پیانیست معروف :)

پیانیست معروفی کع اسمش همه جا پخش شده اسمش همه جابود حتی تو تلویزیون ها حتی پوسترهاش تو خیابون هادیده میشد .هرجاکع میرفت دور و برش دخترا ها میپیچیدن و ازش تقاضا امضا و عکس میکردن . بی سروصدا وارد کافی شاپ شد همون جایی کع هرشب میرفت به عنوان تفریح. براش عجیب بود کع اون کافی شاپ خلوت باشع تنها کسی کع تو اون کافی شاپ بود یک دختر 12-13ساله بود

سفارشش رو داد و منتظر بود کع براش بیارن تو فکر بود که صدای تلویزیون نظرش رو جلب کرد خبرنگار : پیانیست معروفمون ینی مین یونگی اخرین جایزه اسکار رو مال خودش کرد اینم از اخرین خبر امروز مون. خودش رو تو تلویزیون دید . نگاهشو از تلویزیون برداشتو به دختر کع 3تا میز باهاش فاصلع داشت دوخت تنها نگاهش به لبخند

دختر . باخودش گفت : چرا انقد لبخندش ملیحه براش تعجب اور بود که یک دختر چقد طرفدارش میتونست باشه ‌‌‌نگاهش هنوز رو چشم دختر بود که گارسون سفارش اون دختر رو داد یک برش کیک هویج با یک قهوه شیرین نگاهش رو برداشت که گارسون سفارشش رو براش اورد .ترجیح میداد کع بره پیش اون دختر قهوه تلخش رو بخوره

اروم از روی صندلی پاشد و رفت روی صندلی روبروی دخترک نشست . یونگی :سلام دخترک :سلام یونگی :اممم خوبی ؟ دخترک با تعجب گفت :بله . میشع بدونم شما کی هستید ؟ یونگی :البتع . من همونی هستم که تو داشتی با ذوق بع تلویزیون نگاه میکردی :) دخترک :چ ....چ...چی .....امکان ندارع یونگی به تعجب دخترک خندید و گفت :اسمت چیه دخترک :لونا ....‌‌اسمم لوناست یونگی :هوممم اسمت مثل خودت قشنگع :) لونا :ممنون :) یونگی :لونا چرا تنهایی اومدی کافه تو این کافع همه با یک همراه میان لونا :اخع من کسیو ندارم خانوادم از دس دادم یونگی کمی فکر کرد و گفت :لونا تو دیگه تنها نیستی ؟ لونا :چی ؟ینی چی ؟ یونگی :لونا من میخوام تو بچع من باشی تنها سوالم ازت اینع دوست داری من پدرت بشم ؟ دوست داری من تو رو به سرپرستی بگیرم لونا :شما نمیتونید اخع شما یع پیانیست هستید یونگی :مشکلی نداره خیلیا هستن کع ازدواج کردنو تشکیل خانواده دادن لونا :باش....‌. حرفش قطع شد یونگی اجازع حرف زدن بهش نداد و کفت :لونا من میخوام ازت یک ادم موفق بسازم درست مثل خودم :)🌟 ♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪ ‹ خیلی زود میرسه روزی که بگی آسون نبود ولی از پَسِش بر اومدم🏆🌱›

لایک کامنت و فالو فراموش نشع کیوتا :)✨