عضو 8 بنگتن پارت 4

سلام سلام بچه پارت قبلی رو اصلا حمایت نکردین اگه اینم حمایت نکنین مجبورم دیگه ادامه ندم و اینکه بخاطر شما این پارت رو زیاد میکنم💖

بعد ازینکه گفتم قبول میکنم منشی من رو برد سمت اتاق میکاپ بهم گفت : اینجا وایسا تا میکاپت کنن و بعدش لباس بهت میدن که بپوشی و منم میرم که یه مصاحبه اقتصادی آماده کنم. گفتم : باش پس من اینجا میمونم. اول امدن وضنم رو گرفتم وضنم خوب بود و نیاز به لاغزی بیشتر نبود اندام خوبی هم داشتم. قدمم واقعا خوب بود. میکاپر : خب شما همیچیتون اوکیه فقط باید اینجا یسری لباس برا امشب بپوشید (عکس لباس یونگا راستی ازین بد به مانیا میگم یونگا) واقعا لباسش خیلی ساده خوشگل بود بعدش میکاپم کردن برنده لباسش گوجی بود تو دلم گفتم (برند مورده علاقه تهیونگ🤭)

و بعدش یه سری زیورآلات انداختم. کاملا آماده بودم منتظر بودم که منشیه بیاد. یه نیم ساعتی گذشت ولی خبری از منشی نبود رفتم یکم اینور اونور رو گشتم کسی نبود یکم ترسیدم ولی بعد با یه صدای بمی حالت بهم گفت : پس قراره بیای تو خانواده ما. برگشتم دیدم تهیونگ بود عینه لبو سرخ شده بودم بایه لبخند فیک گفتم : آه بله☺ تهیونگ: اسمت چیه؟ اسمم مانیاست ولی منو یونگا صدا کن. تهیونگ : چرا قشنگه که گفتم : چون اسمم ایرانیه ته : عه ایرانیه خیلی قشنگه که..چیزه اهل کجایی؟ گفتم : اهل ایران هستم ته: پشمام واقعا من ایران رو واقعا دوست دارم واقعا خیلی دوست دارم یه روز برم ایران گفتم : آره ایران واقعا آرمی داره و کلی از آرمی ها آرزو دارن که کنسرتتون رو زنده ببینن. ته : چند سالته ؟ یونگا : ۲۳ ته : حالا کوک هم ذوق میکنه که یکی از خودش کوچیکتر قراره بیاد خانوادمون...راستی ببخشید که اون حرف بهت زدم منو میبخشی دیگه😔 گفتم : چرا نباید بایسمو نبخش... ته : عه بایستم که منم😏 داشتم اینه لبو پخته میشدم که یهو منشی امد گفت خانم جابامی (جابامی فامیلیه یونگاست) بعله من اینجام!

مصاحبه شروع شده آقای کیم تهیونگ شما هم برین سره صحنه. خانم جابامی شما هم همینجا وایسین که اگه اسمتونو صدا زدن بیاین داخل که قراره شما رو برای عضو جدید ملاقات کنن و یادتون نره که اسم و فامیله فیکتون رو بگین و بگین که اهل کره شهره سئول به دنیا امدین. یکم استرس داشتم و اینکه سوتی بدم. یکم گذشت مجری اسمم رو صدا زد و منم یه نفس عمیقی کشیدم و رفتم همه چشاشون رو من بود با یه لبخند گرم همراهیم کردن و امد بین جیهوپ و جیمین نشستم هم ذوق داشتم هم استرس و منم عاشقه این حس بودم ازم پرسیدن که اهل کجام گفتم اهل همینجا هستم و سئول به دنیا امدن. گفتن که رنگ مورده علاقت چیه : گفتم : همه رنگا ولی بنفش و زرد رو بیشتر دوست دارم. پرسیدن که حیوون مورده علاقت چیه : گفتم اسب و گربه‌. و کلییی سوال دیگه...

و وقتی که مصاحبه تموم شد خداحافظی کردیم رفتیم سمت در کمپانی که بریم سوار ماشین بشیم که کلی آدم دوره ورمون بودن کلی هیت میدادن که چقد زشتی چقد فلانی و کلی هیته دیگه که با شنیدن این هیتا بغضم گرفت ولی بروز ندادم سریع رفتم تو ماشین دیگه نتونستم تحمل کنم زدم زیره گریه و با خودم میگفتم چرا بهم انقد هیت میدادن چرا آخه میگه من چمه😭😭😭 یونگی گفت : عب نداره اولا همیشه اینجوری هیت میدادن بزار اول بفهم چه صدایی داری بعد میفهمن چه گ.و.ه.ی خوردن. جیمین گفت : عب نداره بابا زیادی حرف میزنن جین : چون دارن از حسودی میمیرن که چرا جایه تو نیستن کوک : عب نداره بزرگ میشی یادت میره زدم زیره خنده جیهوپ : بخند بابا بی خیاله هیترا چرا داری میخندی چرا دارم میخندم😆 تهیونگ : بخند زیرا زندگی تلخ است🤣 کوک منو یاده حرفه بابا بزرگم انداخت که وقتی دستم زخم شده بود گفت : عب نداره بزرگ شی یادت میره نامجون : میگم چرا انقد حرف کوک برام آشناست😂 حالا داریم کجا میریم. جین : خوابگاه...چیزه شام خوردی تازه یادم افتاد که از ظهر تا به حال هیچی نخوردم گفتم : راستی نه دارم از گشنگی میمیرم

ته : عب نداره الان میریم خوابگاه جین برات یه غذا خوشمزه درست میکنه. بایه صورت خجالتی گفتم : خیلی ممنوم رسیدیم خابگاه من رفتم وسایلمو گذاشتم یه گوشه لباسمو عوض کردم و یه لباس خواب گشاد کیوت پوشیدم ( عکس بالا لباس خواب)

جین یه غذا خوشمزه درست کرد نمیدونم اسمش چی بود خوردیم و ازش تشکر کردم. (و اینم استایل اعضا تو مصاحبه) برین نتیجه مهمه!!!!!!