
سلام به روی ماهتون💖😘 ناظر جان لطفا منتشر کن💜
__مرینت:یه لحظه توی ذهنم فکر کردم الان میخورم زمین ضربه مغزی میشم میمیرم😐 ولی واقعا کسی که منو گرفت احساس کردم فرشتهی نجاتم بود...سرمو برگردوندم که ببینیم کی منو نجات داد متوجه شدم بل بله اگرست خودمونه(دیدین چقد گمراهتون کردم؟😂) وای من حاظر بودم میمر.دم این منو نمیگرفت... ادرین:خوبی؟ همونطور که با-زو هاش رو گرفته بودم برگردوندمش به سمت خودمو یه دست کوچیک به لباسش کشیدم تا خاکهای لباسش بریزه... خوبی؟ _چشم دیدنش رو نداشتم بعد از اون حرفی که زد خیلی ازش عصبانی بودم. دستمو از حصار دستاش جدا کردم و جدی برگشتم بهش و به مسیرم ادامه دادم که دوباره گرفتم.چیکار میکنی! _یه لحظه صبر کن دو دیقه یه جا بند نمیشی؟ _اگر اون یهجا دستای شما باشه نه! بند نمیشم! _خیلی خب اروم باش نگفتی خوبی؟ _حوصلهی بحث کردن نداشتم اروم و بیمیل گفتم:خوبم. _به خودم یکم نزدیکش کردم ولی خیلی کم و توی چشمای براقش زل زدم و با سختی ادامه دادم:من متاسفم.من واقعا نباید اون حرفا رو راجعبه پدرت میزدم. منو ببخش. ببین من تاحالا از کسی عذرخواهی نکردم ولی الان دارم میکنم منو نگاه کن.لطفا منو ببخش. _پوزخندی رو صورتم شکل گرفت
و بعدش ادامه دادم: هه با یک عذرخواهی درست میشه؟ _اره میشه چون من منظور بدی نداشتم. _داشتی. _نداشتم. _داشتی _نداشتم _داشتی _نداشتم. (جرررر😐😂) _اه بسته حوصلتو ندارم اینقدر منو اذیت نکن اومدم اینجا فقط به خاطر فیلیکس الانم ولم کن... _تا زمانی که نبخشیم ولت نمیکنم. _زشته الان یکی ببینه چه فکری میکنه ولم کن. _چه فکری میکنن؟😁 _باورم نمیشد خندید!! فکر میکردم تاحالا نخندیده بود:/ خندههاش صورت سفیدش رو زیباتر میکرد... وای خاک عالم به سرم این چر.تو پر.تا چی بود من گفتم!!!!! _داشت بهت زده نگاهم میکرد جوری که ازش پرسیدم:چیزی روی صورتمه؟ _به خودم اومدم و گفتم:امم نه نه.بعد برای اینکه ضا.یع نشم گفتم:اخه اولین بار بود روی صورتت خنده ددیدم اقای اگرست (باتمسخر) _اره خب قبل از تو گاهی اوقات میخندیدم. _خیلی عصبانی شدم چطور جرات کرد همچین حرفی بزنه!!! اومدم جوابش رو بدم که دوتا پیرمرد و پیرزن شیکپوش اومدن سمتمون. پیرمرد:سلام جوونا ببخشید ما برای ملاقات با اقای اگرست اومدیم،،، ادرین:با شکل دوستانهای مرینت رو نگاه کردم و دستش رو ول کردم اونم حفظ ابرو کرد و ترک نکرد...کتم رو صاف کردم و گفتم:خوشامدید طبقهی بالا هستن. پیرزن:ممنونم پسرم.نا*.مزدت خیلی زیباست
__مرینت:اون چی گفتتتتتتتت! ادرین:وای این چرا اینو گفت...امم ممنونم اما ایشون فقط دوست من هستن. (آی که چقدر از این جمله ما میراکولرا متنفرییییم😭😑) مرینت:امم ببب بله بله ما حتی دوستم نیس...... که با لگدی که اگرست به کفشای قشنگم زد حرفم رو تغییر دادم و گفتم:یعنی ما فقط دوستیم. پیرزن:*خنده*اخ از دست این جوونا که عشق از نگاهاشون موج میزنه و میگن عا.شق نیستن... مرینت:نه خانم شما واقعا اشتباه برداشت کردید.. _عزیزم من فقط بهتون یک نصیحت میکنم(دستشو میزاره رو شونهی مرینت و ادرین) دقت کنید و عشقتون رو درون قلبتون پیدا کنید و وقتی پیداش کردید به هم اعتراف کنین ایندهی خوبی در انتظارتونه. (رفت) مرینت:ااا این چی گفت؟ ادرین:اااا من واقعا نمیدونم چی بگم... _یه وقت حرفاشو جدی نگیریا !!! _چی؟نه اصلاااااااا. کی بود حالا؟ _فوضولیت گل کرد؟ _سرمو به نشونهی قهر برگردوندم، _خیلی خب ببین اون و شو.هرش یکی از شرکای شرکت اگرست هستن. زنه به اینکه جیزی رو اشتباه نمیگه توی شرکت معروفه. _بهت زده نگاهش کردم و بعدش به خودم اومدم و گفتم:اممم خب لابد امشب برای اولین بار اشتباه کرد. _موافقم
_وباز هم😄_مرینت:از اینکه یکی فکر کرده من نا.مزد این یخیم خیلی عصبی شده بودممم. فیلیکس اومد سمتمون. به وضوح جا خوردنش مشخص بود. فیلیکس:اااا شما اشتی کردین؟ ادرین:اشتی کردن دلیلی برای صمیمی شدن نیست! مرینت:درسته. فیلیکس:ببینید شما حالتون خوبه؟اخه اون پیرزنه که اومده بود پیش من میگفت نا.مزد ادرینی! مرینت:یهو پقی زدم زیر خنده ولی ابرو داری کردم و ریز ریز میخندیدم...بعدش اشکی که به خاطر خندهی زیاد از صورتم اومد رو پاک کردم و ادامه دادم:حالا اون یچیزی بگه تو باید باور کنی؟ _خب معمولا همهی حرفاش درسته. ادرین:خب اینیکی نه! فیلیکس:مری؟ _بله؟ _میشه بری پیش اون دوتا خانما؟ _کیا؟ _همونا که دارن اون گوشه بگو بخند میکنن ادمای خوبی هستن میتونی باهاشون دوست بشی. _خب باشه ولی یهباره بگو برو دنبال نخود سیاه میخوام با پسرخالم حرف بزنم دیگه😑 _امم لبخند دندون نمایی زدم و گفتم:امم برو دیگه. _باشه باشه میرم. _بعد از اینکه مرینت رفت با حالت تقریبا عصبانی برگشتم سمت ادرین و گفتم:ادرین تقریبا تو حلق هم بودید😐 _چی میگی بابا! خواستم ازش بابت اون روز معذرت خواهی کنم که هی میخواست دَر بره منم گرفتمش اونم بخشید و خواست بره که اون خانمه پیداش شد. _ببین میدونم.. میدونم من به عشق اعتقاد ندارم.... _خب؟ _ولی.....ولی.... ببین.... من نمیدونم این درسته یا نه..... اما...... خب..... شاید غلط.....باشه.... ولی..... _عه فیلیکس بگو وقت نداریم
خب من.... من عا*شق مرینت شدم! _خب؟ _خب! _خب کاملا مشخص بود که دوسش داری فقط نمیخواستی باور کنی... _یعنی میگی اونم فهمیده؟ _نهبابا دخترا این چیزا رو نمیفهمن. (شات اپ😑) _خیلی خب،،، میخوام امشب بهش پیشنهاد دوستی بدم. _به به شادوماد😂 _هیس میشنوه... _خب میخوای چیکار کنی؟احیانا که نمیخوای بهش ربه این زودی حلقه بدی؟ _نه بابا یه دسته گل رز واسش گرفتم. _یه دسته؟! _اره مگه چیه؟ _وقتی میخوای نشونهی عشقت رو بهش ثابت کنی باید یک گل رز قرمز بدی نه یک دسته! _واو کَلَک تو از کجا میدونی؟ _اینو همه میدونن. (همه😂) خیلی خب... 《مرینت》 سلام خانما،،، مهتا:سلام عزیزم. (اینم اجی مهتا😍) من مهتا هستم میخوای به جمع ما بپیوندی؟ _امم البته... افسون:سلام عزیزم من افسون هستم اینم دوستم مهتائه. (اینم از اجی افسون😍) _خیلی خوشبختم. ازشون خوشم اومد... یکم بگو و بخند میکردیم... تا صدای مردونهی پر ابهتی رو شنیدم... گابریل: امتحان میکنیم امتحان میکنیم(با میکروفون حرف میزنه😂الان موقعیتشون اینجوریه که گابریل روی یه سَکو هست و بقیه مهمانان نشستن روی صندلی و به حرفاش گوش میکنن) گابریل:خب همگی خوشامدید... بنده گابریل اگرست بنیانگذار شرکت اگرست هستم... همینجور که همگی اطلاع دارید پس از ۱۲ سال پسر و دختر من همراه پسرخالشون به پاریس برگشتن... این جشن یک خوشامد گویی کوچیک برای اونا محسوب میشه...
پسر من در نیویورک ۴ سال دورهی مدلینگ دید و الان یک مدل معروف شده همونطور که خودتون میدونید.... میخوام از پسرم ادرین اگرست دعوت کنم برای اومدن روی سِن... مرینت:همه واسش دست زدن جز من... ولی یکی دیگه اومد اون اگرست نبود!! واو این یکی خیلی خوشتیپه چرا اینقد جذابههههه! پس خودش کو؟ عه خودش بود😐 پس چرا یهو ایمقد تغییر کرد یا من اینجوری حس کردم؟ نمیدونم؟ بیمیل به وروراش گوش کردم.... ادرین:خوشحالم که برگشتم به شهر خودم و تونستم یک مدل خوب باشم.... و خوشحالم که الان دور همدیگه جمع هستیم... (ببخشید من زیاد سخرانی بلد نیستم یه چیزی میگم😂😐) توی سخرانی که میکردم چشمای اون دخترهی پرو هی خودنمایی میکرد...چقدد ابن چشما اشنا بودن...حواسم رو دادم به جمعیت و ادامه دادم:راستش پسرخالهی من سری حرفایی داره که بهتره همینجا بزنه من دعوت میکنم از پسرخالم، فیلیکس اولدمن! فیلیکس:با همون گلی که برای مرینت گرفته بودم بالا رفتم...تا حالا اینقدر استرس نداشتم... رفتم بالا و گفتم:اممم سلام. خب.... راستش.... زیاد اهل مقدمه نیستم... اما مرینت جان (بادستش به مرینت اشاره میکنه) میتونی بیای پیش ما؟ مرینت:وای عجب خواستهی سختی... با کمی خجالت بالا رفتم... اون اگرست و اگرست بزرگ(😐) کنارم بودن اییییی.. فیلیکس:جلوش زانو زدم و گل رو به سمتش گرفتم:مرینت؟من عا^شقتم! (نتیجه کارتون دارم💖)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
این اولین باره دلم برای فیلیکس سوخت . گناه داره بچه عالی بود
اخرین خط اسلاید اخر رو که خوندم گفتم: بسم الله الان سکته میکنم!
واییییی ممنون عزیزم 😘😍
خب آوین پیدا شد
رفته بود باغ دختر خانم 😐
دختری در باغ 😂
فرنوشا ممنون که انقدر به فکر آوینی و به من کمک میکنی تازه میفهمم آوین چرا انقدر دوست داره
شبیه خواهر بزرگه شدی واس من 😊
حالا که بحثش شد داداش نمیخوای 😁
عه خداروشکر😍 ممنون ولی اوین اجی منه و من همیشه مواظبشم و دوسش دارم🙂✌🏼 میگم یه جوری گفتی احساس کهولت و پیری کردم😐 چرا داداش زیاد دارم ولی از قدیم گفتن هرچی بیشتر بهتر😄😄خو من فرنوشا ۱۴ ساله و فک کنم تو هم طاها ۱۳ ساله😐من همهچیزو میدونم😂😂😂😂
منم پیر نیستم 😐
13 نه 12
بابا میگم خودم احساس پیری کردم یعنی خودم
پارت بعد چرا نمیاد تو نظرسنجی اضافه کن
اجی وقت نکردم به خدا بنویسم تازه رسیدیم شمال از ساعت ۵توی راه بودیم
شمال اومدین ایران گردی
مهم نی جوجولی
نه😄ما معمولا این موقع سال چون هوا سرد و باحال میشه میریم شمال. قبلش هم رفته بودیم مشهد به خاطر کار بابای من و عموم (بابای ارسلان) و بعدش رفتیم تهران چون خواستیم بریم شمال.توی تهران یکم استراحت کردیم همین😂😂😂😂😂
خخخخ
وای دلت میاد فیلیکس به این خوبییییی😣💖_____________ وای خدا اره فیلیکس خیلی خوبه فیلیکس خوب باشع خوب باید سر به بیابون بزاره
اصلا هیچکی بدتر از لایلای ور پریده نیس 😂
یص اینو موافقم✌🏼😂
آجی منم بیار تو داستان
میخوام دوست مری باشم🙃
باش عجقم اسمتو بوگو✌🏼😂
هانا
اوکی کیوت
فرنوشا از آوین خبر داری ؟
باز غیب شده
هر چی پیام میدم جواب نمیده
البته ساعت 10 آنلاين شده ولی فکر کنم بهش گفتم پسر نبینم دور و ورت ناراحت شده
تو که دختری بگو از این حرف ناراحت میشی یا نه ؟
مثلا ارسلان بهت بگه پسر نبینم دور ورت ناراحت میشی 😂
خو اره دیگه پسرا روی عشقشون غیرتی میشن دیگه. نه خبری ندارم اگر خبردار شدی حتما به منم بگو
واای خیلی گشنگ بود زود پارت بعد و بزار♥🥺
اشکال نداره همیشه داستانا اولش عاشقانه نیست ولی بعدش خیلی قشنگ میشه
ممنونم اجی قشنگم😍😘
بالاخره منتشر شد. بالاخره منتشر شد. بالاخره منتشر شد😂😂😂😂😂😂
یص😄😄