عشق در یک نگاه(یونگی)1p

(لباس ا.ت👆)از زبون ا.ت:ساعت ۶صبح بود هودیمو باشلوار ستش پوشیدم و سوار تاکسی شدم رفتم سمت هتل .《یه ربع بعد》رسیدم. رفتم لباس کارمو پوشیدم (لباس کارا.ت👆)هنوز کسی نبود برا صبحونه که براش چیزی ببرم و رفتم تو گوشیم📱 تقریبا یک ساعتی بود که تو گوشی بودم که یه دفعه صدای صاحب کارم دراومد صاحب کارا.ت:خانم کیم لطفا زود صبحونه رو به میز ها ببرین ا.ت:چشم خیلی بد اخلاقه این صاحب کارم ولی من کارتو هتل رو دوست دارم

از زبون ا.ت:یک مشتری جدید اومد داخل هتل خیلی خوش تیب بود یک اتاق میخواست منم کلید اتاق ۱۲۷رو دادم و همراهیشون کردم تا اتاق (عکس مشتری یونگی 😐) همه امکانات اتاق رو گفتم و رفتم 🚶‍♀️

از زبون یونگی:امروز اومدم سئول .رفتم یه هتل تا چند روز بمونم تو هتل بعدش برم خونم ظهر ساعت ۲ از زبون ا.ت:ظهر بود رفتم تا غذای اقای مین رو بدم در زدم و وارد شدم خوابیده بودن غذاشونو رو میز چیدم و رفتم🚶‍♀️

ساعت ۸ ازر زبون ا.ت:ساعت هشت بود باید میرفتم خونه سوار تاکسی شدم و رفتم خیلی ترافیک بود از زبون این سوک:اجیز دیر کرده پس کجاس گوشیشم خاموشه 😣

ا.ت رسیدخونه مادر ا.ت:کجا بودی نگرانت شدم ا.ت :ترافیک بود چیکار کنم این سوک:اجی بیا اتاق کارت دارم این سوک:اجی این پسره چطوره؟(عکس پسره ) عاشقم شده به نظر من خیلی قشنگه ولی روم نمیسه به مامان و بابا بگم ا.ت :پسرجذابیه ولی ای شیطون توهم دوسش داری؟ این سوک:😅خب اره دوسش دارم😁

خب میدونم کمه ولی بعدی در ۷اسلاید خواهد بود