رمان ماکان بند پارت 11

رهام دوروز بعد رفت خواسنگاری مهدیس بابای مهدیس: خوب شما یه بار دیگه هم اومدین من جواب نه دادم اما ایندفعه میخوام بله رو بگم اقا رهام من فقط ازتون یه خواهش دارم اینکه دخترمو خوشبخت کنین رهام: خیالتون تخت مطمعن باشین که دخترتون خوشبخت ترین دختر دنیا میشه امیرم 4 رئز بعد از رهام رفت خواستاری ملیکا خوانواده ملیکا هم قبول کردن که امیر با ملیکا ازدواج کنه

4سال بعد مهدیس: رهام بیا دیگه دیر شد رهام اومدم بزار دارم کفشای رایانو پاش میکنم بریم مهدیس: بریم به نظرت بچه ها دخترن یا پسر رهام: نمیدونم ایشالا فقط جفتشون پسر نباشن اخه امیر خیلی دختر بچه دوست داره مهدیس: سالم باشن فرقی نمیکنه رهام: اره خب رسیدن به حشن تعین جنسیت دوقلو های امیر و ملیکا امیر : سلام داداش سلام مهدیس سلام رایان بیا بغل عمو ببنم

رهام: همه مهمونا اومدن امیر: نه هنوز نیومدن وای دل تو دلم نیست ببنم جنیست بچه هام چیه همه مهمون ها اومدن ملیکا:من یکی از بادکنکارو میترکونم امیرم یکی دیگشو همه 10 9 8 7 6 5 4 3 2 1 بادکنکارو ترکوندن جفت بادکنا رمگشون صورتی بود یعنی جفت بچه ها دختر بودن امیر خیلی خوشحال بود یدونه دختر میخواست اما حالا دوتا دختر داشت جشن تموم شد و همه رفتن خونشون امیر: ملیکا ملیکا: جونم امیر : میگم اسم یکی از دخترامونو من بزارم اسم یکی دیگشونم تو

ملیکا: تو چی میزاری اسم دخترمونو امیر: معلومه عسل دیگه تو چی میزاری ملیکا : دوست داشتم دختر دار که میشم اسمش ترانه باشه اما ترانه و عسل به هم نمیخوره امیر: نباید که بهم بخوره ربطی نداره که اسمشو ازش بپرسن نمیگن که اسم خورنم بگو ما ببنمیم بهم میخوره یا نه ملیکا: اره راست میگی پس اسمای این قند و غسلا انتخاب شد ولی امیر رایان تا دید دو بچه ها دخاترن اخم کرد دوست داشت یکشون پسر باشه همبازی داشته باشه امیر: دخترامونم همبازی رایانن دیگه با دوسال تفاوت سنی مطمعنم دوستایی خوبی واسه هم میشن

خب این پارت تموم شد تا پارت بعدی

نظرتو تو کامنت بگو