«همه چیز تو مال منه »p7

خو اینم پارت 7 :)

منتظربودم که دکتر بیاد که بالاخرع اومد جیمین :دکتر ؟ دکتر :شما همسرشون هستید؟ جیمین :بله درسته دکتر :خب ببینید یک مشکلی هست جیمین : چه مشکلی ؟ دکتر : خانم ا/ت فعلا بهوش نمیان جیمین :چی ینی چی اصلا چرا باید اینطوری بشع ؟ دکتر : با من یه چند ثانیه بیاید . با دکتر رفتم توی اتاق دکتر :خودتون ببینید ایشون انقدر سنگین خواب هستن که انگار حالا حالا ها بهوش نمیان . از اتاق رفتم بیرون جیمین :باید چیکار کنم که بهوش بیاد دکتر :تنها چاره خودتون هستید جیمین :من ؟ اصلا متوجه حرفتون نمیشم دکتر: بزارید براتون خیلی واضح بگم

راه حل بهوش اومدن همسرتون شماخودتون هستید منظور من از شما این هست که شما باید بهش آرامش منتقل کنید حالاچجوری اگر همسرتون تواین 1ساعت بهوش نیومدن شما چند دقیقه دیکع تو اتاق برید و باهاشون به ارومی صحبت کنید چون موقع عمل کردن میشه گفت ایشون ترس زیادی داشته و ترس اصلا براشون خوب نیست جیمین :پس باید ارومش کنم دکتر :بله حالا از هرجور راهی جیمین :بلع مرسی . تو فکر رفتم چجوری باید آرومش کنم . چون میدونم با حرف زدن چیزی حل نمیشه .

1ساعت کامل گذشت دیگع نتونستم تحمل کنم رفتم توی اتاق به چهره قشنگش نگاه کردم بهش دستگاه ٱکسیژن وصل کرده بودن نشستم روی صندلی کنارش دستگاه ضربان قلبش رو نشون میداد آروم آروم میزد . واین یعنی اون خوابه اما یه خواب سنگین تصمیم جیمین : ا/ت .... ا/ت کی بیدار میشی من منتظر توهستم بغضم گرفت نمیتونستم جلوی گریع خودمو بگیرم

جیمین :دلم برات تنگ شده بود اینو میدونستی ؟ چرا بهوش نمیای ؟ چرا حس میکنم داری تنهام میزاری ؟ اوایل که اومدی عمارت حس خوبی بهت نداشتم ولی الان حسم بهت خیلی عوض شدع ازت میخوام که بهوش بیای لطفا من ....من دلم میخواد ازت مراقبت کنم

من دلم میخواد بغلت کنم ....دلم میخواد بوست کنم ......دلم میخواد کع مال من باشی من دلم میخواد که شب ها صبح ها فقط تو بغلم بخوابی :)

خب .... خب چطور بید :) خوب بود ؟ لایک کامنت و فالو فراموش نشع :) تنک:)💖