چه جور عاشقت شدم پارت ۱۲

های کیوتا اینم پارت جدید البته بگم که خیلی ناراحتم چرا داستانم اینقدر کم بازدید داره من میخوام زود این داستان تموم کنم شاید بعدش یه داستان جدید بزارم شایدم نزارم خب دیگه برید داستان بخونید

اول بالا رو بخونید👆👆 آنچه گذشت:آدرین:از دست تو مارسل مری:آدرین گونه منو بوسید یکم خجالت کشیدم ولی خوشحال شدم چشم لیلا و کاگامی در اومد منم بخاطر اینکه بیشتر بسوزند دستشو گرفتم آدرین بریم کتابخونه مری:این همه جای خوب بعدن تو کتابخونه آدرین: از دست تو مرینت 😂😅 مری:چیه خجالت کشیدی دیشب که خوشت اومده بود نگا گردنمو آدرین:ما که فقط پیش هم خ.و.ا.ب.ی.د.ی.م مری:آره آره یادمه ادرین:جدی یادته مری:یه چیزایی ادرین:هوفففف آها 😅😮‍💨مری:بریم کتابخونه یکم درسامو کار کنیم ادرین:بریم ع.ش.ق.م😉

در کتابخونه:مری:خوب دیگه بشینیم یکم درس کار کنیم آدرین:خیلی از بقیه عقب افتادیم مری:آره پس اول از این درس شروع کنیم آدرین:اوکی نیم ساعت بعد:مری:آدرین من این قسمت رو نفهمیدم آدرین:بزار بهت توضیح بدم نگاه کن اینو بااین حساب کن یک ساعت بعد آدرین:خب مرینت یاد گرفتی مرینت خوابیدی مرینتتتتتتت مری:هاااا نه بیدارم آدرین:از دست تو گرفتی خوابیدی آخه😂 مری:خب خستم دیگه 🤧😁 آدرین:بریم سر کلاس مری:بریم

رفتن سر کلاس که استا:الان چه وقت اومدنه آدرین:ببخشید تو کتابخونه داشتیم درس کار میکردیم استاد حواسمون به ساعت نبود استاد:من از دانشجو بی نظم خوشم نمیاد حق ندارید بیاید تو کلاس برید بیرون زودددد مری:اما استاد ببخشید ما که هیچ وقت بی نظمی نمی‌کنیم استاد:هوففففف باشه فقط این دفعه رو میبخشم فهمیدید مری و آدرین هم زمان گفتن:چشم

مری:آخيش بلاخره یکم تو خونم تنها موندم بهتره از این تنهایی استفاده کنم آره اول برم یه دوش آب گرم بگیرم یکم تو وان بشینم در حموم:مری:آروم تو وان نشستم چقدر این کار آدمو آروم میکنه داشت کم کم خوابم می‌گرفت که یهو یه صدایی اومد سریع از وان اومدم بیرون و خودمو شستم و لباس پوشیدم آروم رفتم پایین با اون چیزی که دیدم خیلی شکه شدم ام اماااا نمیشه این اینجا چیکار میکنه اومدم جیغ بزنم که دستشو گذاشت رو دهنم با اون یکی دستش آروم صورتمو نوازش کرد و گفت ناشناس:آروم باش خوشگلم هیشششش چالش:به نظرتون ناشناس کیه ببینید میخوام تو خماری بمونید😂😂 ناظر لطفا منتشر کن چیز بدی نداره🥺🤧🙏