برین بخونین😐
مری: شب شده بود داشتم فکر میکردم فردا صبح قراره برم پاریس خیلی اعصابم خورد بود قراره همون کسی که بهم خیانت کرد با شرکتش مسابقه بدیم البته از یه طرف خوشحال بودم قراره خاله آملی و عمو گابریل و پدر و مادرم ببینم ولی نمیدونم چه جوری قضیه آملیا بگم شاید تا یه مدت بگم که دختر دوستم هست و پیش من میمونه ولی اول برم به آملیا بگم وسایلشو جم کنه برای فردا آماده بشه آملیا:داشتم نقاشی میکردم که مامانم اومد تو اتاقم مری:عزیزم یه سورپرایز خوب برات دارم آملیا: چی مری:قراره فردا صبح بریم پاریس آملیا: واقعا خیلی خوبه آخ جون
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
چرا نذاشتی
گذاشتم تو برسیه
وایی عالییی
پارت بعدییییی
چشم حتما ❤
اگ میشه داستان های منم بخونید بزور منتشرشود کردم یکیشون 1 سال طول کشید 3 ماه همش میزاشتم تا بیخیال شدم و تستچی منتشر نمیکرد و بعد 8.9 ماه امتحان کردم شد اما دیگه طرفدارای قبلیم رفتن لطفا برید و بخونید و کامنت بزارید ممنون
خیلی گشنگ بود💙💙
داستانت خیلی برام آشناست قبلا تو تستچی یا سایت دیگه ای نذاشته بودیش؟
فکر کنم قبلا این داستان رو تا یکی دو پارت بعد خوندم🤔🤷🏻♀️
نه من اولین باره گذاشتم💖
آها مرسی😘
سلام عالی بود😍❤
راستی عاجی میشی؟
ممنون😍
اره اجی میشم❤
❤
باشه عزیز
ممنون
عالییی💕بی صبرانه منتظر پارت بعدم🙏😁
حتما زود میزارم
بی صبراته منتظر بعدی
فردا صبح حتما میزارم ❤️😍
اجی میشه به دوستان تو تستچی بگی فالوم کنین منم حتما فالوشون میکنم💖💖