حرف زد بعدم بعدم مترجم حرفاش و به ما گفت حرفاش کمی سنگین بود اینکه یه همچین پدری داشته باشی دیگه خیلیه از نظرم شانس اورده بود ولی چیزی که عجیب بود این بود که اون دوست نداشت با ما حرف بزنه هوسوک بعد از دادن اون پیشنهاد بهش باعث شد دختره بره توی شوک اول قبول نکرد ولی بعد کوتاه اومد
به زور بردیمش خونه اتاقی بهش دادیم این دختره خیلی عجیب بود و این من و توی فکر عمیقی میبرد خب بچه ها لایک کنید 💜
ممنون از اینکه این که این داستان و خوندید لطفا نظر بدید ❤💋❣
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییییی
داستانت خیلی خوبه
منتظر پارت بعدی هستم