15 اسلاید صحیح/غلط توسط: Asal._.ir انتشار: 4 سال پیش 104 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خوب بریم ببینیم چی شود😍😍😍
آتروان:۱۸ ساله پسرم از خانواده ای اشرافی به موقع اش شر شیطون پدرم فرزند اول خانواده است یک خواهر هم دارم هشت ساله شه چشمام مشکیه♥آترون:۱۸ ساله پسرم برارد آتروان اشرافی بر عکس آتروان چشمام مشکیه 😂 راتین:۱۸ ساله پسرم اشرافی مادرم فرزند سومه شیطون تا دلتون بخواد و اگه با آتروان و آترون قاطی بشم😂بیاییم درموردش حرف نزنیم چشمم مشکیه😂💔ازرم:۱۸ سالمه دخترم ز خانواده ای اشرافی پدرم فرزند دوم خانواده هست تا دلتون هم بخواد شیطونم چشمام مشکیه😂💔درفشان:۱۸ سالمه 😂دخترم سردسته ای شیطون ها کارم پدرم چهارم خانواده هست اروم بودن توی ذات من نیست چشمام مشکیه💔😂 شب ارا: اقا سلام دختر۱۸ سالمه یک دخی شیطون بلا مادرم دختر پنجم خانواده هست 😂💔 و دقیقا مثل درفشان چشمام مشکیه ...ترانه:سلام ترانه ۱۸ ساله 😂به موقع اش شیوطنم تا دلتون بخواد چشمام عسلیه😆
آتروان: پدر آتروان: ساکتتتتتتتتتتت هیچ حرفی نزنید پدید خیر سرتون شما شش نفر ارث و رییس ۱۰۰ تا کارخونه و شرکت می خواید بشیددد شما شش نفر قانون ها رو که یادتون نرفته(ترانه فعلا اینجا نیست نیویورک تشریف دارن اینا از وجود ترانه بی خبرن) قانون اول:رانندگی اصلا نباید کنید اگرم می خواهید کنید فقط پسرا که اونم وقتی پدربزرگ بیان ممنوع هست فقط باید با راننده ای شخصی همه جا برید شب ارا:اما پدر آتروان:تا وقتی پسرا اینجا هستید دخترا لازم نیست حرف بزنن این قانون دوم بود نبود اترون: بله درست می فرمایید پدر آتروان: به زندگی فلاکت بار ما خوش اومدید 😒😂 توی این خونه اندازه ای موهای سرتون قانون هست😂 پدر آتروان: خیر سرتون هفته ای دیگه باید مستقل بشید ...چی واقعا ای خدایا بلاخره موقع اش داره میرسه 😂💔
پدر آتروان:و وارث دیگه هم فردا عصر همراه با اقا جون می رسن یعنی جدا جدا میان😃 ..چی وارث دیگه همونی که کسی ندیده اتش از پنج سالگی ما ندیدی مش وایس بای از بابا چند چیز بپرسم ... آتروان: اهم پدر جان اسم وارث دیگه چیه!! پدر آتروان: ترانه تهرانی وارث و شریک تو هنوز شما ها رو نمیشناسه و نمی دونه شماها وجود دارین رشته اش ریاضی هست(ایرانی هستند)...اه پس مثل کنه اهم میگه پدر جان: شما دیدنش!؟ پدر آتروان: بله اون چشمای عسلی و دختر زیبایی هست ❇✌
درفشان توی دلش : وییی بلاخره می تونی ببینیش ولیاز مشخصاتش معلومه زیاد کلاس می زاره خوشم نیومد،،،می دونید از کدوم قانون این عمارت خوشم میاد این که می تونیم لباس های پفکی و دخترونه مثل سیندرلا بپوشیم یعنی اجبار هم هست باید همیشه شام ناهار صبحونه بخوریم خودمون می تونیم رشته امون رو انتخاب کنیم مصلا من گرافیک می خونم😂 بعد از این که عمو شهاب یعنی پدر آتروان کلی سرمون از غر کردی و حرف زدم و صبحونه خوردم با اقای شاملو معلمی که تربیت بچه های اراشف زاده رو توی این عمارت بر عهده داره کلاس داریم ای خداااااااااااااااالااللاا رفیتم توی سالنی که بنظرم ۹۰۰ متر بود آتروان: ای خدا بر این مردک اومد شب ارا: 😂😂بچه ها به آتروان کاردک بزنی از اعصبانیت خونش در نمیادددددددد ازرم: ها والا نگاش کن چرا آتروان باید خوشتون تر و خشوگل تر از همه ای ما باشه اترون: آتروان حق منو خورد نه😂💔 آتروان: بر خرمگسش لعنت حق تون بود بمون و بسوزید درفشان: میگم شاید حس تون درباره ای این ترانه چیه😂 راتین: برام فرق نمی کنه بنظرم از اون دلقک هوایی باشه که حیا ندارن اترون: بر عکس تو من حس می کنم دختر خوب باشه ارزو:فقط نباید از من خوشگل تر باشه شب ارا: اخه خیکی😂 تو نجات خشگله)(اینم بگم که هموشن واقعا خوشگل خوشت هستن) درفشان: این به اون در😂
ارزم: بنظرم شریکت زیادی مغرور هست😂 آتروان: بشه دونه فردا شب همه چی روشن میشه😂💔فقط الان باید کاری کنیم که این اقای شاملو دیگه بره که برنگرده درفشان این کا رو به تو میسپارم درفشان: تو فکرش نرو داداشم😂پدرش رو در میارم یهو عمو شهاب اومد تو و گفت: امروز اقای شاملو مریض شده هممون یک لبخند شیطون و خبیثی زدیم شهاب: اما باید برید برای خونه ای مستقل تون خرید کنید و بعد برای د توی انبار که پس فردا خونه هاتون رو نشون تون دادم به خاطر ورود وارث جدیدی همه ای کار ها جلو می افته درفشان آتروان و شب ارا شما ها برای ترانه ام همه جور وسایل بگیرید خوشگل باشه رنگ شون هم طوسی و صورتی کم رنگ نگاهی به آتروان کردم مخشداشت می سوخت و بوش اذیتم می کرد😂😂 شهاب : شش تاتون باهم میرسد نگاهی به همه کردم کارد می زدیشون خونشون در نمیومد😂😂ماها مثل خواهر برادر بودیمممممم ولی شیطون😂💔 اترون: چشم حتما امری دیگری ندارید: شهاب: نه پسرم پسرا به خاطر این که به حرفم گوش دادی اجازه دارید رانند کنید اترون داشت از خوش حالی قرمز میشد😂💔
۲۴ ساعت بعد: روز مهمانی فرا رسید همه مون توی ارایشگاه بودیم😆من خودم یک تیپ کرمی و شکلاتی زدم لباس مثل لباس پرنسس ها بودو پفکی بود ولی روی زمین کشیده نمی شد😂 شب ارا هم تیپ بنفش و سفید و ارزو هم صورتی و سفید هممو چاله لپ داشتیم ولی هیچ کدوم شون به پای آتروان نمی رسید هر کاری کردیم که از زیر این مهمانی در بریم ولی چون اقا جون داشت میومد نمی شد😒و همین طور ترانه مشتاق دیدارش بودم بعد از ین ارایه کلی بلا سر من اورد ولمون کرد وییی شده بودم مثل پرنسس ها ولی کامل رسمی اترون: کاملا همچون تیپ رسمی زده بودیم و پایین منتظر بودیم وقت مهمانی شده بود
ارزم: بنظرم شریکت زیادی مغرور هست😂 آتروان: بشه دونه فردا شب همه چی روشن میشه😂💔فقط الان باید کاری کنیم که این اقای شاملو دیگه بره که برنگرده درفشان این کا رو به تو میسپارم درفشان: تو فکرش نرو داداشم😂پدرش رو در میارم یهو عمو شهاب اومد تو و گفت: امروز اقای شاملو مریض شده هممون یک لبخند شیطون و خبیثی زدیم شهاب: اما باید برید برای خونه ای مستقل تون خرید کنید و بعد برای د توی انبار که پس فردا خونه هاتون رو نشون تون دادم به خاطر ورود وارث جدیدی همه ای کار ها جلو می افته درفشان آتروان و شب ارا شما ها برای ترانه ام همه جور وسایل بگیرید خوشگل باشه رنگ شون هم طوسی و صورتی کم رنگ نگاهی به آتروان کردم مخشداشت می سوخت و بوش اذیتم می کرد😂😂 شهاب : شش تاتون باهم میرسد نگاهی به همه کردم کارد می زدیشون خونشون در نمیومد😂😂ماها مثل خواهر برادر بودیمممممم ولی شیطون😂💔 اترون: چشم حتما امری دیگری ندارید: شهاب: نه پسرم پسرا به خاطر این که به حرفم گوش دادی اجازه دارید رانند کنید اترون داشت از خوش حالی قرمز میشد😂💔
من و آتروان ارتان کنار هم نشسته بودیم و درفشان و ارزم و شب ارا هم کنارمون 😂شب ارا: به این ترانه زیاد و ندیدا آتروان بنظرم از اون دخترای چسبون باشه اترون: خیلی باهاش موافقم✨ یهو دایی شهاب بلند شد و گفتم اقا جون یا ابا بزرگ رسیدن همه مون کاملا رسمی و طبق چیزایی که بهمون یاد داده بودن پر جذبه محکم و با ابهت راه می رفتیم و خانوما هم پشت سرمون آتروان به خواسته ای پدر جون کنارش وایساده بود ولی اقا جون باهاشون پایه بود و همیشه پشت مون بود همه ای مهمان ها و فامیل هامون بودند همه شون و اقا جون بلاخره پاشو توی عمارت گذاشت همه باهاش دست دادن و وقتی که به همه ای اقایون دست دادن رفت سراغ نوه و دخترانش😂 اقا جون مهربون ولی کدی بود یک ساعت همین طور میگذشت و اعلام کردن که ترانه ای تهرانی رسیدن خیلی کنجکاو بودیم: ترانه: بالاخره زمانش رسید زمانی که می خواست ام خانواده ام رو بینیم
عمارت درست مثل همیشه باشکوه بود بنابراین اقا جون یک ذره شده بود لباسم لباس ابی بلند مثل سیندرلا بودو روی زمین کشیده می شد پفکی بود و دستکش و.. برداشته بودم موهام به طور منظم گیس شده بود و ریخته شده بود پشتم یعنی روی کمرم موهام بلند بودن و پام رو روی زمین عمارت گزاشتم و وارد عمارت شم افراد زیادی بودن که هیچ کدوم شون غیر از عمو خاله دایی نمی شناختم و اقا جون اقا جون رو دیدم چشمام پر از اشک شده بود یکم سرعتم رو زیاد کردم و رفتم سمت اقا جون تعظیم کردم چون که اقا جون کم کسی نبود و گفتم: سلام اقا جون خیلی خوش حالم که دیدمش و منو ب..........غ......ل کرد و یکی یکی دست دادم من فقط باید جلوی چند نفر تعظیم می کردم اقا جون و رسوم که پدر بزرگ گفته بود پدر بزرگ داشت معرفی میکرد رسیدیم به شش نر ازشون معلوم بود زمین جاشون نمی ده بابا بزرگ نگاهم کرد و گفت نوه ای بزرگ ترم آتروان همونی که همیشه تعریفش رو میکرد تعظیم کردن و نگاهش به نگاهم گره خورد واقعا خوش تیپ و با ابهت بود و بهم خبر شدیم اون دست منو ب......و...س......ی.....د و می تونستم برق و تحسین رو روی نگاهش ببینم گفتم: سلام پسر عمو آتروان خیلی خوش حالم که دیدمت _ سلام دختر عمو خیلی خوش اومدید و قلبم ب تپش افتاد انگار نمی خواست دستم رو ول کنه یک لبخند بهش زدم و رفتم طرف دیگری : سلام پسر عمو کوچیکه یعنی اترون من ترانه ام داشت ذوق مرگ میشد😂 به لکنت افتاد ولی خودش رو جمع کرد و گفت : سلام دختر عمو مشتاق دیدار من اترون بهش یک لبخند زدم ولی تعظیم نکردم موقعی که کردم همه توی شک بودن و وقتی دیدن جلوی اترن نکردم بیشتر بهشون شک وارد د برق تحسین ر توی چشمای در بزرگ می دیدم
و رسیدم به یک دختری و گفتم: سلام من ترانم درفشان: سلام ن درفشان خیلی خوش حالم دیدم تون رفتم ب......غ......ل...ش. کردم و گفتم نترس نمی زارم بیشتر اینجا بمونی😂 و اونم ذوب مرد وقتی با همه سلام کردم دیگه همه مشغول حرف زدن شدن ولی نگاهت روی من بود اقا جون گفت،: دخترم برو پیش جونت پیش پسر دایی پسر عمو و دخترا یک لبخندی زدم و گفتم شوم همه یک جوری نگاهم می کردن مگه من مشکلی دارم روی یک کاناپه نشستم سلطنتی بود و همه انگار از فاصله گرفتم نگاه شون کردم مخصوصا اون شش نفر که کلا نگام می کردن و گفتم: اهم حرف بزنید نترسید نمی خورم تون😂 شب ارا: با چیزی که فکر میکردیم خیلی فرق داری+ امممم
شما درست می فرمایید ترانه: یهو کلی بچه اومدن دورم نشستن از دختر تا پسر هشت تا پنج سال شود بودم + واییییییی لام بچه ها چطورین 😍 شهرزاد خواهر آتروان:سلام خاله من شهرزاد ام+قربونت بره خاله منم ترانم دوستم میشی😍 شهرزاد: بله که میشم خاله تو خیلی خوشگلی زن داداشم شو😂😍+خندیدیم و گفتم خوب اول باید ببینیم داداش کیه با دستاش آتروان رو نشونم داد 😂😂😂
+به آتروان خندیدم و گفتم هی شاید برادرت از من خوشش نیومد و کسیه دیگه ایی رو دوست داشته باشه😂 شهرزاد: خوب ناراحت شدم +نشی که فداتشم خاله😍 ایدین برادر ارزم: میگم خاله جون شما بیخیال آتروان بشید میشه با من ازدواج کنید😮😭+معلومه که میکنم همسر کوچولو ولی به این فکر نکردی که من ازت بزرگ ترنم هوممم!! ایدین: خوب صبر کنید من بزرگ شم بعد باهاشون ازدواج میکنم😍 ترانه: خوب مرسی همسر کوچولو ای من😍✌ درفشان:میگم ما وسایل های خونه تا رو خریدیم به رنگ طوسی و صورتی: ترانه: اممم خوب متشکرم مرسی و ببخشید بهتون زحمت دادم😄 اترون: وای خیلی با ما رسمی حرف میزنیا😂 ترانه؛:به این طوریه من نرید یک زمانی پدربزرگ از من فراری بود😂چشم ولی میگ شاید خودتون خوشتون نیاد من باهاتم صمیمی شم ارزو: وییی ترانه تو خیلی مهربونیت+ خواهش میکنم راستی پدربزرگ فردا می خواد خونه ها رو نشون بده😄
درفشان: پس خیلی خوب میشه😄بیا پیش ما بشین😍 ترانه: میترسم جاتون نشه شش نفر تون یک جا نشستین😍😂 درفشان :نه بابا فوقش اترون بلند میشه😍+😂😂بر خرمگسش لعنت 😂😂 بلند شدم و کنار درفشان و اترون نشستم دقیقا وسط شکن همون چشم هاشون مشکی بود و من عسلی😐:'(+اممم اقا جون خیلی سرزند تر شده ارزم: دقیقاً انگار به اقا جون نزدیکی+خوب معلومه اون پدر من بوده شب ارا: پس دایی و زن دایی چی ترانه:اممم بچه ها بیاین در موردش بحث نکنیم درفشان:باشه پس😂+فارسیم زیاد خوب نیست ولی میشه اسم رو هانی بزارم تلفظ اسمت برام سخته درفشان: نه بابا باشه😍 راستی تو گفتی کجا درس می خوندی
Oh yes lived inYork and it is a beautiful city 😃(اوه بله من در نیویورک زندگی میکردم شهر زیبایی هست😃) درفشان:wow I was happe😍(واو خوش حال شدم) ترانه:manam 😍 آتروان:you study math!? (ریاضی می خونید)
ترانه: yes ولی خوب تنها چیزی که توش خوبم امم چیز بود اسمش رُیِآضی یا همچین چیزی بود توش خوبم یعنی خیلی خوبم اینه درفشان: آتروان هم همین طور 😍ولی بیعشور تشریف داره ترانه: ببخشید گفتی چی😮 بیشعورر یعنی چی!! همینو گفتم همه زدن زیر خنده خوب چیه نمی دونم اترون: اول رُیِآضی نه ریاضی دومن یک کلمه هست که کلا هانی میگه😮😍😂+اوه درک می کنم😂ببخشید من فارسی این زیاد خوب نیست آتروان: داشتم می پوکیدم😂 گفتم:دختره کیوتی هستی ترانه: شاید بجولی به این طوریه مریدان خیلی خیلی خیلی شیطونم دست اترون رو از پشت بستم اترون: اععع خوب پس فردا همه مون ازادیم بیا یک مسابقه+بابت باهات متاسفم پسر عمو😆 اترون:من هنوز نگفتم چیه+منم نشندیم اینو بگی ولی بهت بگم که میبرمت اترون: خوب پس مسابقه ای رانندگی اول من با پست باهم شما دخترا با هم و بعدشم ماشین رو خودت انتخاب کن ولی به پای ماشین من نمی رسند +ماشینت چیه😐 اترون: لامبورگینی بهترین ماشین خونه رو من دارم یعنی با آتروان و ارتان +خوب پس دخترا ای دلبندم فردا لباس طوسی صورتی ببینم تن تون چون با ماشینم سته😂😆 آتروان: اون وقت ماشین شما چیه +بوگاتی ♥😎 آتروان: با شنیدن این حرف همچون اب تو گلو مون گیر کرد و به سرفه ابتدا ین همه مون ولی اون راحت داشت اب سبش رو می خورد به من ه گفتم: تو رویا که سد البته+فردا می بینیش اترون: درسته اشراف زاده این و همه چی داریم ولی به یاد ندارم ماشینی بابا بزرگ گرفته باشه یعنی چیزهایی بوگاتی پدر بزرگ اجازه نمی ده که بخریش + کی گفته از اقا جون و از پول شرکتو پولش استفاده کردم!؟ ارزم: پس چیکار کردی+ با پول خودم من همین الانم در حال درو کردن پولاک یعنی این که من با هوش و ریاضیم تونستم همه کاری کنم توی یک سن کم بوگاتی خریدم ارتان که تا اون لحظه ساکت بود گفت: تو خیلی خفنی دختر دایی😐💔+نظر لطفته پسر عمه😐 اترون: باشه تا فردا پلی من می دونم داری لاف می زنی😂شب ارا: ترانه تور خدا حساب اینو برس من به قران خودم میکشمش + اهممم
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
تا گفتی ایرانی هستن اصلا ......تو افق محو شدم 😂💔
دیگه نمی تونم شخصیت هارو تصور کنم 😂💔
نمیدونم چرا یا من خیلی فیلم خارجی دیدم انتظارم بالا رفته 😂💔یا ایرانی ها فیلماشون افت کرده 😂💔😂
داستان برام نامفهوم شد 😂😂💔
جالب بود 👍🏻👍🏻
منتظر پارت بعدی هستم ببینم میتونم تصویرشو درست کنم یا نه 😂💔
اوه اوه نه اول منتظر خبر سلامتی تو هستم بعد پارت بعدی ♥️🌹😘
عالی بود😍🌈