9 اسلاید صحیح/غلط توسط: Farnoosha انتشار: 3 سال پیش 1,473 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام به روی ماهتون😍به به داستان جدید اوردیم😂امیدوارم از این داستانمم خوشتون بیاد کیوتا💜
___بچه ها این اریک فاستر هست که یادم رف عکسشو بزارم___خب بچه ها همینطور که گفتم ۲ یا ۳ پارت اولیه مری و ادرین بچه هستن... الان مرینت ۶ سالشه و ادرین ۹ سالشه💕یک چیز کوچیک مرینت پدرش هم توی کار طراحی بوده یا بهتر بگم هست!
امیلی:بیا پسرم اماده شدی؟ ادرین:اره مامانی امادهام.. _واو چه شازده پسری دارم من ... _مامانی فکر کنم این یکی از بهترین نمایش هایی باشه که میتونم اجرا کنم تا حالا نقش به این جالبی بهم نداده بودن... _اره عزیزم فقط هول نشو روی صحنه چون باید عادت کنی. _چرا؟ _بزرگ که شدی متوجه میشی پسرکم..فقط خودت باش و نفس عمیق بکش.اممم.همه چی امادست... فقط مونده لباسی رو که واست از شرکت استیون سفارش دادم بگیریم...(من یه توضیح بدم.ادرین توی مدرسهشون یه نمایش دارن که ادرین نقش پرنس رو داره) امیلی:خب پسرم بریم..(بعد از رسیدن به شرکت استیون) امیلی:یه منشی دیدم اونجا ازش پرسیدم رئیستون کجاست؟ منشی: هماهنگ شده؟ _بله سفارش لباس داشتیم... _اهان بله اتاقشون انتهای راهرو سمت راست هست.. _ممنونم ادرین؟مامان؟بریم دیگه.. _ببخشید مامانی اومدم... امیلی: *تق،تق* تام:بفرمایید.. امیلی:سلام وقتتون بخیر ما یه سفارش ویژه داشتیم... _خانم اگرست؟ _بله.. الان اطلاع میدم یکم صبر کنید... ادرین:وقتی مامانم نشست و منم کنارش نشستم منتظر شدیم... چشمم به یه دختر افتاد که داشت روی صندلی مدیر با یه عروسک بازی میکرد...(آستین امیلی رو میکشه) مامان؟ امیلی:جونم عزیزم؟ _این دختره که داره روی صندلی مدیر بازی میکنه مثل همون پرنسسیه که توی داستانی که دیشب برام میخوندی بود، _بزار ببینم...وای اره... _مامانی خیلی قشنگه میشه برم باهاش دوست بشم؟
_عزیزم الان عجله داریم.. _بغض کوچیکی کردم و چیزی نگفتم... امیلی:عه عزیزم ناراحت نشو تو که همین الان کلی دوست توی مدرسه داری... _نه این فرق میکنه.. _چه فرقی؟ _شبیه پرنسس توی قصههاست... _اره عزیزم ولی ما نباید با هرکسی که مثل پرنسس ها هست دوست باشیم.......... تام:بفرمایید لباستون... امیلی:ممنونم ادرین؟مامان؟بیا بریم.. _خیلی خب.. (الان دارن به سمت مدرسه ادرین قدم میزنن) امیلی:پسر قشنگ من از چی ناراحته؟ _تو نزاشتی با اون پرنسسه دوست بشم! _عزیزم اون شبیه پرنسسا بود ولی پرنسس واقعی نبود... _از نظر من بود... _بیخیال اون من که تو رو میشناسم یه ساعت بعد هرچی میخواستی یادت میره.. الانم باید خوشحال باشی پسرک نازم... میخوایم بریم یه نمایش باحال که پرنس اون نمایش ادرین کوچولوی منه...ببین رسیدیم الانم خوشحال باش... _با پوف کوچیکی گفتم:خیلی خب. امیلی:سلام اقای جیمز(معلم مدرسهی ادرین اینا) جیمز:سلام خانم اگرست... به به پرنس کوچیک ما هم که اینجاست... ادرین مطمئنم امروز میترکونی... ادرین:ممنونم.. جیمز:ببخشید یه لحظه من این تلفن رو جواب بدم.الو؟چییییییی! یعنی چی که لایلا راسی نمیاد! اون نقش اصلی هست! (بعد از قطع کردن موبایل) امیلی:ببخشید مشکلی پیش اومده؟ _خب اره..لایلا نمیاد! ادرین:چی! لایلا نمیاااااد! اما اون نقش اصلی بود.. پرنسس داستان لایلا بود... حالا چیکار کنیم مربی؟ جیمز:نمیدونم همهی نقش ها هم پُر هست... حالا چیکار کنیم... نقش جایگزین نداریم... ادرین:مامان؟ _بله عزیزم؟ _ من میدونم.. اون پرنسسی که صبح توی شرکت استیون دیدیم... امیلی:*میخنده* نه عزیزم اون اولا پرنسس نبود دوما ما اصلا نمیشناسیم اونو..
جیمز:ادرین جان یعنی شما کسی رو درنظر دارید؟ _بله استاد.. _پس منتظر چی هستین خانم اگرست؟بریم ببینیمش منم باهاتون میام.. امیلی:اما ما اصلا... جیمز: مهم نیست حدودا ۱ ساعت دیگه نمایش روع میشه و ما پرنسس داستان رو نداریم! امیلی:هوووف بریم.. ادرین:اخجون..(دوباره رفتن شرکت استیون) منشی:عه سلام دوباره که شمایید... امیلی:بله ما کار ضروری داریم.. منشی:ببیند اول گفتید مشتری ویژه هستید الانم میگید کار ضروری دارید! اقای استیون سرشون شلوغه نمیتونن که همش... امیلی:شما درست میفرمایید اما این کار خیلی واجبه... منشی:ایبابا... خیلی خب بفرمایید داخل ولی ۱۰ دقیقه بیشتر طول نکشه.،، جیمز:*تق،تق* تام:بیا تو..شما کی هستین؟ عه خانم اگرست شما؟ جیمز:خوومو معرفی میکنم بنده جیمز هستم معلم ادرین اگرست پسر امیلی خانوم... تام:خب؟کارتون؟ جیمز:این فرشته کوچولویی که داره روی صندلیتون بازی میکنه جسارتا دخترتون هستن؟ _بله.. _خب راستش ما یه نمایش توی مدرسهمون داشتیم نقش اصلی داستان که یک پرنسس بود نمیاد... ادرین گفتش که وقتی اومده اینجا یه پرنسس دیده... تام:ادرین کیه؟ ادرین:اممم سلام اقا..من ادرین هستم و ۹سالمه... تام:تو بودی که فکر میکردی... ادرین:درسته دخترتون مثل پرنسسه.،. (بچه ها الان مرینت پشت میز تام داره بازی میکنه و حرفاشون رو نمیشنوه و اینکه مرینت با لحن بچهگانه صحبت میکنه چون ۶سالشه اما من معمولی مینویسم که شما هم متوجه بشید)
مرینت:اممم بابایی به نظرت نقاشیم قشنگه؟ تام:معلومه دخترم.. ادرین:نگاهم رو ازش نگرفتم و جلو رفتم:امم سلام.. من ادرین هستم.. مرینت:بابایی این کیه؟ _عزیزم ایشون.... جیمز:ببخشید اگر شما و گلدخترتون موافقت کنید که دختر شما نقش پرنسس نمایش ما رو بازی کنه من خودم همونجا معرفیشون میکنم... تام:متوجه شدم مرینت چیزی رو نفهمیده اما قبول کردم بهش میومد اجرای یه نمایش سرگرم کننده باشه...اممم خیلی خب..من سرم خیلی شلوغه..اما قبول میکنم ولی همسرم و پسر بزرگم میتونن برای تماشای نمایش بیان... جیمز:عالیه!پس ما این خانومکوچولو رو میبریم... مرینت:بابایی قضیه چیه؟ تام:دخترقشنگم مگه همیشه دلت نمیخواست یه پرنسس باشه؟ _معلومه. _خب الان میخوان تو رو به یه نمایشی ببرن که نقش یک پرنسس رو بازی کنی نظرت چیه؟ _اره اره اخجون! (الان جیمز و امیلی و ادرین و مرینت توی ماشین به سمت مدرسه هستن) ادرین:ام..میشه اسمتو بهم بگی؟ مرینت: نهخیرم داداشم گفته مشخصات خودمو به پسرا ندم... _اما من میخوام باهات دوست بشم... _من به حرف برادرم گوش میکنم... _چیزی نگفتم و بغضی بدی مثل خوره به جونم افتاده بود... امیلی:خانوم کوچولو حالا نمیشه این یه بار رو اسمتو به پسر من بگی؟ _خیلی خب... من مرینت هستم.. مرینت استیون،، ادرین:لبخند عمیقی زدم و گفتم:تو خیلی زیبایی اما فکر میکردم اسمت پرنسسه... مرینت:چرا؟ _چون مثل پرنسس ها میمونی... _پرنسسها خیلی خوشکلن ولی من پرنسس نیستم! _در هر صورت امروز نقشش رو بازی میکنی...چند سالته؟ _من ۶سالمه... _منم ۹سالمه.. (رسیدن) جیمز:سریع پیاده بشید که اصلا وقت نداریم...
مرینت:من باید چیکار کنم؟ جیمز:این فیلم نامه رو بخون متوجه میشی..(بچه ها چون خارجی ها بچههاشون رو از ۵سالگی مدرسه میفرستن مرینت الان بلده بخونه) مرینت:اهان...وقتی فیلمنامه رو خوندم خیلی خوشم اومد بزرگترین ارزوم این بود که یه پری یا یه پونی یا یک پرنسس بشم... ادرین:میشه پرنسس صدات کنم؟ _تو منو ترسوندی به داداشم میگم (بچست دیگه😂) _ببخشید..حالا ناراحت نباش ما دوستیم دیگه... _اره...خب باشه میتونی پرنسس صدام کنی. جیمز:نمایش شروع شد بدوید روی صحنه... مرینت:به نفس نفس افتادم.،.هروقت استرس داشتم اینجوری میشدم،، ادرین:خوبی؟*بانگرانی* مرینت:حتی صدام برای جواب دادن در نمیومد... که یهو احساس کردم توی اغو*ش گرمی فرو رفتم... پشت سرم رو دیدم...مارک! داداشی؟ مارک:هیسسس!اجی جونم من اینجام...نترس...نفس عمیق بکش...افرین...حالا اروم باش...(مارک ۱۲ سالشه الان) مرینت:داداشی نمیدونم اگر نبودی چی میشد... ادرین: بهتری؟ مارک:شما کی باشین؟ _ببخشید من ادرین هستم..ادرین اگرست..دوست جدید پرنسس... مارک:پرنسس کیه؟ _مرینت دیگه... مرینت:اممم اینا رو بیخیال ممنونم اره خوبم... دارن صدامون میزنن... مارک:موفق باشی اجی جونم...هی پسر! حرفم باهات تموم نشده ها.. مرینت:هم من هم ادرین بیخیال بهش رفتیم روی صحنه و نمایش شروع شد! (الان دیالوگ های نمایش رو میگم واستون...فقط به جای اینکه مرینت بنویسم پرنسس و به جای اینکه ادرین بنویسم پرنس مینویسم)
پرنسس:اوه ولم کن جا*دوگر کثیف! تو خیلی حیلهگری! کمکم کنیییییید! خواهش میکنممممم! جادوگر:یوهاهاهاهاهاها فکر کردی اینجوری پرنسس؟ تا زمانی که پدرت حکومت سرزمینش رو به من نده تو پیش من میمونی! بابا جونت اگر خواست سرزمین رو به من میده و دختر کوچولوش رو پس میگیره اما اگر نه که پرنسس.،،، میمیره پرنسس:نههههه ولم کنننننن! پرنس:یا ولش میکنی یا جنگ رو با شمشیر اغاز میکنم... (اخی ادرین ۹ ساله رو اینجوری فرض کنین خعلی بانمکه😍😂) جادوگر:به به شازده پسر.. پرنسس:پرنس اومده منو نجات بده؟ پرنس:من تنها دلیل اینجا بودنم نجات دادن تو هست پرنسس!چون نجاتم دادی و من بهت بدهکارم! پرنسس:اما من کسی رو نجات ندادم! _قلبم رو نجات دادی... (این جملات یکم واسه بچهها این سنی سنگین نیس🤨😂) پرنس:بعد از کشتن جادوگر پرنسس رو از قلعه بیرون اوردم.،. پرنسس:ممنونم تو ناجی منی!چجوری میتونم جبران کنم؟ پرنس:با نسیم باد و شُر و شُر کردن اب که موزیک ملایمی ایجاد کرده باهام بر#قص! _البته....(الان اینی که میگم مجری پشت صحنه میگه) مجری:و پس از ان پرنس و پرنسس تا ابد با هم به خوبی و خوشی زندگی کردن(داستان تمام انیمیشن های دیزنی😐) مرینت:ادرین دستم رو چرخوند و پس از رقص لامپ سِن روی ما روشن شد و تماشاچی ها بلند شدن و برامون دست زدن(اینم واسهی اینکه دلمون واسه لیدی باگ و کت نوار تنگ نشه)
نتیجه چالش داریم💜💕امیدوارم که از این داستان هم خوشتون بیاد عزیزان🌌🔮 لطفا نظراتتون رو توی کامنت بفرمایید و اگر خوشتون اومده لطفا لایک کنید❤
ناظر عزیز خواهشااااا منتشر کنید اخه پارت اول که چیزی نداره😂😍
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
83 لایک
میشه از لیدی کت بگی
آخه تو داستان هات خیلی قشنگ و رویایی هستن
نظرلطفته عزیزم. ولی اخه نمیتونم. این داستان فقط ادرین و مرینت توش هستن
باش عشم😘
عالییییی
بچه 9 سالشه میدونه بقض چیه که هیچ عین خوره ام میفته تو جونش من با 14 سال سن چن وقتیه فهمیدم چیه
چه کنم داستانه دیگه😂اره والا منم ۱۴ سالمه تا یه سال پیش با باب اسفنجی داد میزدم بله ناخودااااا😐😂
سلام اجی من همون مهسام
اکانتم پریده مجبور شدم یه اکانت دیگه بسازم حالا موندم چیکار کنم
مطمئنم فالوورام مثل قبل نمیش
وای اجی چرا اخههههه
چرا اجی میشن
از تستچی باید پرسید
دیگه ناظرمم نیستم دستاورد ها مم رفتن
اجی واست خطای 402 داد؟
نه اومدم تو تستچی دیدم بالا نوشته ثبت نام فهمیدم چیشده
اجی رمز عبور و ایمیلت رو یادته؟
یه بار توی ورود بزن اگر یادته شاید نپریده
چون اگر اکانت بپره خطای ۴۰۲ میده
محشررررررررررررررر بود اجی جونم خیلی عالی بود افرین من عاشق ادرین شدم اخی خیلی باحال بود
امروز ورزش داریم کلاسم ۹:۴۰ دقیقه شروع میشه راحتم 😐😎
ممنونم اجی قشنگم😘اره ادرین بامزس ولی ناراحتی هایی داره که....،،موفق باشی اجی سرکلاس😂🧡
سلام آجی جون
کاربر bahar هستم❤
شما به مهمونی من در روز دوشنبه دعوت شدید
مهمونی راس ساعت 9:30 صبح برگزار میشه❤
✉️ اینم کارت دعوت❤
سلام عزیزم
ممنونم از دعوتت
اما من متاسفانه توی تستچی خیلی سرم شلوغه
با تست های متفرقه ساختن اجی ها و داداشم شوکه میشن
و اینکه عزیزم کی اجی شدیم؟😂😂😂
نمیدونم من به همه همینو ارسال کردم
عالی بود اجی🥰🥰🥰
منو یادت میاد؟
کاربر کلر هستم بزرگترین طرفدار داستانات اکانتم پرید خیلی ناراحتم😭😭😭😭😭😭
ممنونم اجی جون
مگه میشه یادم بره؟
اجی چهجوری؟
اخه یه بار اکانتت پرید یعنی دوباره؟
اره😭😭😭😭😭😭
اشکال نداره اجی خودتو ناراحت نکن فدات شم
خدا نکنه تو رو هم ناراحت کردم عزیزم ببخشید🥺🥺🥺🥺
عالییییی آجی فاطمه❤🍓❤❤❤❤🍓🍓🍓🍓
ممنونم گلم
ولی من فرنوشا هستم نه فاطمه😂
هنگ کردم آجی😐😁 آخه اینقدر آجی دارم هنگ میکنم ۲۰ تا آجی از مامان لیسا 🤣😐و فکر کنم ۶تا آجی دیگه که باهم شدیم آجی😁😁
اجی باورت میشه من ۲۴ تا داداش و ۴۳ تا اجی دارممممم😐😁
فرنوشا با چند تاشون به هم زدی؟ ۴۵ تا بودن که
واییییی😅😅😅
خیلی بود اجییی❤🌺
ج. چ: از نظر اینکه ارزوهای من خیلی کوچیکن بهشون میرسم😂
ممنونم اجی جونم
خداروشکر...ببین اجی به نظرم روش فوقالعادهای رو داری که توقع های زیادی نداری این زندگی رو خیلی ساده تر و زیبا تر میکنه منم مثل توم
بسی ناز بید🤘❤
و بسی ممنان😐😂💜
بسی خواهش😂
بسی بازم ممنان💃😂