من و دراکو ( پارت ۱۳)

اون شب حس خیلی خوبی داشتم. وقتی که دراکو گفت هیچ وقت ترکت نمیکنم احساس کردم یه تکیه گاه محکم دارم که همیشه پشتمه و هیچ وقت ترکم نمیکنه و.............. . صب که بیدار شدم احساس کردم منگ شدم 😂😂 و بعد از چند دیقه تازه فهمیدم کجام و کیَمو اینا. دوروبرمو نگاه کردم......... خبری از دراکو نبود.......... یعنی کجا رفته......احتمالا داره باهام شوخی میکنه. همه جای اتاقو گشتم ولی نبود . پشت پرده تو حموم حتی درو باز کردم تو راهروهم دیدم ولی نبود. ( باخودم) حتما میخواسته باهام شوخی کنه و زودتر از من بلند شده رفته سرسرا😂😂.

زود ردامو پوشیدم و برق لبمو زدم و کتاب و چوبدستیمم برداشتم و رفتم سمت سرسرا. تو راه نویلو دیدم بهم سلام کردیمو باهم رفتیم سرسرا. رسیدیم سرسرا . خیلی شلوغ بود. امیدوار بودم بتونم زودتر تو اون شلوغی دراکو رو پیدا کنم😂. با نویل رفتیم سمت میز های گریفیندور. نویل رفت پیش لونا و منم رفتم پیش هری ، هرمی و رون و جینی. من : سلام بچه ها . همه باهم :سلام. من : بچه ها دراکو رو ندیدین. هرمی: دراکو ..... تو هم اتاقیشی بعد از ما میپرسی😐😐😂😂. نه ندیدیم. وقتی ما اومدیم اینجا خالی بود و فقط دو سه نفر بودن. پس اگه دراکو میومد میدیدیمش. من : آخه صب که بیدار شدم دیدم نیست همه جا رو گشتم نبود . فک کردم میخواد باهام شوخی کنه و زودتر اومده اینجا. بازم ممنون . هری: مگه امروز ما باهم کلاس نداریم؟؟ من : چرا . هری: خب هرجا باشه دیگه کلاسو که میاد. من : آره پس من همینجا یه چی میخورم که بعد بریم سر کلاس.

منم نشستمو یچی خوردم و بعد از یه رب با هم رفتیم سر کلاس. تقریبا همه بچه ها رفته بودن سر کلاس ولی من هرچی چش چش کردم دراکو رو ندیدم. یعنی کجا رفته دیگه دارم نگرانش میشم😞 تو همین فکر بودم که یهو اسنیپ مثل همیشه با سرعت و به طور وحشتناکی وارد کلاس شد. درس و شروع کرد. من اصلا حواسم به درس نبود و هر چن دیقه یه بار درو نگاه میکردم............ . تو فکر دراکو بودم که یهو هرمی با دستش زد بهم و آرون گفت: هی کاترین با توعه. من : ها چی.. اسنیپ: ۱۰ امتیاز از اسلایترین کم میشه چون حواس هم گروهیتون به درس نبوده. من: ببخشید پروفسور😞

بعد از اینکه کلاس تموم شد. با سرعت و بدون خدافظی از بچه ها به سمت راهرو رفتم تا دنبال دراکو بگردم. یعنی چی . یعنی کجا رفته. خیلی از دست دراکو عصبانی بودم که بدون خبر گذاشته رفته. دیدم هرمی و هری و رون و جینی دارن منو صدا میکنن: کاترین !!!! کاترین صب کن!!! کاترین . من : چیه چیکار دارین؟؟ . هری: الان داری کجا میری؟؟ من : ( با داد )میرم جهنم😠 داشتم میرفتم که هری زود دستمو گرفت و گفت : باهم میریم دنبالش.......خب؟؟ من سعی کردم دستمو بکشم از دستش بیرون ولی سفت تر دستمو گرفت.......هری:( با داد ) خب؟؟. من : باشه😞. قرار شد که من با هری برم هرمی و رون و جینی هم باهم بریم دنبالش بگردیم.

هری : من میگم بریم تو اتاقتون و بگردیم شاید چیزی گذاشته باشه. من : بریم😞 . رفتیم تو اتاق همه جا رو گشتیم ولی........ولی........ حتی چمدون دراکو هم اونجا نبود. من صب اصلا متوجه این موضوع نشده بودم. نشستم رو تخت دراکو و ناخداگاه زدم زیر گریه.......... گریم بند نمیومد........ دوست داشتم الان دراکو پیشم بودو منو بغل میکرد . دستمو گذاشته بودم رو صورتم که یهو دست یه نفرو دورم احساس کردم. هری بود. حدود یه ساعت بعد انقد گریه کرده بودم خسته شده بودم و رو تخت دراکو خوابم برد. ( از زبون هری) وقتی دیدم کاترین خوابید بلند شدم و رفتم دنبال هرمی و بقیه که قضیه رو بهشون بگم و بیارمشون پیش کاترین.

بالاخره بعد از نیم ساعت تو راهرو هاگوارتز پیداشون کردمآ تو راه که داشتیم میرفتیم پیش کاترین ماجرا رو بهشون گفتم. هری: من یه حدسایی میزنم ولی مطمئن نیستم که درسته یا نه. هرمی: که ممکنه دراکو از طرف ولدمورت باشه و برای سر درآوردن از کار تو اومده و باهات دوست شده و الانم رفته؟؟؟؟ و هری به نشانه تایید سر تکون داد که یهو......... کاترین تو خواب: نه نه نه نه نه نهههههههههههههههه😧😧😧😧😧😧😧 و از خواب پرید. این پارتو زودتر و بیشتر گذاشتم. پس لایک کن و کامنت بزار تا خسته گیم در بره😉