fake love..💔⁴

پارت 4🍃 حمایت یادتون نره🙂⚡کپی ممنوع؛

^خانوم ا.ت... نامزدت اشتباه بزرگی مرتکب شده! زندگیمو ازم گرفته؟؟!! با زندگی من رابطه داشته؟! باشه؛ زندگیشو ازش میگیرم! اگر هم که زندگیش تو باشی، پس میدونم باید چیکار کنم!😏 الان هم تنها دلیلم واسه اون کاری که با سومی کردم، اولا دادن یه درس حسابی به سومی بوده تا من و یکی دیگه رو ول نکنه تا با نامزد تو باشه! دوما اینکه تو تکلیف کار دستت بیاد!!! و اون بچه جئون هم نابود بشه!!!! پس حواستون باشه!! *گوشی از دستت افتاد و به دیوار خیره شدی..! دیگه انگار زندگیت دست یکی دیگه بود... هر کی ک بود، تهیونگ نبود... تهیونگ هیچوقت همچین کاری با سومی یا شما نمیکنه..! آخر پیغام، یه شماره داد ک بتونی با ‌همون مردی ک از آدماش بود، تماس بگیری! ساعت نزدیک 4 صبح بود که دیگه طاقت نیاوردی و بلاخره به کوکی زنگ زدی! -بله؟! +جونگ کوک بیا اینجا. -شما؟! +جونگ کوک منم😐😐😐😐😐 -تو دیگه کی هستی؟؟!! +باشه خداحافظ! -نه نه شوخی کردم..😐💔 چیزی شده؟! +باید بیای اینجا... -اتفاقی افتاده؟!😢💔 +نه نه فقط حضورت لازمه..؛ همین!🙂💔

*جونگ کوک اومد و باهم اون پیغام رو گوش کردید‌‌... -ممکنه... +چی؟؟!! -ببین... زمانی که من با سومی بودم... یه مدتی... اصن هیچی ولش کن..! +جونگ کوک نفهمیدی چی گفت؟! یعنی من یکذره هم برات اهمیت ندارم که بخاطرم حداقل اسم اون ادمو بیاری؟! نمیبینی میگه میخواد زندگیمونو نابود کنه؟؟!!💔 -باشه باشه آروم باش... تو اول از همه باید سعی کنی که آروم باشی! چون پر استرس بودنت، بدترین نقطه ضعفِ توعه... +نمیتونم آروم باشم وقتی یکی اینطوری تهدیدم میکنه... میگه زندگیمو نابود میکنه!💔 فهمیدی چطوری تهدیدم کرد؟! گفت اگه زندگی تو، من باشم؛ پس میدونه که باید با من چیکار کنه..!💔 یعنی قطعاً قراره یه بلایی سرم بیاره..! -انقدر منفی فکر نکن... اصلا میخوای همین الان بریم پیش پلیس؟! +اون آدم به راحتی توی اداره پلیس رفت و آمد میکرد. حتماً هیچ سابقه ای هم نداشته که برای پلیس مشکوک نبوده. حالا برم چی بگم؟! بگم یکی که فقط ازش یک صدا دارم و یک شماره تهدیدم کرده؟! که هر وقت بخواد و در هر لحظه میتونه اون شماره رو از بین ببره؟!

+به نظرم اون خیلی زرنگتر و مخوف‌تر از این حرفاست که به راحتی پیدا بشه.. پیدا هم که بشه، تنها جرمش یک مزاحمت تلفنیه...💔 راستی نمیگی که ممکنه کی باشه؟؟!! -ببین.. خیلی مطمئن نیستم، اما یه مدت یه آقایی همش مزاحم سومی می‌شد و با انواع پیام ها و اومدن ها سعی داشت با سومی ارتباط بگیره! من تنها چیزی که میدونم همینه... +سومی چطور تونسته دلِ چندین نفر رو بشکنه؟! من نمیدونم چطور این همه مدتی که باهاش دوست بودم، نتونستم بفهمم که با سه نفر ارتباط داره... -اهوم... +البته انگار بعضی ها هم خیلی ناراضی نبودند... نه؟؟!!😏💔 -من که گفتم پشیمونم... پس لطفا تمومش کن و بیشتر از این آزارم نده!💔 +اینو بدون که پشیمونی هیچ فایده‌ای برای من نداره... زمانی که تنها مرد زندگیم، که مطمئن بودم میتونم بهش تکیه کنم، یک دختر دیگه رو انتخاب میکنه، یعنی دیگه از من خسته شده... لطفاً ازم توقع نداشته باش که همیشه ببخشم و آروم باشم.‌‌..

-راستی تو گفتی اون مرد بهت گفته شرایطی برای آزاد شدن وجود داره! نمیخوای به اون شماره ای که داد زنگ بزنی؟؟!! +الان ۵ صبحه😐 چطور بهش زنگ بزنم آخه چه فکری درموردم میکنه؟! -باشه پس حداقل میشه بگی کجا بخوابم؟؟!! +اینجا نمیتونی بمونی؛ برگرد خونت! -چی میگی!😐😐💔 من رو ۴ صبح کشوندی اینجا که باز برگردم خونم؟!😐 +یادت نره که چیکار کردی و این رو هم بدون که تموم این ارتباطمون، فقط دوستانه هست تا وقتی که من در مورد زندگیم تصمیم بگیرم... -خب راستش... هیچوقت انقدر جدی نبودی..!🙂 + شاید بخاطر همین جدی نبودن بوده که انقدر راحت تونستی من رو کنار بذاری..🙂💔‌

ادامه در نتیجه💜🙂⚡