10 اسلاید صحیح/غلط توسط: روباه مکار انتشار: 4 سال پیش 54 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام بچهها ببخشید دیر نوشتم چون واسه امتحانات دی ماه نتونستم زودتر بنویسم. ولی از نظراتی که دادید واقعا لذت بردم😘 پارت پنجم تقدیم به شما😍
از اینجا به بعد میشه بعد از تمام قسمت هایه میکراکلس از فصل یک تا۳ که خودتون بهتر میدونید🙂
حالا میریم بعد از قسمت ماجراجویی در نیویورک😃 خب بریم سراغ داستان😋
از زبان مرینت: با الیا از هواپیما پیاده شدیم میخواستیم بریم خونه ولی الیا پیشنهاد داد بریم پیش آندره و بستنی بخوریم منم به ناچار قبول کردم ولی هنوز از اتفاقات دو هفته پیش ناراحت بودم آدرین جلویه من کاگامی رو ب*و*س*ی*د* ولی واقعا ازش انتظار نداشتم تویه نیویورک انقدر به من نزدیک بشه! خداییش اینکارش چه معنی داره؟
گرگ مکار:مرینت به دل نگیر آدرین پیش بینی نشده است😂
روباه مکار: اره مرینت جان فعلا که شما واسش یه دوستی😒 بنظرم بچسب به پیشی کوچولو😍
کت نوار: هی من اسم دارما😐 گرگ مکار: تو دیگه از کجا پیدات شد؟ کت نوار: از ناکجا آباد😂 گرگ مکار: خب برگرد همونجا😐 کت نوار: باشه😐👋
از زبان الیا: دیدم مرینت خیلی تو خودشه😯صداش کردم و گفتم: چیه دختر نکنه هنوز بخاطر اون اتفاق ناراحتی😰 مرینت: الیا آدرین خیلی تو نیویورک عجیب نبود؟ الیا: بیخیال آدرین شو دختر😓 مرینت: خیلی سخته ولی اره بیخیالش میشم چون نمیخوام رابطه بین اون و کاگامی رو بهم بزنم😔 الیا: آه دختر کاش میتونستم کاری کنم فراموشی بگیری یا زمان و به عقب برگردونم اون وقت انقدر زجر نمیکشیدی😢 مرینت: الیا اگه یه روز نینو بهت خیانت کنه چیکار میکنی😖 الیا: زندش نمیزارم🤬
روباه مکار: الیا یه جوری نگاه کرد که مطمئنم اگه خدایی نکرده شمارو نگاه میکرد آرزو میکردید جن دنبالتون کنه ولی این صحنه رو فراموش کنید😂 گرگ مکار: خلاصه اگه نگاتون میکرد فاتحه😂
مرینت: فقط کاش آدرین کاگامی رو ناامید نکنه😢 الیا: اره نمیدونم تو مغز این بشر چی میگذره🙁
روباه مکار: کی میدونه😐
مرینت: اونجارو اون آندره است😃
از زبان مرینت: الیا دستم رو محکم گرفت و بطرف آندره دوید!
از زبان الیا: با مرینت از آندره بستنی گرفتیم🍦🍧🍨 و رفتیم سمت برج ایفل وقتی داشتیم راه میرفتیم آقایه کبوتر از جلومون رد شد🕊️ مرینت: الیا انگار گوشیم جامونده من زود بر میگردم😁 الیا: باشه برو😌 مرینت: زود برمیگردم👋
از زبان مرینت: رفتم تویه کوچهی خلوط به تیکی گفتم: تیکی باورم نمیشه ارباب شرارت انقدر زود وارد عمل شد😐 تیکی:اره کارو زندگی نداره که😂 مرینت: 🐞تیکی خالها روشن🐞 لیدی باگ: رفتم رویه برج ایفل آقایه کبوتر اونجا بود دلم میخواست خودکشی کنم😩 ارباب شرارتم مرغش یه پا داره ها😂
روباه مکار: بله😂 البته نگران نباش به زودی یک اتفاق خیلی عجیب و جدید می افته😂😏
لیدی باگ: هی باز چه فکری تو سرته😐😵 گرگ مکار:میفهمی😏
لیدی باگ: هی آقایه کبوتر😒 کبوترات کجان؟ آقایه کبوتر: خوب جایی هستند😏 اندفعه شکست میخوری حشرهی..... (به دلیل بد بودن این حرف گفته نمیشود😂)
الیا: لیدی باگ مراقب باش😨
از زبان لیدی باگ: کبوترا از پشت بهم حمله کردند خشکم زده بود😦تا اینکه یه دختر با لباس سفید که لباسش تقریبا مثل مایورا بود که یه تاج رو سرش داشت و موهاش طلایی بود منو نجات داد اون منو به پایین برج ایفل برد در همین لحظه جناب آقایه کت نوار هم پیداشون شد😒 کت نوار: سلام بانوی من😍 لیدی باگ: خدا بگم چیکارت نکنه کجا بودی؟ بعد کَل کَل منو کت الیا کلی از اون دختره سوال پرسید دختره خشکش زده بود نمیدونست به کدوم سوالش جواب بده😂 به الیا گفتم: یه نفس بگیر😐 الیا: ببخشید لیدی باگ🤐
بعد خودم شروع کردم از اون دختره سوال پرسیدند😂 (گرگ مکار:وات😑؟) ولی قبل از اینکه بعدی رو ازش بپرسم گفت: امروز ساعت ۸:۰۰ شب منتظرتم حالا هم بجایه سوال پیچ کردن من برو آقایه کبوتر رو شکست بده🤣تو دلم گفتم: وایی کلا آقایه کبوتر رو فراموش کرده بودم😐 بهش گفتم: کجا؟ جواب داد: رو برج ایفل🙂 بعد رفتم با کمک کت نوار آقایه کبوتر رو شکست دادیم😎 بعدشم بزن قدش👊
بعد از هم خداحافظی کردیم اون دختره هم رفته بود رفتم تو یک کوچه و به حالت عادی برگشتم به تیکی یه ماکارون دادم و ازش پرسیدم: تیکی اون دختره رو میشناسی؟بنظرم تاجی که رو سرش بود یه معجزه گر بود🤨 ولی چجوری بدستش آورده و چرا واسه یه تاج تو جعبهی معجزه گرها جا نیست؟ تیکی:هب هب هب گفتم: چی شده تیکی؟ تیکی: نمیتونم راجبش باهات صحبت کنم مرینت خودت میفهمی😔 گفتم: باشه🙂....... وایی الیا😧 کلا فراموشش کردم😐 تیکی: مرینت امروز فراموش کار شدیا🙄 مرینت: اره😅... تیکی قایم شو و به سمت الیا دویدم🏃♀️ الیا: دختر کجا بودی؟ مرینت:من.... هَاهِ هَاهِ الیا: یه نفس بگیر😂 مرینت:باشه هوووو الیا: خیلی بد شد نیومدی یه دختر عجیب لیدی باگ رو نجات داد🙃 مرینت:جدا🙄 الیا:اره دختر😃 مرینت: الیا بهتره بریم خونه☺️ الیا: باشه فعلا👋از زبان مرینت: از الیا خداحافظی کردم و برگشتم خونه به مامان و بابام سلام کردم و رفتم تو اتاقم یکم خوابیدم تو خواب مرینت: تو تو کی هستی؟ شخص: میفهمی! که یهو از خواب بیدار شدم ساعت۷:۵۸ بود تبدیل شدم رفتم سر قرار با اون دختره🐞 وقتی رسیدم اونم اومده بود😌
اون لبهی برج ایفل نشسته بود سلام کرد منم سلام کردم رفتم پیشش نشستم ازش پرسیدم: تو کی هستی؟ بعد از یکم مکث کردن جواب داد: من ملکهی معجزه گرها هستم😊 گفتم: چجوری حرفتو باور کنم؟🤨 گفت: خب این تاجی که رو سرمه یه معجزه گره، معجزه گر ملکه و خب..... فلرانس بیا بیرون☺️
فلرانس: سلام من کوامی ملکه هستم وایی تو لیدی باگی نمیدونی چقدر دلم واسه تیکی تنگ شده😍 دختره گفت: خب حالا باورت شد مرینت؟🤨 لیدی باگ: چی تو تو از کجا میدونی؟ اصلا اسمت چیه؟ دختره: اسم من رزیتاست لیدی باگ: این اسم خیلی برام آشناست😮
رزیتا: ببین فردا به همه معجزه گر بده هر کسی که تابحال قهرمان شده. لیدی باگ: حتی کلویی🐝
رزیتا: بله لیدی باگ: باشه😐 رزیتا: راستی میدونستی قهرمان هایه دختر اگه مدل موهاشونو عوض کنن مدل لباسشونم عوض میشه؟ لیدی باگ:نه😶 رزیتا: خب حالا موهاتو باز کن👩 لیدی باگ: موهامو باز کردم بعد لباسم تعقیر کرد به رزیتا گفتم: چطور شدم؟ رزیتا: وایی عالی شدی بنظرم همیشه همینطوری باش البته اگه میخوای کت نوار خودکشی کنه😂
لیدی باگ: خوبه همچی هم میدونی😂 رزیتا: پس واسه چی بهم میگن ملکه؟😂 لیدی باگ: صحیح😂 من دیگه میرم🙂 رزیتا: باشه خداحافظ😚 لیدی باگ: از رزیتا خداحافظی کردم خیلی برام آشنا بود رفتم تو بالکن به حالت عادی برگشتم تیکی: چطور بود. مرینت: خوب بود ولی خیلی خستم و روی تخت دراز کشید😴 تیکی: طبیعیه ولی یه چیز به ما بدی بخوریم بد نیستا😐 مرینت: آخ ببخشید تیکی تو کیفم یه ماکارون هست اونو بخور. تیکی: اخ جون هاپ نوم نوم😃 مرینت: شب بخیر تیکی😴 تیکی: شب بخیر مرینت😋
(فردا صبح)
تیکی: مرینت... مرینت بیدار شو مرینت: من بیدارم، بیدارم تیکی: باشه آروم باش😂 مرینت: تیکی حالت خوبه مدرسم دیر شده قایم شو😱کیفم و برداشتم یه لغمه صبحانه خوردم بعدش خداحافظ مامان خداحافظ بابا رسیدم به مدرسه خانم هنوز نیومده بود داشتم میرفتم سرجام که به یه نفر خوردم و پخش زمین شدم سرو رو بالا کردم آدرین بود😐
از زبان آدرین: به مدرسه که رفتم داشتم میرفتم سر جام بشینم که خوردم به مرینت ازش معذرت خواهی کردم☺️ مرینت: نه نمیبخشمت یعنی میبخشمت نه نه یعنی من کی باشم که ببخشمت آ ببخشید😣 حتما پیش خودت فکر میکنی یه احمق به تمام اعیارم😔 آدرین: نه مرینت اینطوری نیست تو دختر مهربان و شجاعی هستی هیچوقت پیش خودت فکر نکن که که امممممممم😅 مرینت: یه دختر دست و پاچلفتی بیشتر نیستم😔 آدرین: میدونی اگه تو نبودی کاگامی یه دوست خوب مثل تو پیدا نمیکرد☺️ از زبان مرینت: وقتی آدرین حرف از کاگامی زد دنیام نابود شد یاد تمام اون لحظات که باهم بودن افتادم😓 از آدرین تشکر کردم و رفتم سر جام پیش الیا نشستم خانم بوستیه آمد درس داد درس تمام درس تموم شد داشتم میرفتم خونه که یهو...
خب اینم پارت پنجم😊 امیدوارم کم نباشه و تونسته باشم طرفدار هارو راضی کنم😚
خب تا پارت بعدی شمارو به خداوندی خدا میسپارم😍
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
خداااا چرا نمیزاری خسته شدم
یه هفته است گذاشتم به خدا😐
همش نظر میدم واست نمیاد😍😍😍عالی بی نظیر حرف ندارهههههههه😘😘😘😅😅😍😍😍😍😍
😂😂😂😂😍😍😍😍😍😍
اها باشه😉من دخترم😁اسمم ثناعه ولی بیهم می گن کارا😆😆و اینکه ۱۳ سالمه😊😊
به به چه آجی پیدا کردم😍
ایشالا که مبارکم باشه😂
😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
واای چقدر قشنگ شد😍😍
معرکه بود 👌😘😍 داستان منم بخون
واییییییی عالی زود تو بعدی رو بزار دارم از فضولی میمیرم ❤🤦🏻♀️
عالیییییییی
پارت بعد
نههه تمومم شد😓😓😔😭😭😭پرفکتتت بودد بهترینن بود یعنیییی😁😁خیلی دوس دارمم باهات دوس شم در واقع آجی😉البته اگه دوس داری😁داستان عالی بود از همین الان بی تابم برای قسمت بعد😍
البته فقط تو دختری یا پسر؟
اسمت چیه؟
چند سالته؟
و اینکه ممنون از نظرت😘