
سلام به روی ماهتون😍ناظر عزیز و محترم این پارت هیچییییی نداره لطفا منتشر کنید😘
مرینت:وقتی رفتم خونه مارک نبود.دلم میخواست الان پیشم بود.ولی عجیب بود ساعت ۱۰ بود.چجوری نیومده بود! خیلی خسته بودم. رفتم توی اتاقم و به حرفای اون پسرهی #÷@×* فکر میکردم.اخه مگه من چی گفتم؟! مهم نیست اصلا ارزش فکر کردن نداره.بهتر بود میخوابیدم تا فردا خوب به نظر برسم. 《صبح》 صبح که بیدار شدم پاهام منو به سمت کمدم هدایت کردن. خب چی بپوشم؟؟؟؟ اممم این خوبه. یه تِل صورتی ساده و بلوز بنفش که مایل به یاسی بود و یک دامن جین صورتی پوشیدم. رژ؟ ریمل؟ نه نه،،،، من نیازی به ارایش ندارم در عوض ارایش کردن کمی عطر زدم و راهی دانشگاه شدم. 《ادرین》 صبح بود. خیلی خوابم میومد،،، کت جین و بلوز سفید ساده و شلوار مشکی کتان و کفش چرم... ترکیب خوبی بود. یکم ادکلن زدم و ساعتم رو تنظیم کردم و به سمت اتاق فیلیکس رفتم:امادهای؟ فیلیکس:اره داداش بریم... یادت نره از دختره عذرخواهی کنی. _من فکرامو کردم.ازش عذرخواهی نمیکنم! لیاقت نداره. _عه مگه چیکارت کرد؟ _نمیدونم ازش خوشم نمیاد حس عجیبی دارم. _اما دلم نمیخواد راجعبه منم همین فکرو کنه،،،، _منظورت چیه؟ببینم نکنه عا-شقش شدی کَلَک؟ _چی منننن!!! معلومه که نه خودت خیلی خوب میدونی که من به عشق اعتقاد ندارم.
__دانشگاه__ مرینت:رسیدم دانشگاه الیا رو دیدم و با اغوش باز به سمتش رفتم:سلام دوستجونجونی خودم. الیا:سلام عزیزم حالت بهتره؟ _خوبم اصلا ارزش ناراحتیای من رو نداره. _درسته بیا بریم سرکلاس. فیلیکس:خانما یک لحظه. مرینت:خوشحال بودم که فیلیکس اومد اما با دیدن اگرست کنارش لبخندم ماسید،،، نینو:الیا یه لحظه. الیا: اومدم مری من میرم صحبتت که تموم شد بیا. _اوکی. فیلیکس:صبحت بخیر. _ممنون صبح توم بخیر... _ادرین؟داداش؟ اممم چیزی نمیخوای بگی؟ _خب؟صبحبخیر. مرینت: تمایلی به جواب دادن نداشتم ولی برای اینکه متوجه بشه واسم کار دیروزش مهم نبود با روی تقریبا خوش پاسخش رو دادم:ممنونم صبح شما هم بخیر. _نمیدونم چیزی توی چشمای قشنگش دیدم که دلم به رحم اومد و گفتم:ببینید...دیروز... اولین بار بود میخواستم از کسی عذرخواهی کنم یهو دلم خواست رابطمون تغییر نکنه و حرفمو خوردم و گفتم:مهم نیست من میرم سرکلاس. مرینت:این چرا اینجوریه؟ فیلیکس:مهم نیست نظرت چیه دیگه راجعبه ادرین صحبت نکنیم؟هیچوقت! که ناراحت نشی....خودمون! باشه؟ _چرا اینجوری میگی؟اونم اگر شعو^ر داشت میتونست بامنو تو وقت بگذرونه. _حس میکنم خودمو خودت بیشتر بهمون خوشمیگذره. _خیلی خب موافقم من برم سرکلاس. _برو بعد از کلاس میبینمت. _میبینمت
____بعد از کلاس___ مرینت:آلیا من این مبحث رو متوجه نشدم. _منم. _چیکار کنیم امتحان داریماااا. _من همیشه از نینو کمک میگیرم میخوای تو هم باهامون بیای؟ _نه راستشو بخوای چون زیاد با نینو صمیمی نیستم درست متوجه نمیشم. _خب میخوای چیکار کنی زیاد وقت نداریم. _فیلیکس! اون عالیه با کمک اون نمرم عالی میشه. _مگه نمراتش رو دیدی؟ _نه ولی بهش ایمان دارم کسی که اینقدر دوست داشتنی و باشعوره قطعا درسش هم عالیه! _اوکی پس من برم بابای. _خدافظ..فیلیکس؟ فیلیکس:سلام مری جونم. _مری؟ _خب اره مخفف اسمته،،، _داداشمم مری میگه بهم. _خب اون داداشته فرق میکنم. _اگر تو هم باهام صمیمی تر بشی مثل داداشم میشی. _خب ولش کن.... چیزی میخواستی بگی؟ _اره.میتونی امروز بیای خونهی ما؟ _منننن! _چی، تعجباوری گفتم؟ _نه میدونی من زیاد اخه تاحالا با کسی اندازهی تو گرم نگرفته بودم الان یکم واسم عجیب بود. _خب میای؟ _اگر خوشحالت میکنه چرا که نه؟
فقط موبایلم داره زنگ میخوره یهلحظه جواب بدم. الو؟جونم؟ ادریانا: سلام داداشی چطوری؟ _ممنونم ابجی کاری داری یکم سرم شلوغه... _اره داداشی.قراره یه مهمانی برگزار بشه حدودا یک هفته دیگه. _خب؟ _بابام یه سری مرد و زن فرستاده خونه برای انتخاب لباس باید باشی تو هم ولی داداش ادرین نمیاد گفته میخواد تنها باشه و قدم بزنه کار مهمیه حداقل باید یکیتون پیشم باشه. _امم خیلی خب خیلی خب خودمو میرسونم... مرینت:نمیخوام فضولی کنم ولی مگه تو خواهر داشتی؟ _نه ادریانا گفتم که خواهر ادرینه از روی صمیمت منو داداش صدا میزنه.ببین مرینت من واقعا عذر میخوام یه کار واجب پیش اومده واسم مجبورم برم. _باشه باشه برو کارت مهمتره من فقط میخواستم مبحث اول درس دوم رو یکی واسم توضیح بده فردا ازش امتحان داریم هیچکس رو ندارم که بلد باشه به جز داداشم که اونم ساعت ۷صبح از خونه میره شرکت و ۱۱ برمیگرده... _خب چرا زودتر نگفتی ادرین بهترین شخصه هم زرنگه هم درسش عالیه. _وایسا ببینم منظورت این نیست که اون یخی بیاد خونهی من؟ _میدونی درکت میکنم ولی اگر میخوای نمرهی بیست بیاری ادرین بهترین شخصه. _چون اولین امتحانم بود باید خودمو نشون میدادم اگر اولین امتحانم نبود قطعا میگفتم به فدای سرم چرا از اون پسرهی خشک کمک بگیرم... ببین فیلیکس ازت ممنونم میدونم میخوای کمک کنی ولی اگرم من مجبور باشم قبول کنم اون قبول نمیکنه. _من خیلی عجله دارم تو اونو بسپار دست من.،،من الان میرم ادرس خونهتون رو sms کن. _باش،،،
فیلیکس:سریع نشستم توی ماشین و گاز دادم به سمت خونه.در همون حین گوشیم رو برداشتم و به ادرینن زنگ زدم. الو داداش؟ _جان فیلیکس؟ _کجایی؟ _پارک شهر دارم قدم میزنم. _پس بیکاری.ببین یه چیزی میگم جون هرکی دوس داری نه نیار منو جلو این دختره ضا^یع نکن. _خب؟ _این دختره توی درسش مشکل داره بیچاره فردا امتحان داره توروخدا برو خونهشون کمکش کن من ادریانا بهم زنگ زد کارم داره وگرنه خودم میرفتم. _خب فیلیکس کییییی؟ _ممم مرینت. _پقی زدم زیر خنده که بیشتر ازش تمسخر میبارید... فکر کن من کمک این دختر مسخر*ه کنم اخه. _ادرین اینجوری راجعبهش صحبت نکن. _نه جدا از شوخی تو واقعا انتظار داری از من که برم پیش این دختره بهش درس یاد بدم!!!! من بیشتر دوس دارم نمرش پایین باشه و بعد از امتحان با لذت نگاش کنم. _ادرین چت شده تو که اینجوری نبودی. _فیلیکس هزاربار تاحالا بهت گفتم یه حسی دارم بهش که ازارم میده. _ببین فرض کنیم شما اصن د-شمن خو^نی هستین به خاطر منم که شده اینکارو انجام نمیدی؟
ادرین:پوف کلافهای کشیدم و ادامه دادم:خیلی خب ولی بدون اصلا دلم نمیخواد. _ممنونم این ادرسی که واست میفرستم ادرس خونهشون هست. _اوکی خدافظ. باورم نمیشد از دختری که اینقدر بدم میاد مجبور بودم برم بهش درس یاد بدم،،، فیلیکس: مری سلام 《تلفنی》 _امم سلام؟ _ادرین تا ۱۰ دقیقه دیگه خونهتونه. _ای خدایا من واقعا چجوری قبول کرد؟ _مهم نیس چجوری قبول کرد مهم اینه که قبول کرد بایبای. _وای حالا من چیکار کنم بشینم به صدای ز^شتش گوش کنم؟ اهی کشیدم و منتظر موندم... 《زینگزینگ》 مرینت:نفس عمیقی کشیدم و در رو واسش باز کردم. ادرین:سلام _ااا سلا....بدون اینکه چیزی بگم بدون تعارف اومد داخل و نشست روی مبل.،، نه اقا جدا از بی ا^دبیش پرو هم هست،،، ادرین: ببین من زیاد وقت ندارم دفتر کتاب هرچی میدونی رو بیار تا باهات کار کنم. _اه اه پسرهی....نه نه مرینت ارامشتو حفظ کن،،،،خواستم بهش بگم منم وقتمو از سر راه نیووردم ولی نباید ازدستش میدادم بهترین فرصت برای یادگیری بود همه میگفتن درسش عالیه...اروم و سرد گفتم:عادت ندارم توی پذیرایی درس کار کنم باید توی اتاقم باشم. _منم عادت ندارم برم تو اتاق دختری جز خواهرم،،،، _ببینید اینقدر تا الان بحث نکرده بودیم درس رو داده بودید تموم شده بود و رفته بود... _نظر خواستم؟ _وای واقعا غیرقابل تحمل بود.دستامو مشت کرده بودم و به هم فشار میدادم جوری که حس کردم ناخنهام پوست دستمو زخم کردن. مشتم رو باز کردم و دیدم واقعا کردن.،، اصلا مهم نبود فقط خراش بود. _میاری کتابت رو یا برم؟؟؟؟ _اوفففففف! نهنهنهنهنه الان میارم،،،، وقتی کتابم رو اوردم بازش کرد و یه ذره مطالعش کرد و بعدش شروع به توضیح دادن برای من کرد،،، از حق نگذریم خیلی خوب توضیح میداد جوری که من از حرفای استاد هیچی نفهمیدم اما این یه جمله گفت کل مطلبو گرفتم
نتیجه چالش داریم💜💙امیدوارم خوشتون اومده باشه. لطفا نظراتتون رو توی کامنت بفرمایید اگر خوشتون اومده لطفا لایک کنید🍃ناظر عزیز و محترم لطفا منتشر کنید💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
یه فصلی که فقط رنگش صورتی باشه!
عالی بود 💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞
عالی بود اجی جونم 😍😍😍
راستی اجی تیزر قسمت آخر میراکلس رو دیدی ؟
راستی یه سوال اجی عکس های پارتت رو با چه برنامه ای درست کردی میشه بگی.🙏
ممنونم اجی جونم.وای ارهههه ولی هیچی مشخص نبود😐😂اجی جون با اینشات ادیت میزنم
فقط اونموقع که لیدی کتو بو.س میکنه من مردممممممممممم🙈😍
اجی داستانت عالیه ادامه بده من تازه عضو تستچی شدم لطفا حمایت کن
ممنونم گلم حتما حمایتت میکنم
سلام فالوت کردم فالوم کن اگه دوست داشتی به رمان هام سر بزن و نظرت بگو خوشحال میش
منم فالوت کردم تازه دارم داستان می نویسم خواستی سر بزن
فرنوشا ۱۴ ساعت پیش اینو گذاشتی پارت جدیدو بزار دیگ
۱۴ ساعت هنوز یه روز هم نشدههههههه
خب یکی اینجا ۵ ثانیه ب ۵ تانیه میاد چک میکنه ک تو پارت جدید رو گذاشتی
الهی قربونت بشم💖😂اجی من روزی یک پارت میدم کلا.اخه کلاس هشتم هستم و خیلی درس و تکلیفام زیادهههههه
عالیییییی
چ ج : ترکیبی از پاییز و زمستون خیلی خوبه
ممنون اجی
اره خیلی خوب میشد
عالی 😍
ممنونم عزیزم
فالویی : بفالو
آجی میشی؟
البته فرنوشا هستم ۱۴ سالمه و شما؟
منم FAFA هستم و 12 سالمه ولی فکر نکن که کوچک تر از تو هستم عقلم بزرگه.😅😄
عالی آجی❤😍
ممنونم اجووو
عالی
یه آب و هوای ترکیبی از همه فصل ها رنگ هاش هم همینطور
مممونم