
سلام اینم پارت هشت عکس این پارت عکس اریک هست
که پرفسور گرندویل اومد تو و کلی تکالیف احمقانه داد و رفت 😫😬😒😒😒 بعد از کلاس با اریکا رفتیم داخل کافه دانشگاه که اریکا گفت خانم آمایا قرار بود با بیاد بیرون اما هیچ که هیچ 😒 با صورت این شکلی نگاش کردم 😏😏 گفتم بهش گفتی شاید بیاد گفت الن خیلی بدی خودت نمیدونی هر وقت خواستی باید بهم زنگ بزنی و خبر بدی 😕 گفتم خوب چرا اما وقت نکردم نظرت چیه همین امشب بریم گفت عالیه من یه جای خوب سراغ دارم گفتم باشه پس ساعت 9 بریم گفت بریم بعد از دانشگاه اومدن خونه
و تکالیفم رو انجام دادم شام خوردن و رفتم آماده بشم یه لباس آبی و طلایی آستین کوتاه پوشیدم و جواهراتم رو گذاشتم و سوار ماشینم شدم و رفتم رسیدم اونجا دیدم هنوز اریکا نرسیده منتظرش موندم که یه دونات 🍩 فروشی رو دیدم یه دونات شکلاتی 🍩 گرفتم و خوردم که اریکا اومد گفتم چه عجب رسیدی گفت ببخشید راننده شخصیم رفته بود مرخصی تا راننده پیدا کردم طول کشید گفتم اشکال ندارم بیا بریم داخل وقتی رفتم داخل دیدم
پیتر با دوستاش اونجان نگاش کردم واقعا خوشتیپ و جذاب شده بود 😍😍😍😍😍 💕💕 که اریکا گفت خوبی گفتم آره بیا بشینیم رفتیم نشستیم به میز بینمون فاصله بود که اریکا گفت خواست پرته از وقتی که اومدیه اینجا گفتم نه خوبم گارسون رو صدا زدم گفتم برام یه همون چیزی که میدونید 🍺🍺🍺🍻🍻🍻 بیاره
از زبان پیتر قرار شد با آکان و مکس و جک بریم کلوپ رفتیم یه چند دقیقه بعدش الن و دوستش اومدن مثل همیشه خیلی خوشگل شده بود 😘😍💕 که نشستن که آکان داخل گوشم گفت این الن نیست گفتم چرا گفت اون دختره که پیششه کیه گفتم من چه بدونم گفت واقعا خوشگله گفتم و اینکه آکان عاشق شد بعد پسرا گفتن شما چرا پچ پچ میکنین گفتم چون آکان عاشق شده اونا گفتن عاشق کی
اون دوتا دختره که اونجان رو میشناسین گفتن آره یکی شونه دختر آرتور آکایاست یکی دیگه شونم دختر برنالد یلدیز هست حالا عاشق کدوم شده آکان گفتم برنالد یلدیز گفتن آها پس وقتی خواست بره برو باهاش حرف بزن شاید تونستی دلش رو بدست بیاری گفت باشه از زبان اریکا نمیدونم چی فکر الن رو مشغول کرده بود که گفتم کلوپ قشنگیه نه گفت آره قشنگن فهمیدم که فکرش به نیز جلویی هست
گفتم الن تو اون پسره مو زرده رو میشناسی گفت کدوم گفتم همون مو زده چش بلونده گفت فک کنم پسر سباستین جونز باشه گفتم آها اونا رو نمیشناسی گفت مدونا گفت دور بریهاش دیگه گفت نه از زبان الن دیدم اریکا مشکوک میزنه انگار فهمیده حواسم به پیتر هست که دیدم اونا هم بلند شدن به اریکا گفتم بریم دیگه من پیرم شده گفت باشه وقتی از کافه خارج شدیم آکان گفت ببخشید خانم ییلدیز
گوشیتون جا مونده گفت مرسی اونم گفت کاری نکردم که گفتم سلام آقا آکان خوبید گفت ممنون خانم آکایا که اریکا گفت همو میشناسید گفتم آره یکی از دوستان نیک هستن منم باهاشون آشنا گفت چه جالب بعد گفت من دیگه برم از دیدنتون خوشحال شدم خانم ییلدیز اریکا هم گفت منم همینطور که رفت به اریکا گفتم انگار یکی عاشق شده گفت منظورت چیه گفتم هیچی بای گفت بای داخل
ماشین همش توی فکر این بودم که اریکا اصلا گوشیش رو در نیاورد اونجا چطور میتونین جا بزارتش که یادم افتاد دوست پیتر از کنار میز رد شد و کیف اریکا افتاد و بهش کمک کرد تا جمعش کنه پس کار خودشونه عمدا به کیف زدن و گوشی رو قاپیدن 😁 و سریع رفتم خونه و رفتیم پیش النا
پایان
امیدوارم خوشتون اومده باشه لطفاً کامنت کنید
ببخشید اگر اشتباه تایپی داشتم
یه نظر سنجی براتون آماده کردم
الن به اریک برسه 🌻 الن به پیتر برسه 🌻 الن نیک برسه 🌻 الن به هیچ کدومشون نرسه 🌻 بابای لطفاً انجام دهید ✋✋✋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعدیییییی