دخترک کنجکاو، اخم کرد و به سمت اریک رفت. ترسش، خیلی زود ریخته بود. به انگشت پسرک، تلنگری زد و قسمتی از دامنش را پاره کرد و دور آن پیچید. «خودت رو توی آینه نگاه کردی؟ خیلی ترسناک شدی... بنظر میاد که حافظت رو هم از دست دادی. اما روی لباستو ببین، مثل اینکه اسمت اریکه.» اریک، به دست دیگرش، لباسش را بالا آورد و جلوی صورت گرفت.
- اِ... ریک! اسممه؟
دخترک، خندید و حروف را در هوا نوشت.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
آخی بیچاره