من کنار جیمینم ...❤✌

سلام ارمی ها‌ی عزیز اینم از پارت دوم داستان 😊😊 امید وارم خوشتون بیاد لطفا نظر بدید وگرته پارت بعد رو نمیزارم هااااا 😂😂 ممنون از خودنتون 😄😄

خب خب .. سلام ارمی های گل ( داستان رو تا اینجا خوندیم که جیمین شمارتو از اون آقا گرفت و رفت پیش بقیه‌ی اعضا یعنی خونه ) جیمین : سلام بچه ها ! برای امشب کیمباب گرفتم ( نمیدونم درسته یا نه ) وی : جوووون خیلی هوس کرده بودم 😄😛 جین : ای کاش سوپ جلبک میگرفتی هاااا ! جیمین : هر روز داری جلبک میخوری بسه دیگه ! شوگا : چرا انقدر دیر کردی ؟ نگرانت شدم 😔😓 ( جیمین هنه چیز رو توضیح داد ) کوکی : اوووووو 😏 چه رمانتیک جیمین : 😒 خفه پیلیز ار ام : خب حالا الان حالش خوبه ؟ جیمین : یس جی هوپ : حالا خوب شد چیزی نشد اشکال نداره بیاید غذا رو بخوریم سرد شد 😋😊

صبح فردا از خواب سریع بیدار شدم چون قرار بود برم تست گریمور شدنم رو بدم رفتم جایی که قرار بود تست بدم نیم ساعت وایسادم تا بی تی اس و اون کسی که تایید میکرد بیاد اول اون خانمه اومد تو و گفت امروز به عنوان استثنا خود بی تی اس گریم میشن منم گفتم جیمین منو میشناسه جوووووون 😖😨 یعنی منو ببینه یادش میاد ؟ آره دیگه این چه سوالی بود آخه ؟ یهو در باز شد و گل آمد 😂😂😂 من خیلی استرس داشتم نمیدونستم جیمین وقتی منو میدید چه ریکشنی داشت! اومدن تو اون مرده داشت ما رو معرفی میکرد رسید به من که جیمین خشکش زد و گفت : ت..تو.تتو... تو همونی ! وی گفت : چی ؟ جیمین : این همون دختر دیروزیه است !

وی : واقعا ؟! جیمین : آره 😲😲 شوگا : پس خوب شد دیگه 😏😏🙄 جیمین : 😒😒 من برگشتم تا جیمین رو ببینم دیدم زل زده بهم چشمام گرد شد و نفسم رو حبس کردم قلبم داشت میومد تو دهنم اون آقاهه گفت : اعضای بی تی اس ! شما کدوم رو انتخاب میکنید تا گریم کنن شما رو ؟ جیمین سریع گفت : ۱/ت ( شما رو میگفت )*_* من : آم...ا... باشه ! دلم داشت میترکید ...

جیمین : سلام مجدد ۱/ت ! نمیدونستم میخوای گریمور بشی ! همینجوری که داشتم گریمش میکردم گفتم : ا...مم....ام خب سلام ! گریم تموم شد و همه از کار من تعریف کردن یکم با هم صحبت کردن و گفتن که شما رو قبول میکنن !!! منم داشتم از ذوق بال در میاوردم ! از اتاق اومدم بیرون و به خودم گفتم : وای خدا از این بهتر نمیشه که جیمین وسط حرفم پرید و گفت : تو کارت واقعا حرف نداره فردا صبح بیا برای گریم کردنمون اخه کنسرت داریم ! من : باشه . ولی چه ساعتی ؟ جیمین : ۷ صبح من : باشه فعلا خدافظ .

صبح با یه ذوق خواستی بلند شدم و رفتم سر کار رسیدم وسایل ها رو چیدم و دیدم دارن میان من گریمور جیمین بودم 😍😍😍 اومد نشست رو صندلی یه نگاه طولانی مدتی بهم کرد و به آینه به صورت خودش خیره شد در حالی که مت داشتم میموردم گریم تموم شد و رفتن اجرا ! همینجوری داشتم نگاشون میکردم که ...

دیدم صحنه داره آتیش میگیره و جیمین پایینِ شلوارش داره آتیش میگیره پریدم سرش و کشیدمش عقب وقتی کشیدمش عقب دیدم که بیهوش شده دستم رو گذاشتم زیر سرش و سرش رو بلند کردم و گفتم : جیمین ! جیمین ! بیدار شو !!!! لطفا بیدار شو ! بقیه‌ی اعضا سریع اومدن و گفتم : زنگ بزنید اورژانش سریع !!! 😭😭😭😢😢

وی : باشه باشه ! زنگ زدن به اورژانش و اورژانش اومد جیمین رو گذاشتن رو‌ی تخت و بردن منم یه ماشین گرفتم و سریع رفتم بیمارستان ! وقتی رسیدم دیدم دارن شوک میدن اشکم از چشمام پایین ریخت و زدم زیر گریه 😍😍😢😢😢😭😭 و غش کردم... از زبان کوکی : دیدم ۱/ت داره گریه میکنه زیاد توجهی نکردم ولی بعدش دیدم غش کرد رفتم پیشش و گفتم : ۱/ت ! ۱/ت ! بلند شو ! وای ! بچه ها بیاید اینجا ۱/ت غش کرده ! جی هوپ : ای وای یکی بیاد کمک !!!! منو بردن تو یه اتاقی کوکی و وی کنارم بودن وقتی به هوش اومدم گفتم : جیمین ! جیمین ! جیمین حالش چطوره ؟ کوکی : خداروشکر حاش خوب شده من : وای خدایا شکرت !

بعد رفتم اتاق جیمین : دیدم به هوش اومده نشستم رو صندلی و بهش گفتم : حالت خوبه ؟ جیمین با حالتی که نمیتونست خوب حرف بزنه گفت : خوبم ممنون 😊 من : خدایا شکرت ! دیدم داره همینطوری نگام میکنه ! خجالت کشیدم و گفتم اگه چیزی لازم داری بهم بگو ! جیمین : ممنون 😍 من : 😍😍🙃🙃

ممنون که داستان رو خوندید تو پارت بعد یه دایتان خیلی متفاوت میبینید یه اتفاق واقعا جالب میوفته پس همراهی کنید و نظر بدید ❤❤

بازم ممنون که تست رو خوندید نظر و لایک یادتون نره تا تست بعدی بای 🤗🤗😙😙❤