Name: *دختری از جنس جادو🧚🏻♀٭
Part:3
*Asal*
نه باور نمیکنم امکان نداااااشت!
شاید دارم خواب میبینم
نیشگون محکمی از خودم گرفتم ولی به جز درد هیچ چیز دیگه ای حس نکردم پس واقعیت بود ولی تلخ بود.
سارا مرده بود ولم کرده بود تا دخترمونو تنهایی بزرگش کنم، چطور تونسته بود تنهامون بذاره؟!
پر از غم و خشم شدم باید انتقام میگرفتم اونا سارا رو کشته بودن مادر بچه مو. با گریه بلند شدم و سارا رو بغل کردم بعد ازش جدا شدم و از اتاق خارج شدم رفتم سمت بچم و بغلش کردم و گفتم
"اسمش ساراست....!" بعد رو به بقیه گفتم:
+باید انتقام سارا رو ازشون بگیرم از همین الان شروع میکنیم و نقشه میکشیم باید همه چی آماده باشه تا به وقتش بدون اینکه مشکلی پیش بیاد بتونیم از دستشون خلاص شیم و مهم ترین چیز اینه ک نمیخوام سارا توی این ماجرا باشه میخوام ی جایی خارج از این دنیا بسپارمش به ی خانواده مورد اعتماد.
لارا با جیغ جواب داد:
- چیییییی تو نباید ولش کنی مادرش ک مرد تو باید بزرگش کنی اون نباید هم پدرش و هم مادرشو از دست بده تووو...
+ همین ک گفتم اگه خارج از این دنیا زندگی کنه بیشتر به صلاحشه تا این که اینجا وسط این جنگ زندگی کنه!!
دیانا خواست حرفی بزنه که با خشم گفتم"حرف نباشهه"
کسی چیزی نگفت اما کاملا معلوم بود باهام مخالفن.
چند روز بعد.....
+ چی شد؟
- ی خانواده ی مورد اعتماد پیدا کردیم اونطوری ک فهمیدم مشکل خاصی ندارن و سارا رو میتونن به راحتی بزرگش کنن.
+ باشه اگه به اندازه کافی تحقیق کردی همین امشب سارا رو میبریم و میذاریم دم درشون البته با ی یادداشت.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
سلام هنرمند 🤩
پارت بعدی پلیز 🌹🌹🌹
سلام عزیزمم
عقب موندی خیلی وقته گذاشتم😂❤
سلما عالی بود فقط من نمیتونم پارت چهار رو پیدا کنم