20 اسلاید صحیح/غلط توسط: Asal._.ir انتشار: 4 سال پیش 230 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سیلامممممم جیگرااا😃😍😎😎😎چخبررررر اومدیم واس پارت سوم😏😎الان ده دی هست که دارم اینو مینویسم خیلی خوشحالم که ازم حمایت کردید افتخار بزرگیه 😍😍😙😚مرسی مرسی مرسییی نر پیشنهاد هرچیزی به من بگید 😄😘عاشقتونممممممممممم
+این دو تا پسر رو اخر من میکشم😐 بی تربیت ها..ادرین: الیا نینو از شدت هیجان مارکز دست به زمین گاز گرفتن کردن😂😂😂و اخر رفتن،منم توی سالن پایین روی کاناپه تنها ودم و ارنست هم که بی بخار😂 به اون فکر میکردم،اون واقعا یک دختر همهچیز تمام بود ولی حیف که اونا سر منو دارن کلاه میزارن😐ول چشم اون چشمهای بی همتایی داشت موهایی به بلندی گیسو کمند 😊😍یک خنده زیبا 😶بقیش هم بماند،یهو یک صدایی از گوشیم اومد نگا کردم ویکتوریا بود😐💔 اون چیزی که چند ساعت با هم برام فرستاد رو نگاه کردم ،اییی خداا خیلی کیوته و گوگولیه😍رفتم جواب ویکتوریا رو بدم.._ها چی شده / اقای رییس واست یک دختر همه چیز تمام پیدا کردم از خودتم و اون سرت هم زیاده😂_خوب بای /و یک چیز دیگه😐_خوب بگو😐😑✋ /من تکست رو نشون مرینت دادم😌⛅_الکی!؟مگه عروسک نیست 😓💔/بابا هی میگی عروسک میام اون دهنتو اهم
_خوب حالا کشتی خودتو چی گفت😐😌😚 /گفتم که واووو اقای ادرین اگراست یک همه چیز تمام هستند گفت که امیدوارم تو رو توی پاریس که امشب حرکت میکنه به احتمال ۹۰ در صد ببینه 😍😍😍😍
+داشتم با کاترین و جنیفر حرف میزدم⛅🔥 که یهو حس کردم یکی داره گلوم رو میگیره نمیی تونستم نفس بکشم💔و افتادم به سرفه ام اهم اهم💔✨/مرینت حالت خوبه؟! +ممنون خوب من ی قطع مرخص میشم ببخشید😊مرینت: با سرعت از پله ها رفتم بالا رفتم توی اتاقم و رفتم توی حموم 🎋و نشستم و داشتم سرفه میکردم خیلی سرفه کردم اهم اهم هم اهم وای خدا دارم میمیرم 💔،دستم رو گذاشتم روی دهنم و هی سرفه میکردم یهو حس کردم دستم خیس شده،نگاه دستم کردم+چ چ چی این چچ یه چ چیه خ خ خون خونم دستم خونی شده بود خون بود توی شک بودم و پخت سست شد رفتم نگاه اینه کردم دهنم پر از خون بود و باز دادم رفع میکردم 💔چطور ممکنه چطور این چیه خدایااااااااااا
خ و ن ه خخووننننه خدایااااااااااا این چیه💔مرینت: نمیتونستم نفس بکشم و هی سرفه میکردم اه اه اه اهم اهم💔بعد نیم ساعت حالم بهتر شد ولی یاد من می افتم تنم مبارزه💔😐خدا من چقدر بدبختم 😭 اون ور داستان:منظورم لونا گابریل و کیومرث هست😂 &
&دوست من گابریل من می دونم که تو ومن بیخودی به هم سر نمیزنیم چه اتفاقی افتاده بهم بگو گابریل؟!~بله درست حدس زدید دوست من!✨☁ پانزده خانواده تصمیم نهایی گرفتن &چی چه نوع تصمیمی ؟!و اینو بدون من دیگه براشون حمل نقل نمی کنم ~ پانزده خانواده ای دیگر تصمیم گرفتن که هفت ماه دیگه جانشین های خودشون رو بزارن و کار کنند این یعنی این که ما هم باید جانشین های خودمون رو بزاریم اونا دارن فرزند های خودشون رو اماده می کنند اونم با سرعت من می ترسم کیومرث ،باند ۱۷ خانواده دارند تر از همیشه کیه بنظرم دیگه خودم و خودت نمی تونیم نابودشان کنیم✨و بد در از همش اینه که همه ای اعضای باند پسر هستند من برای تو نگرانم کیومرث اونا گفتن فقط و فقط فرزند ارشد خانواده این به این معناست که ادرین و مزیت باید جانشین ما بشوند #چیئ چطور ممکنه ۱۷ خانواده بدون مشورت ما ا گیری و تصمیم گرفتن من اصلا قبول ندارم کیومرث یک کاری بکن مرینت، مرینت یک دختره، اون نمی دونه به همراه شرکت و ..دیگه ین کاردشوار رو به عهده بگیره &خدای من ،مرینت نمی دونه نمی دونه متن من نمی دونم باید چیکار کنم اون همین دیروز توی بغلم بد چقدر زود بزرگ شد اون و گابریل راه دیگه ایی نیستپنج ماه دیگر مرینت و ادرین و اناده میکنیم!من واقعا نمی دونم چیکار باید بکنیم ~افسوس...💔✨(بچه ها اینا رو پارت ۲۰ یا کمتر متوجه همه ای اینا میشید)💔✨
مرینت: دیدم پدر مادرم از در حیاط دارن میان تو!سریع خودمو جمع جور کردم و نشستم پای کامپیوتر ✨ و شروع به هک کردن ویکتوریا کردم کار پنج دقیقه بود 😍😚😂 ،+من متاسفم ویکتوریا 😐💔 خوب مدل گوشیش اهالی فهمیدم و..پنج دقیقه در : عالییی شد همه ای اطلاعات من توی گوشی ویکتوریا و برای اونایی که فرستادم رو به جهنم بردم 😂💔 ویکتوریا: یهو دیدم گوشیم داره مبارز و صدای هاهاهاهاها رو در میاره نگاهش کردم😂😐اون ک شیطان بود که داشت هاهاهاهاها میکرد(هک کردن کسی این چیزا و صدا ها رو در میاره)و نوشته شده بود (اطلاعات گوشی شما رو به جهنم بردم مرسی از همراهی تون 😂😂😂)¢توی دلش میگه: من کنار ویکتوریا نشست بودم😂😐یهو اون شیطان اومد و و ویکتوریا ترسید ..ای بالا این مرینت باز شروع شروع کرد حتی به مهمون هامون هم رحم نکرد اون واقعا یک ازراعیل هست😂😂/چ چی این دیگه چی نوشته کاترین¢وا عزیزم بنظرم هم شدی 😐💔 /به باد رفتم عیبی نداره😂😂😂
مرینت: همه شام خوردیم و یک کپی ه زدیم دوباره برنامه ام عوض شده بود ساعت یک بود سه باید حرکت میکردم البته همه ای کار ها رو کرده بودم، گوشیم زنگ خورد و باز این مشیبو داشت می ف روی اعصابم💔😐=سلام خانم مارکز +سلام قبل از هر چیزی او دکتر خانوادگی رو هم اناده کنید و بگید تو هواپیما باش و یک هلیکوپتر هم در قسمت پایین هواپیما باشه
+اهل صبر کن برای منم یک هتلی یکی از اتاق هاشمی رو خریداری کن✨⛅ و حتما ماشین هامو باید قبل از اومدن اونجا باشد... رفتم توی خونه تا لباسم رو عوض کنم رفتم برای اخرین بار بی سرو صدا توی اتاقم 😐💔ساکمم هم جمع کردم یک پالتوی ابی برداشتم که خیلی بلند بود یک کت و شلوار ابی که زیرش یک تاپ سفید بود موهام و دم اسبی بستم ولی هنوز روی زمین کشیده میشد😐💔 عطر و یکم رژ زدم😌 وکیل مون که چرم ابی بود هم انداختم روی کولن و لوسیفر و رکسم اناده کردم و یک سری به اون چهارتا بزغالهها زدم😂و رفتم پایین توی حیاط..&,مرینت داری میری دخترم ✨+بله بابایی دلم واستون تنگ میشه پس فردا هم بچه ها میان بعد از چین حتما بیاید پاریس⛅✨&خوب بابا جان اخی چقدر بزرگ شدی💔😐+بابایی بیخیال همه یک زوری بزرگ میشن😂شما که توقع نداری همیشه بچه باشم&ارعع دارم ولی بزرگ شدی خیلی زود💔✨+بیخیال حالا الان که گریه ام بگیره😐💔#وییی دختر کوچولوها ای من داره میره +بله مادر جانم دلم واستون تنگ میشه😊✨#اخی نترس چند وقت دیگه ما هم میایم راستی اونجا ساعت چند میرسی +امم بنظرم ساعت ۸ یا ۹ یا۱۰ توی همین موقع ها😄#خوبه به چون پسر امیلی و گابریل فردا خودش شخصا میاد دنبالت و ناهار دعوت کرده یس برو خوش بگذره 😎😍✨+باشه مامان بابا کاری ندارید&نه دخترم خدانگهدار 😊مرینت: امم که برداشته بودم و رفتم پارکینگ و ماشینم برداشتم که برم فرودگاه ،از خونه پیاده شدم سلام که ۲شده بود دو شب😄دلم واسه کالیفرنیا تنگ میشه 💔😐اخی یک روز برمیگردم راستی ادم رفت بود به دوستانم بگم بیان پاریس 😐💔عیب ندارد توی فرودگاه زنگ شون میزنم ،با خودم لوسیفر و رکسم اوردن بودم ولی دلم برای ارسال اسب باوقارم تنگ میشه خیلی مهربونه بود😐برای اخرین بار نگاه خیابون و..میکردم اسمون پر از ستاره بود⛅✨ داشت اشک از چشمام می ریخت رسیدم فرودگاه از ماشینم پیاده شدم و کلید رو دادم دست منشیم گفتم همه چی اماده است ×بله خانم دلمون واستون تنگ میشه+مسی خیلی به من لطف کردی خدانگهدار ⛅✨و رفتم سوار هواپیما شدم
دکترم. ودونم سه تا منشی هم بودن و ساکن گزاشتم توی اتاق خواب اونجا..در اتاق رو بستم و اومدم روی یکی از کاناپه هاشمی و دکترم جلوم بود،هواپیما بلند شد💔 و ما داشتیم می رفتم دستم رو گزاشتم ر میز و نگاه دکتر کردم و گفتم خو دکتر میشه معاینهام کنی...۲۰ دقیقه بعد: دار معاینه ام کرد نشستم وی یکی از سندی های چرمی و دستم رو گزاشتم روی پیشونیم و گفت چه اتفاقی افتاده×خانم بیماری شما برگشته+به برگشته ولی مثل قبل نیست ساعت ۹ اینا داشتم خون بالا می اوردم چه اتفاقی افتاده ×مشکل همین جاست حالتون بد تر شده بیمارستان خیل د شده و دیگه ممکنه خون بالا بیارید می تونی با یک عمل که من راهش رو پیدا کردم حال خودتون رو خوب کنید+فعلا نیاز ندارم سرم خیلی شلوغه خیلی خیلی یک وقته دیگه.×اما+اما نداریم یخلی خوش حال و ممنونم که اومدید😊 براتون هلوکوپتر رو اناده کرد پایین هست زیادم دور نشدیم می تواند برگردید😊...
+دکتر فت و یک ساعت داره می گیره ساعت سه نیم صبحه💔✨رکس بغلم بود و لوسیفر هم روی میز جلوم خواب بودو من چشمام گرم شد و با اون پیوست پشمالوی رکس خوابیدم✨هفت ساعت بعد: مرینت: با صدای منشیم و رکس از های بیدار شدم و نگاه دور و برم کردم نگاه بیرون کردم و گفتم:چ ی چی این که برج ایفل هست!!×بله خانم رسیدیم ربع ساعت دیگه فرود میایم پدرتون از ایمیل برای من پیام فرستاد که شهردار اقای ارسنت ادرین اگراست و کاگامی دختر خاله ای اقا اگرست و لایلا به استقبال شما خواهند امد 😊✨ +چیزی مگه من نگفتم هیچ کس نباید بفهمه من سرم شلوغه ،نگاه ساعت کردم ۹ بود💔✨ و امده شدم نگاه پشت سرم کردم دو تا غول پشتم بودن و با صدای کلفت گفتن :ما بادیگارد های شما هستیم😌،+اه خخخ خوبه پس چمدون و دوتا قفس لوسیفر و رکس هم بیارید ...پنج دقیقه دیگه می رسیدیم و هواپیما می مشت ا پنجره نگاه پایین کردم ۱۰۰ تا ادم وایساده بود 😑😓💔
هواپیما نشست لباسام رو درست کردم در هپیما بازشدن و بادیگارد علوم پشتم بودن کیفمم دادم به منشیم و یکی از دستام رو زدم توی جیبم و عینکمم زدم همین که پاک. گزاشتم روی زمین دو طرف ام چهار تا غول دیگه اضافه شد.و پنج تا هم منشی اضافه شد😐💔توی دلم گفتم بابا مگه میخوان منو بکش دستکش های چرم ابیم با ماسک مشکی هم زدم و نگاه دور و برم کردم✨☁دستکم رو گزاشتم رو لبم و گفت:هیسس توش رکن ب همه چیز رسیدگی میکنم
یک مرد بزرگ اومد جلوم و بهم دست داد و گفت:سلام خانم مارکز خیلی خوش حالم که به پاریس اومدید باعث افتخاره ای شهر هست اینجا رو خونه ای خودتون بدونید من شهردار پاریس اقای بورژوا هستم🌊☁ +wowwچه سعادتی😍 سلام خیلی خو حالم ممنون از استقبال گرمتون باعث افتخاره بنده است که اومدم پاریس شهرتون واقعا زیباست😌😊✨ یک دختر مو زرد با لباس زرد هم اومد جلوم و گفت:چقدر عالی یک رییس و یک دختر نردار چه دوست های خوبی😂😍من کلویی هستم کلویی بورژوا دختر شهردار و مدیر یک هفته بزرگ من پولدار ام 😓+چه گیری کردیما😓دختر ه ای د ماریو اومد جلوم و گفت بگید سیببب😐💔 +هم طور جرعت میکنه توی این همه سال حتی نزاشتن داداشم ازم عکس بگیره این زد چونه چقدر جرعت میکنه شیطونه میگه بزنم لهش کنم✨😐😓 ادرین: دیدم بین اون جمعیت یکرهی باز شد اول ارسنت و رفت جلو و یش یک کسی که فکر میکرد ام مارکز هست😐+یک راهیباز شد و یک مرکزی اومد جلوم
٪رفتم جلو وچیزی که می دیدم رو باور نمی کردم درست مثل اون عکس بود.یک دختر با موهایی بلند تر از راپونزل 😍😘✋ و یک دختر خوش پوش مدروز و خیلی خفنواییی دلم میخواد جیغغ بکشم✨😌🎋 ولی صورتش رو ندیدم کاسکو عینک زده بود و بعد یهو هم ماسکش رو در اوردم هم عینکش رو و داشت با کلویی حرف میزد🌝🌚🌊😍چی چشماش رو بدم خدیاا این چی بود که افریدی الهه ای زیبایییییییییی😍😍😍😍😍woww و با اون صورتش گوگولی و کیوتش داشت می خندید خیلی خیلی خوشگل بود واقعا دسته که بهش ملکه یا همون اهدخت کالیفرنیا میگن رفتم جلو نگاه صورتم کرد نزدیک بود غش کنمم💔😚و اومد جلوم قلبم شروع به تپش کرد💔✨⛅ و دست هایش رو اورد جلوم و گفت سلام به به شمالاید ارسنت اگراست باشیدخیلی خوش حالم دیدمتون😃🌸 ٪س سلام خانم مارکز خیلی خوش بختم به پاریس خوش اومدید
مرینت:و بعد دیدم که یک دختر که موهاش کوتاه بود و رنگش تقریبا شبیه من بود اومد جلو😐💔یک نگاهی بهم انداخت و منم روم رو کردم طرف منشیم و گفت: سریعععع ماشین منو اماده کنید 😎و دست داد و بهم گفت سلام خانم مارکز کاگامی هستم +خوش!خیلی خوشبختم 😄 (نابودت میکنم😐😎😂)و یک دختر مو نارنجی هم اومد و گفت سلام من لایلا هستم دختر یکی از قاضی های شهر😐💔 +هه هه خیلی خوش حالم از دیدن تون(بزنم دهن رو💔😂)مرینت:یهو همه رفتن کنار و راه بزرگی باز شد یک پسر که کت و شلوار طوسی و با یک پالتوی مکی رو شونه هاشو بود و دستش رو شونه هاشو بود داشت میومد طرف من😐اون چشم های سبزی داشت و قدبلند تر از من✨و موهایی بلوند ...ادرین: راه باز شد پناه بر خدا یک دختر خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خی✨لی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی ✨ خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیل✨ی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی زیبا بود خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خوش تیپ😍برای اولین بار در این 18سال قلبم برای یک مونث شروع به تپیدن کرد نزدیک بود کنده بشه ببریزه بیرون=- چشماش انگار دریایی که طوفانی هوایی داشت که می خواستند منو توش غرق کنند ☁✨😍🔥 اون اون چشمای های ابی اقیانوسی خیلی زیبایی داشت انگار واقعا اون عکس واقعیت داره😍⛅😚✨واقعا چشم و صورت خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی زیبایی داشت😍نمی تونست تحمل کنم موهاش موهاش توصیفی براشون نداشتم روش طرف یک نفر بود و داشت می خندید ☁😍✨⛅واییییییی خیلی کیوت و گوگولی بود🐚🎋سرخ شدم😌 راپونزل هم رد کرده بود صورتش رو طرف من کرد و نگاهش و چشماش به نگاهم گره خورد 😘😄🌊🌊من واقعا تحت تاثیر قرار گرفته بود ام😍🙈همین که منو دید داشت میومد طرف من اون واقعا قد بلند بود ..مرینت:رفتم طرف و دستم رو دراز کردم و گفتم: به به اقای ادرین اگراست اقای مد پاریس 😍✨من خیلی خوش حالم که افتخار اینو داشتم که شما رو از نزدیک ببینم یک افتخاره!😚 دستم رو گرفت دستاشدگرمای خاصی داشت🎋✨ او از من قدبلند تر بود⛅🎋و شونه های خیلی خیلی پهن و ج*ذ*ا*ب*ی،😘اون واقعا خوش تیپ بود 😌
_سلام مادام مارکز ☁✨ همچین باعث افتخاره پاریسع 🐚به شهر پاریس خوش اومدید شما لطف دارید 🙈✨من شما رو به ناهار دعوت میکنم😄 +خیلی ممنون باعث افتخاره بنده هست ولی میخوام مزاحم شما بشم⛅✨_من خواهش میکنم نه خدای من شما مراحمی😄😍✨+خوب پس بنظرم بد نباشه 🙈😌 ... مرینت: یک لیموزین بود😐💔 و من با دستم به منشی اشاره کرد که ماشینم رو بیاره ادرس خونه ای اگراست✨⛅ منو ادرین کنار هم راه رفتیم و ادرین در ماشین رو برای من باز کردو من و اون کی بود اها ارسنت و اگراست سوار ماشین شدیم منو ارسنت کنار هم نشسته بودیم✨
+فضای ماشین سنگین بود😂💔 یهو به سرفه افتادم خدایا الان نه خواهش میکنم💔😂 اه اه اه اه ٪خانم مارکز حالتون خوبه؟! _خانم مرازک مریض شدید +اه اه اه اه اه اه و یهو خون بالا اوردم💔✨_خ خخخوونن خخ ون چی شده؟! +اه اه اه اه اه اه اه اه اه اه اه و هی بیشتر خون بالا می اوردم دستام پر از خون شده بود وحشت کردم💔✨ ٪چرا داره خون بالا میاره ادرین می دونی؟!_نه ن نمی دونم حالش بده_یهو مرینت رو بلند کردم و گزاشتم توی ب*غ*ل خودم دستمال رو برداشتم و داشتمل*ب و دهانش رو پاک میکردم فایده نداشت هی بیشتر خون بالا می اورد +اه اه اه اه اه اه اه اه اهم حالم خوبه چیزی نیست!_چی و چطور چیزی نیست این خون ها چیههه همین طور که خون بالا می اورد سرفه هم میکرد و منم هی پاک میکردم!_نترس مرینت هیچ چیزی نیست ..سریع تر بگووو خونه!!!...با اون چشم های ابی که ادم رو توی خودش غرق میکرد داشت خون بالا می اورد ..زنگ بزن اقای کیومرث یا خانم لونا سریع..یهو چته ام رو گرفت سمت خودش و دستش رو گزاشت روی ل*ب هاش و گفت هیس اقای اگراست پدر مادرم نباید این موضوع رو بفهمم اونا یک چیزی نباید بفهمن! _اما +اما نداریم اه اه اه اه اه اه ٪ادرین حالش خیلی بده _نمس دونم چیکار کنم ... سریع تر بروو خونه!! نگاهش کردم داشت جون می داد!و یهو گفت:من حالم خوبه! و چشماش رو بست!چی چیئی ارسنت چی شد!٪بنظرم غش کرد از شدت درد..@اقا رسیدیم!_ادرین: در ها رو باز کردم و مرینت رو گرفتم ب*غ*ل*م و داشت می دویدم سمت خونه در ها باز شد توی خونه فقط منو ارسنت بودیم سالی سریع زنگ بزن به پزشک سریع بگو بیان اینجا هر پنج تاشون فهمیدی ?!از پله ها رفتم بالا و بردمش توی اتاق خودم و خوابوندمش روی ت*خ*ت و تو رو انداختم روش! همین طور از د*ه*ن*ش داشت خون می ریخت و من داشتم پاک میکردم _نترس حالت رو خوب میکنم😊دکترا اومدن و یک ساعت گذشت...در اتاق باز شد.
_دکتر اومد بیرون سریع از جا بلند شدم.ارسنت هم کنارم بود.رفتیم من دکتر و با نگرانی پرسیدم😔دکتر حالش چطوره به هوش اومد چه بیماریی داره بهم بگو😔😕 ∆اقای اگراست واقعا متاسفم ولی بیاری ایشون یلی بده اون بیماریی داره ه درمان زیادی برای نیست و این طوریه که اینقدر سرفه می کنه که نمی تونه نفس بکشه و میمیره و اگر پیشرفت هم بکنه خون بالا میاره _این چطور ممکنه هلال حتما یک درمانی برای هست صد در صد؛!!∆نمژ دونم واقعا نمی دونم 😞_چطور نمی دونی هااا٪ادرین داد نکش اقای دکتر من شما رو تا بیرون همراهی می کنم😢+چشم هام رو با داد باز کردم حوصله ای حرف زدن رو نداشتم و به پنجره نگاه کردم 😱یک طوطی دیدم که تو قفس بود براش لبخند زدم لوکی: لوکی میگه تو خیلی زیبایی خیلی زیبا😻+واقعا تو هم زیبایی اسمت لوکیه😰😽😻لوکی: لوکی میگه ارعع لوکی میگه چت شده+لوکی طوطی با وقار 😊✨ بهتره در موردش صبحت نکنیم راستی من کجام؟! لوکی: لوکی میگه باشه شما تو خونه ای ادرین اگراست هستی +واقعا این که عالیه لوکی چقدر اتاق اقای اگراست بزرگ و خفنه اتاق منم کم و پیش مثل اتاق اقا ادرین هست 😊✨ ویسی ن باید برم شرکت ،.نگاخ وضعیت خودم کردم 😐موهن اون ور تخت جلوی در هم بود لباسام همون کت و شلوار😐💔 یهو در اتاق زده شد من هنوز روی تخت بودم گفت،:میشه بیام تو+,بله بفرمایید
+مرینت: نگاه اگراست کردم اون واقعا خوش تیپ و قدبلند بود😍لی دلیل نمی شد که عا*ش*ق*ش بشم😐✋ گفتم:من واقعا ازت میخوام که اینقدر زحمت و دردسر دادمتون واقعا متاسفم ببخشد که اینقدر اذیتت تون کردم و اومدم توی اتاقش ما راستش باید برم شرکت مرسی دعوتم کردید خیلی خونه ای زیبایی دارید انشالله یک فرصت دیگه ولی باید برم خدافظ😃از جابلند شدم اومد طرفم و منو باز خوابوند😐و گفت: لطفاً استراحت کنید حالتون خیلی بده نه این چه حرفیه مراحمی ازتون خواهش میکنم با این وضعیت جایی نرسد + شما خیلی مهربونیت لی نه متاسفانه من اندازه موهای سرم کاردارم😂
بسته دیگه😐😐😐چقدر می خوای بخونی😐😐😐😐همه ام همه می خونی و یک کامنت هم به من نمی دی😐😐😐😐😐😐دستم رو نگاه کردی😐😐😐😐😐😐😐😐😐💔 قلبم ای قلبم💔😐
اصلا بازی😢💔😂😂😂😂
20 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عاااااااااااااااااااااالی❤❤❤❤❤❤❤❤❤ خیلی قشنگ من ک عاشقشم فقققط ادرین 🤣🤣🤣🤣ینی جرررر🤣🤣🤣🤣🤣
وای نمی دونی چقدر سرم به خاطر این دیالوگ ها درد گرفت:-(ولی بنظرم خوب از اب در اومده 😂
عالی بود😂😛🍫🔪
عااااااااالی مشتاقانه منتظر بعدیم
منم مشتاقانه منتظر حمایت شما هستم:)
عالییییی بود ❤️❤️😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
پارت بعدی رو بزار 😍👍👍😍😍😍👍😍👍😍😍😍👍😍😍👍😍👍😍🙏🙏🙏🙏
راستی چلا ناراحتی لاولم:(
سلام
ببخشید نیومدم سر بزنم نفهمیدم که پرسیدی ولی تو اون یکی پارت که پرسیدی جواب دادم 😁😁😁😁😁😁😁
خیلی قشنگ بود لطفاً پارت بعدی رو زود تر بزار دارم می میرم از کنجکاوی💖💖
گزاشتم:)
عالی پارت بعد
Wow
😍بسی عالی بید 😍😘
ما هم ازدواج خوشمون اومد
عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی بود😘😘😘😘💖💖💖💖💖💖💞💞💞💞💞🌹🌹🌹🌹🌹💗💗💗💗🌼🌼🌼🌼🌺🌺🌺🌺🌺
مرسی لاولیO:-)
وایییی 😹😹😹😹 ادامه بده
تنکیو°√°
عالی بود بعدی رو بزار 👏👌
عالی بود