ادل، نگاهی به وزیر پیر کرد که روی نیکمت نشسته بود و چرت میزد. «آره. مواظب باش کسی نبینه.»
شیرش را از داخل جنگل فراخواند و گیونا را سوار آن کرد. «یه نشونه براش گذاشتم. بگو ببرتت به جایی که گوشت، مخفی شده.»
گیونا، یال شیر را درون مشتش فشرد و پاهایش را به دنده های حیوان فشار داد، تا از رویش لیز نخورد. کلاه گیس قهوه ای رنگی را از درون کیفی که ادل به او داده بود، بیرون آورد و موهایش را زیر آن جمع کرد. شنل سفید را روی شانه هایش انداخت. «برو به جایی که گوشت مخفی شده.»
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالییی
پارتتتت بعدددد
چشممم
بعدیییییییییییی
هایی کیوتی💖🍨
یه سولوئیست هستم تازه دبیوت کردم💜
اسمم جونجه هست💖
لطفا حمایتم کن لاوت🍡
___________
ساری بابت تبلیغ🍨🖤
اگه میشه دیگه پیام نده
ممنون