Burnt love4

ناظر جون چیز بدی نداره تورو خدا منتشرش کن. تستچی شخصیش نکن. کاربر تو هم لایک کن 😹

از زبان ا/ت : فکر میکردم که دیگه تو عمرم حتی اسمشم نمیشنوم ولییییییی......... کی میدونست که باید یه روزی بشه رئیسم و واسم تائین تکلیف کنه🥺💔کارمندا امروز میخواستن ببیننش ولی گفتم که بره خونه چون اصلا حوصله اش رو نداشتم . رئیس جئون هم امروز نیومده بود . تمام کارامو کرده بودمو تقریبا ساعت ۲ بود ،حتی حوصله ام هم نمیشد برم خونه ،چون تا میرفتم میا میگفت بیا نقاشی بکشیم و بیا موهامو بباف و ..... . یه زنگ به مامانم زدم و گفتم که کارام تو شرکت تموم شده و دارم میرم نزدیکترین رستوران ناهار بخورم بعدشم یه سر برم مرکز خرید چون کلی خرید دارم بعد میام خونه عصرم میخوام برم باشگاه ، مامانمم گفت موفق باشی ولی قبل از باشگاه یه سر بیا خونه ، باشه گفتم و قطع کردم . رفتم یه رستوران و غذا سفارش دادم . تا غذام و اوردن تو تو گوشی میچرخیدم. ناهارمو خوردمو حساب کردم و به طرف مرکز خرید حرکت کردم . لباسای قشنگی دیدم که از هر کدومشون خوشم میومد میگرفتم . و رفتم چند تا کتابم گرفتم ،چندتا که چه عرض کنم میشه گفت نصف کتاب خونه رو از زبان کوک: کارمند بابابزرگم که فکر کنم اسمش هایون بود بردم خونه بابا بزرگم ،تازمانی که خونه میخریدم میخواستم پیش بابا بزرگم باشم . وسایلامو تو اتاقم دادم تا خدمتکارا بچینن و خودم رفتم Tvببینم . هیچ برنامه جالبی نداشت همین جور شبکه به شبکه میکردم که یهو دیدم یه کارتون یه شبکه گذاشته و نشستم دیدنش 😅داشتم نگاه میکردم که با دست زدن بابابزرگم سرمو چرخوندم ₩افریننننن افریننننن ،تو رو خدا نوه ما رو با این سنش نشسته برنامه کودک نگاه میکنه ،فکر میکردم نوه ام بزرگ شده ،طرف نشسته داره برنامه کودک میبینه - بابا بزرگ سلاممممم😍حوصلم سر میرفت تلوزیون هم چیز به درد بخوری نداشت زدم اینو نگاه کنم 😔مگه عیبی داره💔₩ پس که حوصله ات سر می رفت 🤣یه حوصله ای واست درست کنم که حال کنی 🤣. ₩عصر میری باشگاه ثبت نام میکنی که حوصله ات سرنره ،میخواستم هفته دیگه شرکت رو واگذار کنم ولی انگار باید زودتر دست به کار شم 😐❤️-بابا بزرگگگگگ🥺₩حالا اینا رو ول کن بیا بغلم🫂😅

(از زبانه کوکه هنوز) ناهار رو خوردیم و حوصله ام سرمیرفت رفتم چند تا لباس گرفتم و وسایلای باشگاه . داشتم برمیگشتم خونه که گوشیم زن. خورد برداشتم تهیونگ بود . داشتیم حرف میزدیم که به یه دختره خوردم و وسایلاش ریخت . از زبان ا/ت : از اونجایی که شبا خوابم نمیبره رفتم و کلی کتاب گرفتم تا شبا بخونم . داشتم میرفتم که یه پسره خورد بهم و هر چی داشتم و نداشتم ریخت و کیفمم باز شده بود و وسایلام تو خیابون پخش شده بودن 😐(کوک₩ا/ت+) ₩متاسفم ،حواسم نبود +اگه متاسفین کمک کنید تا جعمشون کنم 😒 ₩باشع 😍 . از زبان کوک: به یه دختره بی اعصاب خوردم که همه وسایلاش ریخت و اونن گفت وایسا جعمشون کن منم کمکش کردم تا جعمش کنه ، وقتی وسایلای تو کیفش رو میریختم تو کیفش کارت شرکت بابابزرگمم توش بود ،اکثر کتابایی که گرفته بود رو هم قبلا خونده بودم 😅 . وسایلا رو جمع کردیم و سرشو انداخته بود پایین داشت میرفت که گفتم ₩ دستم درد نکنه +ریختی انتظار داری تشکر هم کنم 😒. صداش خیلی اشنا بود و قیافش اصلااااا یادم نمیومد 😐. یه حسی بهم میگفت قراره خیلی ببینمش . منم از اونجا حرکت کردم به سمت خونه داشتم میرفتم که تهیونگ گفت چه دختره بی اعصابی بود ₩واااای من یادم رف تماسو قطع کنم 🤣🤣کاری نداری 😅-خدافظ

از زبان ا/ت : رفتم و وسایلامو گذاشتم خونه . خداروشکر میا داشت کارتون مورد علاقشو نگاه میکردو حتی سلامم نکرد 😅فک کنم هنوز متوجه نشده بود که رفتم خونه 🤣. چند ساعتی اسوده خاطر تو خونه پرسه میزدم ساعت تقریبا ۴ و نیم بود، وسایلای باشگامو اماده کردن و به هایون زنگ زدم (مکالمه )+سلام هایون کجایی - سلام دارم میام دنبالت +با ماشینت میای ؟- مدل ماشین تو بالاتره و اونجا هم ادمای مایه دارن ترجیح دادم با ماشین تو بریم +باشع ،منتظرتم - تا چند دیقه دیگه اونجام ادامه نتیجس