عشق واقعی P1

از زبون ا/ت: بیدار شدم که دیدم ساعت ۳:۳٠ یا خداااااا زنده نمیمونم گوشی ا/ت: ۱۰۰۰تماس بی پاسخ از اون وو(بچها اینجا چا اون وو داداش ا/ت هست) ۳۰۰۰۰تماس بی پاسخ از لونا =باید بهش زنگ بزنم (علامت چا اون وو ~) =سلام داداشییی خوبی _سلام ببخشید شما ذهن ا/ت: یا خدا جونگ کوکِ =امممم من خواهر اون وو هستم _یعنی دوست خواهر من درسته =بله بله درسته میگم اون وو اومد بهش بگین زنگ بزنه ~باشه خداحافظ =خداحافظ =وایییییییییییی گند زدممممم باید به لونا هم زنگ بزنم &سلامم گ*او چرا جواب نمیدی =خواب بودم &عجببببب جانممممم =با کی حرف میزنی &دوستم فعلااا =بای =وا چش بود😐😐 خب من برم حاضر شم دیگه (لباس ا/ت👆🏻) =بله ♡سلام =سلااااامممم یونا خوبی تهیونگ خوبه ♡خوبم مرسی تو خوبی اره خوبه =خوبم مرسی بیام دنبالت بریم بیرون ♡بزار از تهیونگ بپرسم ♡اوپااااااا £جانم(علامت تهیونگ£) ♡میشه با ا/ت برم بیرون £برو بیبی ♡مرسیی میام فقط برم حاضر بشم =باشه برو بای

که یهو......... _سسلللاامم(با خجالت) =سلام آقای جئون ♡سلام ذهن ا/ت: دیدم یک دختر هم همراهشِ (عکس لباس دختره👆🏻) _بیبی مگه نگفته بودم یه لباس دیگه بپوشی (علامت دختره#) #ببخشید ذهن ا/ت: ایشششششش دختره ی نچسببب اَه

(عکس دختره👆🏻) =یونا ♡جانم =پاشو بریم ♡نمیاممم =میگم پاشو بریممممممممممم😤😤(با داد) ♡باشه باشه رفتن سوار ماشین شدن

ا/ت بغض کرده بود ♡چیشده =یعنی تو نمیدونی ♡چیو =که من عاشق جونگ کوکم ♡چرا میدونم بیا بریم خونه ی ما با تهیونگ حرف بزنیم رفتن =خب من لباس ندارم ♡بهت میدم بگیر اینو برو بپوش =چشم (عکس لباس ا/ت👆🏻) £خب بیبی چیشده یونا داشت توضیح میداد £😳واقعاا =آره £ا/ت اینارو بهش نگو ولی خودش بهم گفت عاشق شده عاشق اون دختره هم نشده هاا =چشم نمیگم ♡خب دیگه ساعت ۰۱:۰۰ بریم بخوابیم =بریم

صبح از زبون ا/ت بیدار شدم رفتم دست صورتمو شستم رفتم صبحونه بخورم که یهو.....

تمام💚💚

بایییییی💖