
سیلااااااام خوشکلا😍خدمتتون پارت دوم...انگار خوشتون اومده بود پس ایشالا بازم خوشتون بیاد😄
مرینت:داداشم خیلی خوشحال بود و مامانم رو دیدم و واسش دست تکون دادم.وقتی رفتیم داخل ادرین گفت:دیدی گفتم پرنسس هستی؟ _نهخیرم این فقط نمایش بود. _اره ولی از پرنسس های واقعی خوشکلتری، _ممنون. مارک:چیچی میگی واسه خودت پسر جون هی داره مسخره بازی در میاره واسه خواهر من. مری؟بیا بریم ابجی مامان منتظرمونه. ادرین:اما من چیز بدی نگفتم. _خودت خواهر داری بچهجون؟ _اره یه خواهر دارم همسن خواهر تو. _خب یکم بزرگتر بشی میفهمی چی میگم و نمیزاری کسی به خواهرت از این چیزا بگه، _اصن خودت مگه چقدر از من بزرگتری؟ _تو رو نمیدونم ولی من ۱۲ سالمه. _خب زیادم اختلاف سنی نداریمرمنم ۹سالمه. 《سابین》عه مارک تو باز یه پسر نزدیک مرینت دیدی جوگیر شدی. ببخشید عزیزم (مقصود:ادرین) _اشکالی نداره خانوم.شما مادر پرنسس هستید؟ _اگه منظورت مرینت خودمونه اره فسقلی من مامانشم. _خب خوشبهحالتون چون یه دختری دارید که از ماه قشنگتره. _اخی تو چقدر احساسی هستی مَرد کوچولو.نظرلطفته عزیزم.مری؟مامان جون بیا بریم دیگه... 《مرینت》اولش ازش خوشم نیومد شاید چون داداشم میگه پسرا نباید نزدیکت بشن...نمیدونم...ولی مامانییییی! _جونم عزیزم؟ _من تازه یه دوست پیدا کردم میشه باهاش بازی کنم؟
__اما مامان جون نمیشه که اینجا بمونید... امیلی:سلام من امیلی اگرست هستم. سابین:خوشبختم منم سابین استیون هستم. _شما همسر تام استیون هستید؟ _بله شما از کجا میدونید؟ _من مشتری ویژهی شرکت هستم. _اوه پس موفق باشید،فکر کنم شما مادر این پسر کوچولو هستید. _اوه بله بله ادرین جون میگم که بریم؟ (ادرین دست مری رو میگیره) نهخیرم《با داد》من میخوام پیش مرینت باشم. مرینت:منم همینطور بعد از کلی وقت دوست جدید پیدا کردم. سابین:عزیزم..خب خانم اگرست برای اینکه بچهها ناراحت نشن میتونیم اگر اجازه بدید اقا ادرین رو بیارید خونهی ما و یکم دیگه بیاید دنبالش. _پوف کلافهای کشیدم و گفتم:خیلی خب.برو پسرم مراقب خودت باش. ادرین:واااای اخجون 《با مرینت بالا،پایین میپرن》 سابین:خب اینجا خونهی ماست. دخترم نمیخوای اتاقت رو نشون دوستت بدی؟ _البته.ادرین بدو اتاقم از این طرفه. ادرین:واو چه اتاق قشنگ و صورتی! _با خندهی کوچیکی گفتم:اره خب من رنگ موردعلاقم صورتیه. _خیلی خوشحالم که دوستی مثل تو دارم خیلی مهربونی، _منم همینطور. 《دوستانه همو بغ#ل میکنن تاکید میکنم اونا هنوز بچه هستن و منظور خاصی ندارن》ادرین:میشه پرنسس من باشی؟ _من؟پرنسس!خیلی خب میدونی یکی از بزرگترین ارزوهای من اینه که پرنسس باشم. ادرین:به نظرم پرنسس ها باید ارزو داشته باشن که تو باشن!
مرینت:خب ممنونم...میای دیو و دلبر ببینیم؟ (بچه ها چون این انیمیشن مال قدیم هست انتخابش کردم) _البته ولی من تا حالا ندیدمش. _اشکالی نداره بیا با هم تماشا میکنیم.راستی به داداشم گفتی خواهر داری. _اره اسمش ادریانا هست و همسن تو هست. _شبیه توئه؟ _اره عین خودمه هم چشماش،موهاش،فُرم صورتش. _پس خیلی جذابه، _اینطور فکر میکنی؟ _اوهوم، (بچه ها این چیزا طبیعیه بین منو پسرخالم وقتی ۵سالمون بود از این چیزا بود پس یه وقت الان شاد نشید😂😂✋🏼✋🏼) مرینت:خب گذاشتمش اینم از پُفیلا،،، _ممنونم. (بچه ها الان اخر فیلم هست همتون دیو و دلبر رو دیدید همونجاش که دیو به پرنس تبدیل میشه و خودتون میدونید نمیگم😂😂😂) ادرین:چقدر قشنگ. _چی قشنگه؟ _خب.،،اینکه...(بچم لا*لمونی گرفته😐😁) من تا حالا ندیده بودم وقتی پسرا و دخترا همو میبوسند چقدر قشنگه. چشمای بستهشون کلی حرف داره.(من همسن این بودم توی باباسفنجی داد میزدم بله ناخودااااا😐😂) فقط مادرم اخر داستانهایی که واسم میخوند میگفت. _اره بامزن.(مری ۶سالشه توقعی که ازش ندارین؟💕😂)
ادرین:میگم منو تو هم مثل اینا توی نمایش پرنس و پرنسس بودیم چرا اینکارو نکردیم؟ _چون کار ما نمایش بود. _خیلی خب...بیا بریم بازی کنیم. _چه بازی؟ توی چشمای هم نگاه میکنیم هرکی پلک زد باخته. _قبوله. (دارن زل میزنن و با تمام وجود دارن مقاومت میکنن که پلک نزنن😐) مرینت:《پلک زد》آی چشمم! _پرنسس خوبی؟ _اره ولی بازی مز*خرفی بود چون چشمام میسوزن،،، مارک:بهبه با خواهر من چیکار کردی پسرهی.....ای بابا...بیا ابجی بریم چشماتو اب بزنم واست. ادرین:من قصد بدی نداشتم داشتیم پلک بازی،،بازی میکردیم. _مهم نیس الان مهم اینه که چشم خواهر من میسوزه و تقصیر توئه! _معذرت میخوام《سرشو با تاسف میبره پایین》 مرینت:یکم چشمم رو ماساژ دادم خوب شد.داداشی؟نیاز به شستن نیست. چرا با دوستم اینجوری صحبت میکنی! خیلی کارت بده. ادرین من از طرف داداشم ازت معذرت میخوام. _اشکالی نداره پرنسس من باید معذرت خواهی میکردم. مارک:پوف کلافهای کشیدم و با حر*ص لب زدم:خیلیخب و با ناراحتی از اتاق مرینت بیرون رفتم. من فقط صلاح خواهر کوچیکم رو میخوام... 《مرینت》فیلم ترسناک دوس داری؟ _تو با این سنت مگه میبینی! _نه مادر و پدرم اجازه نمیدن اما اگر با تو ببینم تو ازم حمایت میکنی اگر پدر و مادرم و یا حتی برادرم چیزی گفتن؟ _معلومه من همیشه پشتتم. (فقط ۲ساعته دوست شدن😐) _مثل مارک؟ _یه چیز تو همون مایهها، (فیلم شروع شد) مرینت:جیــــــــــــــغ! ممم من میترســـــــم. احساس کردم توی اغوش گرمی جای گرفتم. ادرین:سریع تلویزیون رو خاموش کردم و مرینت رو توی اغوش کشیدم و موهاش رو نوازش کردم،،،،هییییس..نگران نباش تموم شد... من اینجام.. نترس فقط یه فیلم بود..، مرینت:نفس عمیقی کشیدم ولی به جای اینکه بیرون بیام خودمو بیشتر فرو کردم و دیگه..... ادرین:مری؟ خوابید!!!؟
یکم نوازش کردم موهاش رو و بعدش حس کردم....《خوابش برد》سابین:*تق،تق* مریجان؟ بچه هاااا؟ مرینت مامان ادرین اومده دنبالش بیاین بیرون دیگه.،،(در رو باز میکنه) اخی عزیزم خوابیدن،.، چقدر بهم میان...اه بازم این فکرای مامانطوری😐😂. ادرین رو از مرینت جدا کردم و اروم بغ#لش کردم و از اتاق رفتم بیرون،،،بفرمایید پسرتون😁 امیلی:واوووو ادرین چجوری خوابیییید! این بچه با هزار تا داستان و کارتون و اینجور چیزا خوابش میبرد... _دختر منم همینجوری بود منم تعجب کردم اما مرینت هروقت ارامش بالایی داشته باشه خوابش میبره...الانم خوابه! فکر کنم اینکه کنار همدیگه باشن واسشون خوبه،،، _درسته... 《تام از شرکت اومد خونه》 سلام عزیزم. _سلام عزیزم...اوه! خانم اگرست؟! _ببخشید من اینجام چون بعد از نمایش پسر من و دختر شما خیلی با هم دوست شدن و پسرم یه چند ساعتی مزاحم شما شده بود... تام:بُهت زده نگاهشون میکردم اما گفتم:اااا خیلی خب نه بابا مراحمید.،، خوشحالم مرینت دوست جدید پیدا کرده نظر تو چیه عزیزم؟ سابین:منم خیلی از این قضیه خوشحالم....امیلی:همچین..،فعلا. (بچه ها میریم به۲هفته بعد.توی این ۲هفته مری و ادرین هر روز همو میدیدن و الانم پیش همدیگه هستن)
ادرین:میگم مری؟ _جان مری؟ _تا حالا به این فکر کردی چرا مامان باباها با هم از^دواج میکنن؟ _نه نمیدونم. _فکر کنم چون میخوان با هم بازی کنن. (دوران کودکیه زود میگذره😐🤧) _اره شاید،،،میخوای ما هم با هم از#دواج کنیم که بعدش بتونیم کلی بازی کنیم؟ _وای اره خیلی باحال میشه. امیلی:ادرین من اومدماااااا هم من هم پدرت منتظرت هستیم... ادرین:باشه مامان.بو#سهای روی گونهی مری کاشتم و گفتم: خداحافظ پرنسس.(بازم میگم اینا هنوز بچن😂) مرینت:خداحافظ. امیلی:خب پسرم باید بریم دنبال خواهرت از پیش پرستار بیاریمش. (عه گابریل هم وارد شد😚😄) گابریل: درسته و بعدش ۴نفره میریم شهر بازی.(توی این داستان گابی ژان بسیار باحال هستن😂) ادرین:یوهووووو! امیلی:یکم ارومتر برو عزیزم فکر کنم خونهی پرستار ادریانا همینجاست،،،، خب وایسا برم بپرسم. *زینگ زینگ* سلام بفرمایید؟ _اممم سلام من امیلی اگرست هستم مادر ادریانا.،،، اوه خوشبختم منم ارغوان هستم اون موسسهای که قرار بود برای دخترتون پرستار انتخاب کنه من رو انتخاب کرد،،، (اینم به خاطر اجی ارغوان که میخواست اسمش باشه😘خلاصه هرکدومتون درخواستی دارید بفرمایید واسه،ی اسم😂) امیلی: ممنونم ارغوان جان شما توی خانه هم کار میکنید؟ _بله. _ پس من باید با همسرمم مشورت بگیرم بهتون خبر میدم، _ممنونم،، _ادریانا کجاست؟ _ادریانا؟خاله؟ ادریانا:سلام مامانی😍 _سلام دختر نازم بدو بریم که داداشی و بابایی منتظرمونن،،، _یوهووووو! گابریل: سلام قند عسل. _سلام بابایی.. گابریل:امیلی گوشیت زنگ خورد جواب ندادم میخوای دوباره زنگ بزن، _ اوه! اوکی. الو؟ چی🤯😱😳کیییییی😱اما اوننننن😱یعنی چی که مُرد!😱😳🤯
خب نتیجه چالش داریم🎀امیدوارم از این پارت هم خوشتون اومده باشه عزیزان😘 لطفا نظراتتون رو توی کامنت بفرمایید و اگر خوشتون اومده لطفا لایک کنید🧡💙 ناظر جونی خواهشا منتشر کنید😘😘😘😘😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرب زبونی اینو گوژپشت نتردام داشت 10 هیچ از سربازه جلو بود
جرررر😂😂😂😂
عالی بود اجی
ممنونم اجی جونم
دلم واست تنگ شده بود اجی
خیلی وقت بود ازت خبری نداشتم
ببخشید اجی جون دور درسم بودم چون خیلی زیاد بود وقت نداشتم ببخشید
نه قربونت بشم درکت میکنم اجی همگی این مشکل رو داریم
خدانکنه اجی جونم قربونت
ج.چ:پاریس😍😍😍😍😍😍
😘😍
🙂
جدی رفتی پارین
پاریس
بله
اره
عالی بود اجی
ج
چ:جاهی قشنگ زیادی رفتم نمیدونم
ممنون اجی جون
عالییییی بود👌🏼👌🏼😁
ممنونم😐😂
عالی بود اجی محشرررررر بود افرین کی مرد این وسط ؟ 😐
ممنونم اجی جون میفهمید😂😂😂
مثل همیشه عالی
راستی تستم رد شده اگه دوباره رد بشه اکانت میبره
والا همه هزار جور تست میزارن باید مال من رد بشه
در حالی که مال من هیچی نداشت فقط یه جا داشت که اونم سانسورش کردم
اجججججججججججججججی چرا تمومش کردی .
اگر امشب نگذاریش کلتو میکنم ها .
اجی ترودخدا بزاری .
مردم از استرس
ممنونم اجی به خدا خیلی خستم اصلا دستام جون ندارههههه از صبح سر کلاسای خصوصی و مدرسه بودم
اخی .
درک میکنم اجی .
منم همینم ما آنقدر کدرسمون پله دارهو خونمون هم آنقدر پله داره که نگو.
الآنم رو پله ۴ نمیتونم دیگه برم بالا از خستگی
عالییییییی بوددددد پارت بعد
ممنون چشم
عالییی بود
ممنونم