
..... ☯️☯️☯️☯️☯️☯️☯️
از خواب بیدار شدم دیدم که یاکی یا همون مارتین خوابید هنوز خوب این موقیت خوبیه بهتر سریع خودم تنها فرار کنم چون دیشب از سنسوری چان پرسیدم اما اون گفت که میخواد بمونه پس خودم میرم رفتم جلوی یه آینه و آروم گفتم
از خواب بیدار شدم دیدم که یاکی یا همون مارتین خوابید هنوز خوب این موقیت خوبیه بهتر سریع خودم تنها فرار کنم چون دیشب از سنسوری چان پرسیدم اما اون گفت که میخواد بمونه پس خودم میرم رفتم جلوی یه آینه و آروم گفتم مانگاکیو شارینگان چشام شروع به کار کردن اما اما اون چشمای جدیدی بود که کیل میگفت ایول جونمی جون تا خواستم تلپرت کنم یه دست روی سرم احساس کردم آروم برگشتم اون اون مارتین بود مارتین:جایی تشیف می بردین من:تو تو چی جوری فهمیدی مارتین:اون دختر کوچولو گفت یعنی اون نگفت زهنشو خوندم من:آم اِم اصلاً یه چیزی شما ها که میتونین ذهن منو پاک کنین پس چرا منو نگه داشتین من که برای شما کاری نمی کنم درزم خون سنسوری که خوش مزه تر چرا خون من میخورین
مارتین آروم آروم نزدیکم میشد منم میرفتم عقب که به دیوار خوردم من :نزدیکم نشو.... مگه نفهمیدی چی گفتم مارتین:جایی برای فرار نیست تو مال خودمی که یدفعه در یکم واشد مارتین آروم ازم دور شد و گفت بفرما باز این بیشورم اومد ای خداوندا این رو گم گور کن و در وا شد یه پسر که مثل من موهاش سیاه بود و چشاش قرمز بود وارد اتاق شد وایستا ببینم این همونیه که برادرم قبل از رفتن من بهم گفت اون اون برادر بزرگ نه نه شاید دارم اشتباه میکنم...........اون آروم داشت به من نزدیک می شد که برادر کای زاهر شد و گفت اگر جرعت داری یه قدم دیگه بیا جلو (گاری اسم همون مو سیاه هست) گاری:دل و جرعت پیدا کردی اومدی با من بجنگی کای :من که نیومدم با تو بجنگم اومدم خواهرم رو ببرم گاری:چی منظورت چیه نکونه خواهر ناتنیت کای:نخیرم اون روز رو یادت هست وقتی تو رفتی من صداش رو شنیدم و رفتم دنبال صدا اون توی دستای مادر بود اما خون کازکاگای نگهبان ها رو به ارث برد بود پس بهتر دور بمونی از زبان نویسنده: گاری پشت سر کای ظاهر شد و یه چاقو درون بدنش فرو کرد و کای افتاد زمین چون هنوز ریا خوب گاری رو نمیشناخت خیلی عصبانی شد و این دفعه چاکرای همه ی دوم داران ازش بلند می شد اون خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی عصبانی بود اینقدر که میخواست بمیر اما گاری زنده نباش.......

خوب بود☯️☯️☯️☯️

خوب دیگه چی بگم

خداحافظ 👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻☯️☯️☯️☯️☯️👋🏻👋🏻👋🏻🎀🎀🎀🎀🎀👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻💓💓💓💓👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻🎫👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)