
سلام ارمی ها اینم از پارت سوم اگه بد شد شرمنده چون من سر کلاس پارت سوم رو نوشتم 😉😂 اگه میشه نظر بدید 😊😊😚
تا اینجا خوندید که رفتید تو اتاق جیمین تا بهش سر بزنید حالا گفتگوی شما و جیمین : جیمین : ۱/ت ! شما : چی شده جیمین ؟ چیزی احتیاج داری ؟ خب چیزه ! امم.. مم...خب... باید بگم اگه میشه به جای گریمور مدیر برنامه ریزی هامون بشی ! با خودم گفتم نکنه ! نکنه که جیمین عاشق...🙂 نکنه جیمین عاشق من شده !!!! وای خدا ! بهم این پیشنهاد رو داده تا بهش نزدیک تر باشم 😆😆 منم قبول کردم پایان گفتگوی شما و جیمین
از اتاق جیمین بیرون رفتم و رفتم پیش دکتر و دکتر بهم گفت میتونن مرخص بشن من رفتم اتاق جیمین و گفتم : دکتر اجازه داد مرخص بشی ! میتونی بلند بشی ؟ جیمین : آره ولی خیلی پاهام درد میکنه ! من بلندش کردم بهش گفتم دستت رو بزار رو شونم ! جیمین هم گذاشت وقتی داشتیم سمت خروجی بیمارستان میرفتیم یهو چشمم به جیمین خورد و دیدم همینجوری داره منو نگاه میکنه یهو دلم تکون خورد و چشمام به چشم جیمین اتصالی کرد 😋😅😍😍 و آخر سر جیمین نگاهش رو برگردوند و موقعی که داشت نگاهش رو از من بر میداشت یه لبخند زیبایی زد و نگاهش رو از من برداشت واقعا لحظهی زیبایی بود و تا دم در بیمارستان رفتیم دیدم کوکی منتظر ما هست ! از دور بهش سلام کردم و دیدم داره میاد سمتمون اومد پیشمون و گفت : ممنون ۱/ت ! خیلی زحمت کشیدی ! راستی جیمین تو موقعی که بیهوش بودی ۱/ت پیشت وایساد تا بیدار بشی ! جیمین : ممنون ۱/ت واقعا خسته شدی! ممنون من : نه بابا کاری نکردم خجالتم ندید ! کوکی همینجوری شاهد نگاه های عاشقانهی ما بود 😂😂😂😂 قیافهی کوکی : 😏😖😮😰😹😹 قیافهی من : 😶😶😶 قیافهی جیمین : 😍😍😘 😂😂😂توصیف خوبی بود ؟😂😂😃 جیمین : میخوای تو هم بیا خونمون ؟! من : نه زحمت میشه ! کوکی : نه بابا چه زحمتی بیا سوار شو ! من : باشه ممنون ☺🙂 رفتیم خونه و در خونه رو باز کردیم !
اول از همه وی بلند شد تا جیمین رو بقل کنه ! ( مهربون من ) بعدشم شوگا ! چون دلش خییییلی مهربونه بچم 😢 همه با هم ازم تشکر کردن ! واقعا ذوق مرگ شدم ! بعد از چند روز : جیمین : من میرم بیرون ! کوکی : داری میای یه شیر موز هم بگیر بیار 😂 جیمین : باشه شکمو 😋😊 من : نه ! منظورم اینه که تو نرو ! ( میترسیدم چیزیش بشه !) جیمین : چرا ؟ من : آخه ! اممم.....خب ! چیزه ! امممم......ااا..مم تو نرو ! جیمین : چرا اونوقت ؟؟🤔 من : میشه یه لحظه بیای ؟ ( اینو به جیمین گفتم ) جیمین : باشه ! من : ممکنه چیزیت بشه برای همین تو بمون من میرم ! جیمین : باشه هر جور راحتی ! من: 😊 که دیدم....
جیمین دستش رو گذاشت اونور سرم ! دیگه نمیتونستم حرکت کنم ! پاهام انگار قفل شده ! نمیتونیتم تکون بخورم داشتم آب میشدم از خجالت جیمین دستش و گذاشت و نزاشت جایی برم 😍😶 من : میشه برید کنار ؟ جیمین هیچی نگفت و نگام کرد ! قلبم رو هزار بود 😣😣😥 داشت نزدیک تر میشد ! که گفتم : لطفا برید کنار آقای پارک جیمین !!! جیمین : 😍😍😏😏🙄 جیمین گفت : بفرمایید ! من : ممنون !
رفتم تو آسانسور و یه نفس راحت کشیدم رفتم خرید کردم و برگشتم ! جیمین داشت نگام میکردم ! منم از خجالت قیافهام اینجوری شده بود : 😶😶😶 کوک : ممنون !😊 من : خواهش 😁😁 گفتم : من دیگه برم ! خدافظ همگی ! همه گفتن : خدافظ ! بعد دیدم جیمین اومد پیشم و گفت : میشه شمارتو بهم بدی ؟ من : چرا ؟ جیمین : بالاخره مریض هستم شاید چیزی ازت خواستم 😌😌😌 من : نوکر شما تشریف دارم ؟ جیمین : نه منظورم این نبود 😥😥😥 من : باشه بابا ! یاد داشت کن ! بعد نوشت ! گفتم : چی سیو کردی ؟ جیمین : نوشتم ۱/ت ! ( اسم شما ) من : آها باشه ! جیمین : فعلا بای ! ( این ماجرا داره که بعدا میفهمید )
رفتم بیرون و تو خونه دراز کشیدم ! با خودم گفتم : یعنی جیمین ممکنه عاشقم باشه ؟ همچنان من : نه بابا ! این چیزا دیگه چیه میگم آخه ! و بعد انقدر خسته بودم که خوابم برد ! بلند شدم و رفتم صبحونه بخورم که دیدم یکی زنگ خونه رو زد ! در رو باز کردم که دیدم جیمینِ ! گفتم : اِع ! جیمین ! اینجا چیکار میکنی ؟ جیمین : میخواستم بگم امشب میام دنبالت بریم یه جایی ! من : چرا اونوقت ؟ برای چی باید بیام ؟ جیمین : تو بیا بهت میگم ! من : باشه ! چه ساعتی ؟ جیمین : ساعت ۷ ! من : باشه ! فعلا بای ! جیمین : بای ! رفتم تو و در رو بستم رفتم تو اتاقم و رو بالشم کلی جیغ زدم ! گفتم : یعنی چی میخواد بهم بگه ؟ دیدم ساعت شش و نیمه رفتم لباسام رو پوشیدم لباسام یه هودی آبی بود با یه شلوار جذب مشکی موهامم بلوند بود و تهش قهوهای بود ( های لایت ) یه کتونی سفید هم پوشیدم و زدم بیرون ! دیدم یه ماشین اومد جلوم ! جیمین بود ! سوار شدم و گفت : سلام ! من : سلام ! بعد تو راه بودیم که گفت : میخوام یه چیزی رو بهت بگم ! بگم ؟ من : بگو خب !
جیمین : من دلم میخواد با من باشی ! من : چی ؟ جیمین : من دوستت دارم ۱/ت ! من خشکم زد ! گفتم : ماشینو نگه دار ! جیمین ماشینو نگه داشت و منم بلا فاصله از ماشین پیاده شدم و رفتم و دویدم ! جیمین : صبر کن ۱/ت ! همینجوری که داشتم میدوییدم که دیگه جایی رو ندیدم ! یکی دستش رو گذاشت رو چشمام ! داشتن منو میدزدیدن ! که دیدم صدای مشت اومد ! یکی داشت اون کسی که منو دزدیده بود رو میزد ! چون اون مرده رو دهنم دستمال بیهوشی گذاشته بود دیگه چیزی رو ندیدم و بیهوش شدم !
از زبان جیمین : ۱/ت ! ۱/ت ! بلند شو ! لطفا بیدار شو ! ۱/ت رو گذاشتم تو ماشین و رفتم تو خونهی خودم ! از زبان من : وقتی بهوش اومدم تو یه اتاق بودم ! سریع رفتم سمت در ! فکر کردم دزدیده شدم و اون الان منو زندانی کرده ! ولی دیدم خونهی جیمینِ ! جیمین در اتاق رو باز کرد و گفت : نترس بابا ! خونهی منه ! من : آها ! یه لحظه فک کردم منو دزدیدن ! جیمین : داشتن میدوزدیدن که من نزاشتم !🙂🙂 من : ممنون ! همچنان من : راستی ! تو زیر چشمت کبوده ! جیمین : مهم نیست ! خوب میشه ! جیمین دستش یه لیوان آب بود و اون یکی دستش یه قرص ! داد بهم و گفت : بیا بخور برات خوبه ! گرفتم از دستش رو خوردم بعد گفتم : ممنون ! 😊 بعد گفت : برو بخواب یکی دو ساعت دیگه بیدارت میکنم ! من : نه ممنون ! رفتم نشستم رو مبل و گفتم : غذا خوردی ؟ جیمین : نه هنوز !
من : خب من برات یه غذای ایرانی درست کنم ؟ جیمین : میتونی ؟ 😃 من : آره 😊 همچنان من : پس من میرم درست کنم ! رفتم که درست کنم و بالاخره تصمیم گرفتم که قیمه درست کنم وقتی درست کردم جیمین گفت : وااااااای ! چه بوی خوبی میاد ! من : 😊😊😊 جیمین : ۱/ت ! من : بله ؟ جیمین یه کادو از بقل میز آورد و گذاشت رو میز و گفت : بازش کن ! تصور کادو : کادویی بود که جعبهای بود جعبهاش مخمل قرمز بود ! من بازش کردم و دیدم یه گردنبند خیلی خوشگل هست ! چشمام گرد شد و گفتم : این برای منه ؟ جیمین : آره ! همچنان جیمین : تو ایران همه مثل تو خوشگل هستن ؟ یا فقط تواینطوری هستی ؟ من : 😶😶☺ جیمین از جاش بلند شد و گردنبند و برداشت و رفت پشتم ، گردنبد و بست و بقلم کرد جیمین گفت : میدونی من تو رو توی گوشیم چی سیو کردم ؟ من : نه نمیدونم ! جیمین : تو رو سیو کردم : عشق زیبام من : ااااااممممم...... همچنان من : جیمین ! جیمین : جانم ؟ من : قول میدی کنارم بمونی ؟ جیمین : مگه میشه ترکت کنم ؟ من : 😊😊😍 جیمین : تو بهترین اتفاق زندگی منی ! بعد از جات بلند شدی و جیمین..... بقیه در پارت بعد 😉
خب خب ! این پارت هم تموم شد ! ببخشید که این پارت یکم بد شد ! پارت بعد جبران میشه 😉😉 حالا این پارت خوب بود ؟ تو نظرات بگید 🤗😙😙😙
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها !
توی پارت هفت این داستان میوفته که خیلی متفاوته !
پس اگه یکم این پارت ها حوصله سر بره یکم تحمل کنید ! چون از پارت شش به بعد کاملا داستان متفاوت میشه ❤❤❤
خوب بود...فقط اگه دقت کنی یه قسمتیش داره میگه که:((درب پاشین رو باز میکنه و میره تا اون اتفاقات میفته و خودشو توی خونه جیمین می بینه)).
بنظرم این قسمت یکم باید ا/ت در مقابل جیمین سرسخت تر باشه...درهر صورت قبلش جیمین بهش گفته بیا باهم باشیم.
و اون از ماشین رفته بیرون....و خب این یکم غیر منتظرست که بعدش انقدر سریع بخواد خودش بگه ترکم نمیکنی یا پیشم می مونی....
ولی درکل عاالی بود..ممنونم
ادامه بده. منتظریم💗😄
اون موقع داشت مثلا خودش رو لوس میکرد 😝😝
بخواتر همین اینجوری کردم
ممنون از نظرت ☺😙
من هنوز تو شک هستم
وای خدا جون 😍😍😍
وقتی می خوندم قلبم
امد تو دهنم داستانت
عالی بود حرف نداشت
بی صبرانه منتظر پارت
بعدیت هستم💜💜💋💋
عرررر من مامانمو میخوامممم😭😭😭عاااللیییی🤩😘😘😍😍🤩🤩
آفرین عالی بود حرفی ندارم بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم خیلی خوب بود
💙💙💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍