
فالو کنیییید لایک کنیییید 💖
کاراپکس : ااااا ... من میخوام هویتمو به تو بگم ...... آدرین : چی ؟؟؟!!😲😲...اما مگه لیدی باگ بهت این اجازه رو داده؟؟؟..... پلک: مثل اینکه موضوع داره جالب میشه...... کاراپکس : راستش آره ....قبل از اینکه با ریناروژ و ریوکو تنهامون بزاره ، بهم گفت ..... گفت باید هویت همو بدونیم تا بتونم خبر هاشو بهت برسونم....و یه جورایی یه راه ارتباط بین تو و لیدی باگ باشم ...... کت نوار : تو هم هویتشو میدونی ؟؟.... اما تنها چیزی که در جواب این سوال شنیدم سکوت بود ..... که اینطور ..... انگار اون داره هویتشو به همه قهرمان ها میگه به جز من ....... کاراپکس : بالاخره نوبت توهم میشه ..... بالاخره یه روزی هویتشو بهت میگه ..... پلگ: میشه دیگه این بحثو کنار بزارین..... محض اطلاعتون داریم به خونه آدرین نزدیک میشیم ....و احیانا فکر نمی کنید ممکنه یکی خیلی یهویی و تصادفی شما رو ببینه ...... آدرین : پلگ درست میگه ... بهتره قبل از اینکه به خونه برسیم هویتتو بهم بگی ......
کاراپکس : من نینوام..... آدرین : بعد از شنیدن این حرف به طور ناخودآگاه زدم زیر خنده 😂😂........آخه نینو چطور میتونه کاراپکس باشه ؟؟...... اون بشتر وقتشو پیش الیائه و موزیک گوش میده .... اصلا لیدی باگ از کجا باید نینو رو بشناسه که بهش معجزه گر بده ؟؟!!!...... آدرین : به هر طریقی بود خندمو کنترل کردم تا هم کاراپکس ازم ناراحت نشه و هم دنده هام بیشتر از این درد نگیرن و بعد گفتم : شوخیه بامزه ای بود !!!!.......چون گفتم منو یاد نینو میندازی این حرفو زدی ، درسته؟؟..... کاراپکس : 😐😐😐😐من شوخی نکردم.... حقیقتو گفتم 😐😐..... آدرین: کم کم چهرم از حالت خندون به حالت جدی تغییر کرد .....چی ؟؟؟!!! اما چطور ممکنه؟؟!!!..... کاراپکس : نمیدونم ....فقط میدونم که ممکن شده .... و بعد جلوی چشمای آدرین تغییر شکل دادم ..... آدرین: دستمو روی صورتم کشیدم ...... نینو..... خب این یکم غیر منتظره بود ...... نینو : مثل اینکه امشب هردومون حسابی غافلگیر شدیم رفیق 😁.... مگه نه ؟؟...... آدرین : آره رفیق😃..... نینو : دیگه رسیدیم..... آدرین: نگاهی به در بزرگ خونه ای که توش زندگی میکنم اما اصلا برام مثل خونه نیست انداختم ..... اینقدر مشغول صحبت با نینو بودم که متوجه نشدم کی رسیدیم ........ روبه نینو کردم و گفتم : ممنون که کمکم کردی تا اینجا بیام .....
نینو : من که کاری انجام ندادم تو با پاهای خودت اومدی 😅.... آدرین : به هر حال ممنونم ☺..... پلگ قایم شو.... پلگ: اَه.... پس این پنیر خوشمزه چی میشه؟؟...... آدرین: عجله کن ...... پلک: باشه..... نزدیک آدرین شدم و خودمو داخل لباسش جا کردم . ..... آدرین : زنگ خونرو فشار دادم ..... بعد از چند دقیقه در بدون هیچ سر و صدایی اضافه ای باز شد ..... به نینو نگاه کردم..... و براش دست تکون دادم ..... اونم برام دست تکون داد ...... نینو : تا وقتی که آدرین وارد سالن عمارتشون شد بهش نگاه کردم ..... فکرم درگیر اتفاقات امروز بود که زنگ گوشیم منو به خودم اورد و فهمیدم هنوز به در بسته عمارت اگراست خیره ام ......بله مرینت ؟؟؟...... مرینت : کت نوار؟؟؟..... نینو : اون حالش خوبه .... تا خونش همراهش رفتم ..... مرینت : ازت ممنونم نینو ..... نینو : یه افتخاره که لیدی باگ ازم تشکر کنه ...... پس سعی میکنم بیشتر از این کارا انجام بدم تا مورد تشکر لیدی باگ قرار بگیرم☺ .....
مرینت : در حالی که هنوز از حرف های نینو خنده رو لبم بود گوشی رو قطع کردم و خودمو رو تخت انداختم و چشمامو بستم ..... تیکی : حال کت نوار خوب بود ؟؟؟..... مرینت : آره.... حداقل کاراپکس که گفت خوبه ..... تیکی: یادته یبار بهم گفتی نمیدونی بین لوکا و آدرین و کت نوار کدومشون رو انتخاب کنی ...... مرینت : آره..... یادمه ..... روز تولد ۱۷ سالگیم بود....... تیکی: من حالا بدون هیچ شکی در جواب این سوال میگم کت نوار ....... مرینت : وقتی تیکی اسم کت نوار رو گفت سیخ سر جام نشستم ....نه !!! نه!!! .... من هنوز مطمئن نیستم ...... تیکی: اما من مطمئنم....نکنه میخوای بگی نگرانی های امروزت بی دلیل بوده ؟؟!!!.... مرینت : من همچین حرفی نزدم .... فقط گفتم مطمئن نیستم ....... تیکی: پس کت نوار برات مهمه..... مرینت: برام مهمه اما هنوز از علاقم نسبت بهش مطمئن نیستم..... دوباره آروم روی تخت دراز کشیدم و به تیکی گفتم : به نظرت قراره چی بشه ؟؟.... منظورم ایندست......
تیکی: هیچ کس از آینده خبر نداره ...... نگران نباش ..... زندگی خودش طوری همه چیزو کنار هم قرار میده که اصلا متوجه نمیشی کی آینده شده ....... مرینت : معلومه که متوجه نمیشم کی آینده شده ..... چون من همیشه تو زمان حالم تیکی 😅........ تیکی : آروم خندیدم و گفتم : بهتره دیگه بخوابی مرینت : از فردا امتحاناتت شروع میشه ...... مرینت : دوباره سیخ سر جام نشستم .... چی ؟؟؟؟..... امتحانات؟؟؟..... ازبس مشغول مبارزه با هاگ ماث بودم که فراموش کرده بودم امتحانات از فردا شروع میشه 😣...... ________________________________ گابریل :چرا اینقدر دیر کردی ؟؟..... آدرین: متاسفم .... به خاطر مشکلاتی بود که هاگ ماث بوجود اورده بود ..... گابریل: چرا با بادیگاردت نیومدی ؟؟؟ درسته که با دوستت رفته بودی بیرون ولی قرار بود با بادیگارد برگردی 😡......... آدرین: توی شلوغی جمعیت نتونستم پیداش کنم...... گابریل: میتونستی بهش زنگ بزنی ...... اون وقتی تورو پیدا نکرده بود کل خیابون هارو دنبالت گشته بود و بعد برگشته بود اینجا..... آدرین: شارژ گوشیم تموم شده بود..... نتونستم بهش خبر بدم ... وقتی وایلد تایگر اومد ترسیدم و قایم شدم .....
گابریل : دیگه حق نداری به جز موقعیت های ضروری از خونه بیرون بری....... آدرین: اما ...... گابریل: من فقط نگرانتم ... نمیخوام توروهم از دست بدم...... اینا فقط به خاطر خودته...... آدرین: تو نمی تونی منو مجبور کنی تو خونه بمونم ..... من ۱۸ سالمه دیگه بچه نیستم...... اجازه نمیدم بازم محدودم کنی..... 😠😠😡😡و بعد بدون توجه به پدرم از اتاق کارش خارج شدم و با دو از پله هایی که به طبقه بالا میرسید بالا رفتم .....اما هنوز به در اتاقم نرسیده بودم که صدایی شنیدم..... اره .. مثل صدای صحبت کردن کسی با تلفن بود .......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب بود. سعی کن تند تند داستان رو هیجانی کنی. برای مثال وقتی یکی از ابرقهرمان ها آسیب
میبینه خیلی داستان هیجانی میشه.
جاهای هیجانی کات کن ولی هر رو یک پارت بزار.
ممنون باشه سعی میکنم زود پارت بزارم
خودت که میدونی درسای مدرسه واقعا سنگینه 😢
آره ، درک میکنم آخه درس های خودم هم خیلی سنگینه و خیلی پیچ در پیچ هستن.
ممنون که درک میکنی 😍
عالی پارت بعد
ممنون
پارت بعدو فردا میزارم
عالی کامنت اول
ممنون 😄
خواهش